درباره سابقه مایکل تساريون اطلاعات موثق چندانی در اینترنت در دسترس نیست. چند سایتی که از او نام بردهاند مطابق روال همیشگی حمله به کسانی که نظریهپرداز توطئه هستند، وی را مورد حمله و هتاکی قرار دادهاند. وبسایت شخصی تساريون تنها شامل فهرست کتابهایی است که به قلم او نوشته شده و چند ویدیو از مصاحبهها و سخنرانیهایش با توجه به اینکه هیچ بیوگرافی مستندی در وبسایت شخصی او منتشر نشده، فانوس نیز با همین روش، بدون پرداختن به سابقه و بیوگرافی او، متن یکی از سخنرانیهایش را در اختیار خوانندگان قرار میدهد تا خود مطالعه و قضاوت کنند.
در بین کسانی که به توطئه و تاریخ آن میپردازند, وسعت و تنوع اطلاعات مايكل تساريون كمنظیر است. سخنرانی زیر از این جهت انتخاب شده که تصویر نو و جالب توجهی از تاریخ بشر زمینی و تکامل و تغییرات ژنتیکی و تکنولوژیکی او ارائه میشود و بسیاری از نقاط خالی و قبلاً بدون توضیح مانده، در مدلی نسبتاً منسجم برای اولین بار توضیح داده میشود. از جمله منابع مورد استفاده مایکل تساريون متون و الواح باستانی، متون باستانی دینی، افسانههای اقوام دیرین زمین و همچنین منابع مورد تأیید علم رسمی امروز است. در این سخنرانی ریشه خلق انسان امروزین از 50 هزار سال پیش توضیح داده میشود، نظریه نو و درخور توجهی درباره تمدنهای آتلانتیس و لموریا ارائه میشود، دلایل و تاریخچه تشکیل ایلومیناتی بررسی میشود, دلیل سفاکی و خونریزیها و قربانی کردنها به دست این گروه توضیح داده میشود و در نهایت راهحلی برای پاکسازی زمین از طاعونی که به زعم سخنران چندین هزار سال درگیر آن بوده پیشنهاد میشود.
جهان مارها
مايكل تساريون
اگر به سخنان زکریا سیچین مراجعه کنید نقطه شروع وقایع را با ارجاع به الواح و متون سومری حدود چهارصد هزار سال پیش میداند. من با این رقم موافق نیستم. متون مردم قديم، مثلاً متون مردم سلتیک حدود پنجاه هزار سال پیش را نقطه شروع وقایع میداند. اگر به افسانههای باستانی مراجعه کنید میبینید که گروهی از موجودات که پس از ایجاد وضعیتی آخرالزمانی از سیستم سیارهای خود اخراج شده بودند (فلسفههای مختلف نظرات مختلفی در اینباره دارد، بعضی آنها را از پلیاد و برخی از صورت فلکی شعرای یمانی میدانند) و تحت تعقیب بودند، موجوداتی که بسیار پیشرفته بودند، شاید تکنولوژیشان در حد و اندازه تکنولوژی امروز ما بود و شاید هزار سال پیشرفتهتر، با سفر در فضا به منظومه خورشیدی ما رسیدند. آنها که فاصله زیادی با تعقیب کنندگانشان داشتند بر روی سیاره دیگری از منظومه خورشیدی ما فرود آمدند یا وانمود به فرود کردند. این سیاره اکنون وجود ندارد.
در متون باستانی به کرات به بازدیدکنندگانی از ورای زمین و به سفینههایشان اشاره شده است. در کتاب حزقیال آمده: “هنگامی که به این موجودات زنده نگاه کردم چهار چرخ بر زمین دیدم، چرخی زیر هر یک از آنها. موجوداتی هر یک با چهار چهره. موجودات و چرخهایی که مانند کهربا میدرخشیدند. هر چهار چرخ همشکل بودند. گویی چرخی در دل چرخ قرار داشت.” این تصویری است که حزقیال نبی از بیگانگان داده است. اگر به دستسازهای باقیمانده از دوران باستان نگاه کنیم، نقوش و مجسمههایی میبینیم که شباهتی باورنکردنی به سفینهها و هواپیماهای امروزین ما دارند.
بسیاری از برنامههای تلویزیونی که درباره این اشیا ساخته شدهاند تنها به نشان دادن آنها اکتفا میکنند و توضیحی درباره چیستی آنها نمیدهند. هرگز از خودتان پرسیدهاید چرا یک برنامه با بودجه چند میلیون دلاری شما را با سوالهای بیشتری تنها میگذارد و نه با جوابهای بیشتری؟ رسانههای بزرگ امروز این پاسخها را به شما نخواهند داد.
به حکاکیهای دیوارهای معبد ابیدوس در مصر توجه کنید. شباهت بین این تصاویر و زیردریاییها و هلیکوپترهای امروزی ما را میبینید؟ هندیها از کلمه ویمانا برای نام بردن از این سفینهها استفاده میکردند. اسرائیلیها از کلمه شم استفاده میکردند.
این موجودات که به منظومه خورشیدی ما وارد شده بودند بر روی سیارهای فرود آمدند که باستانیان آن را تیامات مینامیدند. بعضی نیز آن را لوسیفر نامیدهاند و بعضی دیگر لونا. این لونا با ماه امروزین زمین که گاهی لونا نامیده میشود یکی نیست. این سیاره غولآسا بود و بیشتر سطحش با اقیانوس پوشیده شده بود. اتمسفر این سیاره چنان شفاف و درخشان بود که مردم آن را خورشید دوم مینامیدند. نام لوسیفر هم از همینجا به این سیاره داده شده بود. یونانیان این سیاره را فیتان نیز نامیدهاند. این سیاره یک خورشید نبود اما چنان اتمسفر درخشانی داشت که در نور خورشید تابشی شدید پیدا میکرد. در متون باستانی به کرات به خورشید دوم اشاره شده است.
این موجودات وانمود کردند بر روی سیاره فرود آمدهاند و حتی پایگاهی دروغین برپا کردند که امواج الکترومغناطیسی پخش میکرد. وقتی تعقیب کنندگان به منظومه ما وارد شدند با ردیابی این امواج به اشتباه تصور کردند موجودات تحت تعقیب در این سیاره ساکن شدهاند و حدس میزنید چه کردند؟ سیاره را منفجر کردند. افسانههای بسیاری درباره این انفجار وجود دارد، داستانهایی درباره دو تکه شدن این سیاره و تبدیل یکی از این نیمهها به خورشید ما و نیمه دیگر به ماه ما. بعضی حتی میگویند بخشی از سیاره تیامات تبدیل به کره زمین ما شد. این داستانها هیچیک حقیقت ندارد.
این سیاره منفجر شد و محتویاتش تبدیل به چیزی شد که امروز به نام کمربند سیارکها میشناسیم. چارلز فورت، نویسنده سرکوب شده و کمتر شناخته شده آمریکایی، عمر خود را صرف مطالعه پدیدههای غیرمعمولی مانند بارانهای یخ یا بارش ماهی از آسمان کرد. کارهای او هرگز به دقت درخور توضیح داده نشد و او را دیوانه نامیدند. این بارشها منبع زمینی ندارند. اوقاتی هست که مدار سیاره ما به کمربند سیارکها نزدیک میشود و وقتی چنین میشود، جاذبه زمین بخشی از محتویات کمربند را به داخل جوّ زمین میکشد. به همین دلیل است که حتی گاهی ماهی زنده از آسمان فرو میریزد. تخریب سیاره تیامات تنها 50 هزار سال پیش رخ داد. تیامات سیارهای اقیانوسی بود. بیشتر محتویات کمربند سیارکها یخ است، یخی که از منجمد شدن آن اقیانوسها ایجاد شده است. به دلیل طبیعت و ذات منجمد شدن است که بخشی از محتویات آن یخ، زنده و جاندار بر روی سیاره ما فرود میآید. ماهیهای منجمد شده در برخورد با اتمسفر زمین احیا میشوند. مردم در سراسر زمین شاهد چنین بارشهایی بودهاند اما هرگز توضیح مناسبی برای این بارشها به آنها داده نشده.
بنابراین این موجودات بر روی تیامات فرود نیامدند, بلکه بر روی سیاره ما فرود آمدند که در آن زمان بخش بزرگی از آن با جنگل پوشیده شده بود و پنج قاره مختلف داشت. افرادی مانند اریک ون دنیکن تونلهای زیرزمینی آنها را کشف کردهاند و از نحوه حفر و حکاکیهای آنها حیرت زده شدهاند. این تونلها توسط آن بیگانگان حفر شد. حتی گفته میشود که در زیر اقیانوسها هم پایگاه ایجاد کردند.
در کتاب ساموئل چنین آمده: “پادشاه به او گفت از آنچه میبینی وحشت نکن … من خدایانی را دیدم که از آسمان فرود آمدند.”ادوارد بولور لايتون در کتاب خود به نام نژادهایی که میآیند از جوامع بسیار پیشرفتهای نوشته که در سرزمینی به نام وریلیا، به دلیل تغییرات سطح زمین وادار به نقل مکان به درون زمین شدند. این موجودات که به نام آنا هم خوانده میشدند مخصوصاً به دلیل سیلهای بزرگی که بر روی زمین جاری شد وادار به سکونت در دل زمین شدند. زمین توخالی موضوعی بسیار جالب و حیرتانگیز است.
این تصویری از آدمیرال برد است که بر فراز قطب شمال پرواز کرد و غارهایی را در قطب شمال کشف کرد که بر روی نقشههای امروزین به آنها اشارهای نشده است.
در کتاب ایوب آمده “مردگان از زیر آب سر بر میآورند و ساکنان زیر آب نیز.” و در تفسیر این سطر در همین کتاب نوشته شده “محل رفائیم” و این کلمه به عبری به معنای مردگان و فرزندان فرشتگان هبوط کرده است. چیزی شبیه به نفلیم. افسانههای سلتیک هم دقیقاً از همین موضوع صحبت میکنند: موجودات منفیی که از زیر اقیانوسها برای حمله به خدایان میآیند. اما مردم افسانهها را جدی نمیگیرند.
این موجودات به سیاره ما آمدند و هنگامی که دریافتند تعقیب کنندگانشان رفتهاند، به روی زمین نقل مکان کردند و مقرّ خود را در قاره آپالاسیا برپا کردند و نام مقرّ خود را آتلانتیس نهادند. قاره نامیدن آتلانتیس نیز یکی دیگر از ترفندهای ضداطلاعاتی است. آتلانتیس یک قاره نبود.
در آن روزگار 5 قاره عظیم بر روی زمین وجود داشت: تیرانیا، برندیا، اوسیانا، فنسکاندیا و آپالاسیا. آپالاسیا در شمال زمین واقع شده بود، جایی که اکنون آمریکای شمالی و آلاسکا واقع شده است و از فراز قطب شمال تا جایی که امروز شامل گرینلند، شمال انگلستان، سوئد و حتی سیبری میشود گسترده شده بود. تمام این سطح وسیع یک قاره را تشکیل میداد. آتلانتیس در نقطهای بین گرینلند و انگلستان امروزی بنا شده بود.
این موجودات شروع به تعامل با ما کردند. سیاره ما با قدمت 65 میلیون سالهاش، سکونتگاه ما هوموساپینسهای شکارچی و خوشهچین بود. احتمالاً به دفعات فراوان مورد بازدید خویشاوندان خود که در سایر نقاط منظومه خورشیدی ساکن بودند قرار گرفته بودیم. اما سیاست بیشتر این بازدیدکنندگان بر این بود که تنها برای بازدید و تحقیق به سکونتگاه هوموساپینسها و نئاندرتالها و سایر انواع زمینی بیایند و به دنبال هیچ دخالتی در سرنوشت ساکنین این سیاره نباشند، با آنها حشر و نشر نکنند و تا حد امکان توسط آنها دیده نشوند. اما موجوداتی که فرشتگان هبوط کرده نامیده میشوند و به قول میلتون بهتر است در جهنم حکمفرمایی کنند تا در بهشت خدمتگذاری، با برنامه دخالت در زندگی هوموساپینس به اینجا آمدند.
بنابراین به تفحص و تحقیق درباره انواع شکل حیات بر روی زمین پرداختند. درست همانطور که در فیلم سیاره میمونها نشان داده شده، شروع به جمع کردن ما در آتلانتیس و بررسی ژنتیکی ما کردند و مدتها بعد، چندین هزار سال بعد، آماده تغییر ژنتیکی ما شدند و نتیجه این شد که تمام هوموساپینسها یا تغییر کردند و یا اگر تغییر نکردند، از بین برده شدند یا تبدیل به برده شدند و در نتیجۀ بردگی از میان رفتند. موجودی تولید شد که هومو آتلانتیسی مینامیم. موجودی با دی.ان.ای خالص بیگانگان و دی.ان.ای خالص بشری. همۀ ما بازماندگان هومو آتلانتیسیها هستیم. موجودات بیگانه برادری مار یا مردم مار نامیده میشدند؛ نه به این دلیل که شبیه مار بودند. بعداً درباره دلیل این نامگذاری صحبت خواهیم کرد. عنوان شاعرانهتر فرزندان مار را به اولین دسته تولیدی آنها دادهاند. در کتاب مقدس آمده: “و خدا گفت بگذار انسان را به صورت خودمان و با شباهت به خودمان خلق کنیم.” این داستان در کتاب پیدایش آمده است. آیا میدانستید نام کتاب پیدایش از چه ریشه گرفته است؟ ژنهای خداوند آیسیس یا نسل آیسیس و واژهای که در کتاب مقدس به اشتباه خلق کردن ترجمه شده، در واقع در دنیای ما بیشتر به معنای ساختن و بنا کردن نزدیک است. در کتاب مقدس عبارت فرزند اول را نیز داریم. باید بپرسیم چرا فرزند اول تا این حد اهمیت داشته است. در داستانهای زمانهای گذشته و حتی زمان فرعونها به قتل رساندن فرزند اول دشمن، اهمیت بسیاری داشته است. آیا به قتل رساندن خود دشمن هوشمندانهتر از به قتل رساندن فرزند اولش نبوده است؟ چرا صبر کنند تا فرزند اول او به دنیا بیاید تا بعد او را بکشند؟ در هیچ یک از اسناد باقیمانده موجود هیچ ردی از چنین رفتار شنیعی دیده نشده است. قتل فرزند اول دشمن طبق هیچ سند تاریخی هرگز اتفاق نیفتاده است. بنابراین عبارت فرزند اول، یک عبارت تمثیلی است و اشاره دارد به فرزند مار. به این نسل فرزندان الوهیم نیز میگفتند. برخی افراد اولین مار-اربابان را یهوه مینامند و بعضی الوهیم. در استفاده از کتاب مقدس باید یک قاعده را به کار برد: وقتی اسامیای همچون آدم و حوا، یهوه، الوهیم و غیره را میبینید، آنها را به عنوان یک نژاد در نظر بگیرید و نه یک فرد.
این فرزند اول را برای خدمتگزاری به خودشان خلق کردند و این خلقت با دستکاری ژنتیکی همزمان در دی.ان.ای بیگانه و انسان زمینی و در جایی که آتلانتیس مینامیم انجام شد. به یاد دارید که تیامات منفجر شد و سقوط تکه پارههایش بر روی زمین تغییرات عظیمی ایجاد کرد؟ سیلهای بزرگ به راه افتاد و چهره زمین برای همیشه تغییر یافت. این تغییرات باعث از دست رفتن جانهای بسیاری شد اما آنچنان عظیم نبود که رسوبات این تغییر و تحول در عرض چند صد سال تهنشین نشود. زمین بارها پیش از آن نیز شاهد چنین تحولاتی بوده است. وقتی فرزند اول تولید شد، به باغهای عدن، به زمینهای آپالایسا فرستادندش تا برایشان کارگری کند.
این فرزندان اول دی.ان.ای انسانی نیز داشتند و در نتیجه دارای حس وصل بودن به معنویتی بودند که پدرانشان از آن بیبهره بودند و زمانی فرا رسید که این فرزندان دیگر نمیخواستند بردۀ اربابانشان باشند. این فرزندان از این جهت که هم هوش سرشاری داشتند و هم ارتباط با معنویت، موجودات جالبی بودند. نه همۀ این فرزندان، ولی دستههایی از آنها آپالاسیا و بردگی را ترک کردند و به قاره اوسیانا که ما امروز با نام لموریا میشناسیم مهاجرت کردند. تخمین زده میشود قاره آنها در محل امروزی اقیانوس آرام بوده باشد. وقتی پدران بیگانهشان را ترک کردند پدرانشان نمیدانستند چه واکنشی نشان دهند. سپس به سراغ تولید یک موجود دیگر رفتند. متن یک کتاب باستانی مکزیکی میگوید: “بگذار او را طوری خلق کنیم که ما را تغذیه و از ما نگهداری کند.” آیا میدانید فاتحین اعزامی از امپراتوریهای پرتغال و اسپانیا چند جلد کتاب را سوزاندند؟ آیا میخواهید بدانید چرا؟” جمله نقل شده تنها یک تکۀ کوچک از یک کتاب کوچک است. تصور کنید چه اطلاعاتی در خیل کتابهای سوزانده شده موجود بوده.
اول موجودات کاری که میخواستیم را انجام ندادند. پس تولید دومین دسته را شروع کنیم. در کتاب پیدایش چنین آمده: “از عرق جبین نان بخور تا روزی که به خاک بازگردی؛ چرا که از خاک آمده بودی، خاک هستی و به خاک بازخواهی گشت.” آیا به نظر شما این کلام خدا است یا بیشتر شبیه سیاستهای انسانی است؟ “و خداوند گفت بنگر که انسان یکی از خود ما شده است، خوب و بد را تمیز میدهد. نباید به او اجازۀ دستدرازی به درخت حیات و خوردن از آن داده شود تا حیات جاودان پیدا کند.”
نسل دیگری خلق کردند. نسلی که ما نسل آدم مینامیم. یادآوری میکنم آدم یک فرد نبود. آدم و حوا در قالب یک نژاد تولید شدند و نه به عنوان دو فرد. با خود فکر کردند ما در خلقت اول چه اشتباهی مرتکب شدیم؟ مخلوق اول را دارای هوش ساختیم و چنین شد که با استفاده از هوششان و خودسرانه ما را ترک کردند. پس در خلق نسل بعدی خدمتکارانمان، آنها را با خاموش کردن و بستن مرکز هوشی که خود داریم، خرفت و نادان میسازیم. در آزمایشگاههای رفتاری امروزی نیز میتوان با دستکاری مغز به همین نتیجه رسید. آنها این تغییر را در سطح دی.ان.ای ایجاد میکردند. نژاد آدم با هوشی بسیار محدودتر خلق شد و به کار گماشته شد. این نژاد نوع مؤنثی هم داشت اما مذکر و مؤنث نژاد آدم نمیتوانستند از طریق جفتگیری تولید نسل کنند. حواها باکره بودند. “و خدا گفت بنگرید که انسانها به یک زبان تکلم میکنند. بگذارید زبانشان را پریشان و آشفته سازیم تا با هم تکلم نکنند.”
در کتاب مقدس آمده که آدم و حوا برهنه بودند. معنی برهنه چیست؟ آدم و حوا برهنه به باغ عدن رفتند. مگر نگهبان عدن شلوار جین پوشیده بود؟ واژه برهنه در کتاب مقدس تمثیلی است از تنزل درجه هوش. هوش آدم و حوا سرکوب شده بود. نقل از متن کتاب دربارۀ خوردن از درخت حیات را به یاد دارید؟ میوۀ ممنوعه از درخت حیات نیز یک تمثیل دیگر است، تمثیلی برای دانش نهفته در ژن انسان. درخت حیات همواره سمبلی از مارپیچ دی.ان.ای بوده است. در زمانهای باستان دو مار به هم پیچیده به دور عصای هرمس و درخت حیات، هر دو سمبلی از دی.ان.ای بودهاند. در توصیف درخت حیات گفتهاند ریشه در زمین داشت و شاخسار در آسمان. بعدها آن را درخت نیک و بد نامیدند. پس برهنه بودن و ناتوان بودن از خوردن میوۀ ممنوعه تمثیلی است از بیبهره بودن آدم از هوش پدرانش و توانمندیهای تکنولوژیکی و علمیای که از این هوش حاصل میشود؛ علم زیستشناسی و تکنولوژی.
با درخت حیات کابالایی آشنا هستید؟ درخت حیات کابالایی 22 مسیر دارد. تعداد کروموزومهای موجود در دی.ان.ای 22 است.
به کتاب مقدس بازگردیم و ملاقات مار با آدم و حوا در باغ عدن. نژاد آدم به بردگی مشغول بود، بدون هیچ اتحادیه کارگری که از حقوقش دفاع کند، بدون وقت استراحت و اضافهکار و مرخصی. فرزندان مار در لموریا از این موضوع خبردار شدند. به خود گفتند ما هم به عنوان برده تولید شده بودیم اما خود را آزاد کردیم. اکنون دوباره با دی.ان.ای انسان نژادی برده دیگری خلق کردهاند. نژاد آدم خویشاوند ما است اما هوش او سرکوب شده است. این مخمصهای جدید است. اگر به آتلانتیس برویم و آنها را با خود به اینجا بیاوریم چه میشود؟ و این دقیقاً همان کاری بود که کردند.
فرزندان مار به آتلانتیس رفتند و با نژاد آدم حرف زدند. افسانههای باستانی میگویند که نوع نر این نژاد متوجه حرف فرزندان مار نشد (صدای خندۀ حضار). اما حرف فرزندان مار به گوش حواها خوش آمد. گفته شده که فرزندان مار زیبا و خوشرو بودند، قدرتهای جادویی و هوش سرشار داشتند و هالهای از نور معنوی احاطهشان کرده بود و خِردی عظیم داشتند. اگر شما هم به جای دختران حوا بودید از آنها خوشتان میآمد. دختران حوا، پسران آدم را تشویق به رفتن با فرزندان مار کردند و آدمها را همراه خود کردند. مطمئنم بسیاری از شما فکر میکنید همراه کردن آدم زحمت بیهودهای بوده (صدای خندۀ حضار).
شاید همۀ این نژاد آنلانتیس را ترک نکردند، اما بسیاری از آنها چنین کردند. فرزندان مار به آنها گفتند بدانید که هر چه ما میتوانیم انجام دهیم شما هم میتوانید و حتی بیشتر. علم از این بخش داستان دل خوشی ندارد. این نوع مؤنث بود که حرف فرزندان مار را فهمید و عامل تغییر شد. علم امروز تا حد وسیعی در اختیار مردان است. ارتباط علم و قدرت گرفتن نظامهای زنسالار ارتباطی بسیار جالب است که نادیده گرفته میشود. گفته میشود که از آنجا که حواها حرف فرزندان مار را شنیدند و فهمیدند، در سرزمین فرزندان مار به حواها برتری داده شد. کاهنههای قدرتمند و قدرتهای زنسالار از همینجا ریشه گرفتند. زنان نگاهبانان اسرار بودند و وارد کنندۀ تازهواردین به جرگه.
زنان در دنبالۀ همان سنت لموریا و اوسیانا دارای قدرت سیاسی و عرفانی بودند. به آنها محبوب یا موردعلاقه گفته میشد.
انجیل مریم مجدلیه را روسپی خوانده. واژۀ اولیهای که به اشتباه به روسپی ترجمه شده، کلمهای احتمالاً یونانی بوده به معنای محبوب، مورد علاقه. مسیح در انجیل نوزادی خوانده شده که از مادری باکره به دنیا آمده. به ارتباط این لغات فکر کنید.
حدس بزنید سمبل هیروگلیفی مصری برای زن چه بود؟ مار. هلنا بلاواتسكی، عضو انجمن خداشناسی عرفانی که از همه اینها خبر داشت گفت: “عنوان شیطان آپالاسیایی در عبری به حق از آن کسی نیست جز یهوه که از همه رقبای دیگر خود در خدایی بیرحمتر بود و از آن مار نیست که در باغ عدن تنها از عشق گفت و خرد.”
حالا که صحبت از انجیل است، هرجا عبارت تولد از مادر باکره را میشنویم باید به یاد داشته باشیم که مادر باکره تمثیلی از تولد از طریق لقاح ژنتیکی است. منظور کودکی است که از بارداری حاصل از آمیزش یک انسان مؤنث و مذکر به دنیا نیامده، منظور کودکی است که از ترکیب ژنتیکی آدمیان و مار-نژادان ایجاد شده. به یاد دارید گفته بودم که آدم و حوا امکان آمیزش جنسی نداشتند. وقتی به سرزمین لموریا وارد شدند، فرزندان مار دریافتند که لازم است آدمها و حواها آمیزش داشته باشند، پس دی.ان.ای زنان را تغییر دادند تا امکان جفتگیری برایشان فراهم شود. اما گاهی زنانی هم بودند که فرزندان مار، خود با آنها رابطه برقرار میکردند. هرگاه چنین اتفاقی میافتاد، به زن لقب باکره یا ملکۀ باکره داده میشد و اگر از این آمیزش کودکی متولد میشد، کودک را باکره-زا مینامیدند. در زمانهای باستان این لقب به مسیح و اسکندر کبیر نیز داده شده بود (زرتشت نیز باکره-زا است- مترجم). پس هرگاه کلمه باکره-زا را میشنوید بدانید که اشاره به فرزندی است که یا از طریق تلقیح ژنتیکی و یا از طریق آمیزش بین انسان و نژاد دیگر به دنیا آمده بوده.
نشان کمپانیهای بزرگ مملو از چنین تصاویر تمثیلیی است. برای نمونه به این نشان دقت کنید: زنی که مشابهسازی شده، یک مار قرمز بزرگ، یک درخت در پسزمینه و یک قلب سیاه. به نام کمپانی نگاه کنید: Atlantic virgin.
باکرۀ آتلانتیک. ریشه آن چیست؟ باکرههای آتلانتیس. ریچارد برانسون واقعاً کارپرداز کیست؟
هر گاه در متن انجیل یا تورات به کلمه خون یا تخمه میرسید، مثلاً عبارت خون ابراهیم، تخمه يعقوب، تخمه ایوب، با تخمه اسرائیل چه خواهد شد و عبارات مشابه. این کلمات پوششی بر معنایی متفاوت هستند. در انجیل آمده: “با حیوان آمیزش مکن.” منظور آمیزش جنسی با چهارپایان نیست بلکه آمیزش با مارها است. اکنون میبینید که این عبارات چه معنای روشنتری دارند؟
به یاد دارید وقتی موسی روبروی درخت شعلهور ایستاد و پرسید تو که هستی، چه جوابی شنید؟ “من خدای پدرانت هستم.” فرزندان مار، پدران فرهنگهای متعالی بر روی زمین بودند. اما پدران خود آنها اشاره دارد به اربابان بیگانهای که بعدها در خاورمیانه مستقر شدند.
روکش پوستی نازک آلت جنسی مردانه باقیماندهای از دی.ان.ای انسان اولیه است. ختنه به منظور حذف این نشانه انسان بودن و یکی کردن انسان با خدایان و نشانی از بردگی و خدمتگزاری ما است. به احتمال زیاد هوموساپینها این پوسته را داشتند. برداشتن این پوسته یک مراسم آئینی است. حذف آن به شکلی سمبلیک ما را با دی.ان.ای بیگانگان مجدداً همردیف میکند. برداشتن این پوسته یادآوری است به شما که خدمتگزار مار هستید. از همینرو است که ختنه در بیمارستان انجام میشود، زیر سایه عصای هرمس با دو مار پیچیده به دور آن (که سمبل طب است-مترجم).
کامینس بومونت، نابغهای که به شدت سرکوب شده بود (دوام آوردن نوشتههایش در نقاط مختلف دنیا خود معجزهای است. خدا کارهای او را حفظ کرده) نوشته: “تاریخ تورات همانا تاریخ آتلانتیس است.”
اربابان بیگانه درمییابند که این سومین باری است که نقشههایشان نقش بر آب شده. بار اول از سیارهشان اخراج شدند و به این سیاره به دردنخور که احتمالاً دوستش هم نداشتند مهاجرت کردند. نسلی از بردگان برای خدمتگزاری خلق کردند که از خدمت کردن سر باز زد. نسلی دیگر خلق کردند که نسل قبلی اغوایشان کرد و از چنگ اربابان ربودشان. اربابان به شدت خشمگین هستند.
در کتاب حزقیال درباره خشم یهوه چنین آمده: “خدای مقتدر گفت در نتیجه از آنرو که عبادتگاه من را با بتهای نفرتانگیزت و با رفتارهای ناپسندت آلودی، از تو کنارهگیری میکنم. بر تو رحم نخواهم کرد و تو را نخواهم بخشید. آنگاه است که خواهی فهمید که من خدای تو هستم.”
کسی پرسید گمان میکنم کارل گوستاو یونگ بود که پرسید: چرا یهوه یکسره من من من میکند؟ چرا یکسره بر قدرتمند بودنش تأکید میکند، بر خشمگین شدنش پافشاری میکند؟ تنها در صورتی چنین میکنید که رقیبی داشته باشید. آیا چنین نیست؟ “من خدای تو هستم و زمانی این را خواهی دانست که اجساد انسانها را در اطراف بتهایت، در معابدت، بر فراز هر تپه، بر فراز هر کوه و بر روی هر درخت سبز ببینی. زیرِ هر درخت هرجا که برای بتهایشان نذر و نیاز کردند دست مرا خواهی دید. زمین را متروک خواهم کرد تا بدانند که من خدایشان هستم.” اربابان بیگانه میخواستند آدم بداند که خدای واقعیش کیست. انسان را میان بتهایش قربانی خواهد کرد تا بتهایش شاهد کشته شدن انسان باشند. “قحطی و حیوانات درنده را سراغتان خواهم فرستاد تا گرسنه بمانید و طاعون به جانتان خواهد افتاد و خونهایتان جاری خواهد شد؛ بر روی شما شمشیر خواهم کشید. من خدای شما، چنین میگویم.”
کتاب ایوب: “او از سلاح آهنین خواهد گریخت اما پیکانی فلزی از میان بدنش خواهد گذشت.” اووید، شاعر رومی در کتاب دگردیسی: ” غولها از تخت آسمان حملهور شدند. ایوب به زمین کوفتشان.” مهابهاراتا: “خورشید در حرارت سلاحها میچرخید. جهان تبدار بود. هزارت ارابه سوخت. اجساد دیگر شباهتی به بدن انسان نداشتند.”
اربابان بسیار خشمگین بودند و با سلاحهای حرارتی و اتمی خود حملهور شدند. اما لموریاییها، فرزندان مار، از پیش آمادۀ این حمله بودند و تلافی کردند و این اولین جنگ خدایان بود که حدود 12 هزار سال پیش بر روی این سیاره اتفاق افتاد. ببینید در کتابی چند هزار ساله از این سلاحها چه گفته شده: “در حرارت سلاحها ذوب شدند. هزاران ارابه سوخت”. در کتاب ارمیا آمده: “همه شهرها پیش روی خدا با خشم او از بین رفتند.” کتاب اشعیا: “بنگر که خدا چگونه زمین را خالی از سکنه میکند و سطحش را زیر و رو میکند و ساکنینش را میپراکند.”
افراد مختلف در دورانهای مختلف در اینباره نوشتهاند اما توصیفات مشابهی داشتهاند. ایگناسیوس دانلی هوشمند و زیرک نیز در اینباره نوشته است. دانلی دوست ابراهام لینکلن بود. لینکلن موافقت کرد که چلنجر، یکی از کشتیهای نیروی دریایی آمریکا در اختیار دانلی قرار بگیرد تا برای پیدا کردن آتلانتیس عمقسنجی شود. لینکلن یک ماه پس از اعطای این مجوز به دانلی، جان خود را از دست داد و در نتیجه بودجه موردنیاز در اختیار دانلی قرار نگرفت. در آن دوران علاقه زیادی به آتلانتیس وجود داشت. لینکلن هم به آتلانتیس علاقمند بود و قصد داشت تمام تجهیزات لازم برای عمقیابی در اعماق اقیانوس اطلس را در اختیار دانلی قرار دهد. با ترور لینکلن برنامههای دانلی نقش بر آب شد.
دانلی چندین کتاب دارد که توصیه میکنم بخوانید. در یکی از کتابهایش نوشته: ” نه همچون صدای فریاد یک انسان که چونان صدای فریاد یک نژاد، یک نژاد بزرگ و دیندار و متمدن است که نمیتوانست بفهمد خدا چگونه با این همه بیرحمی به ملاقات جهان آمده.” مطلقاً درست است.
فردریک سادی, یکی از فیزیکدانان بزرگ دوران مدرن در کتابش تفسیر رادیوم، نوشته: “آیا نمیتوان در این کتابها نوعی توجیه برای این عقیده یافت که انسان به دانشی که ما اخیراً صاحبش شدهایم دسترسی یافته بود و به قدرتی فراتر از قدرتی که ما داریم؟ من معتقدم تمدنهایی در گذشته وجود داشتهاند که با انرژی اتمی آشنا بودند و با سوءاستفاده از آن کاملاً نابود شدهاند.” اینها جملات یک کلاهبردار نیستند.
در کتاب مقدس دیگری از هند، رامایانا، از گلوله رعدآسای آهنینی نوشته شده که میتوانست صدها هزار انسان را از بین ببرد و چنان قدرتمند بود که میتوانست زمین را نابود کند. این سلاح تنها میتوانست با فرمان سلطنتی مورد استفاده قرار گیرد. در چند جای این کتاب همچنین به استفادۀ تلافیجویانه یک سوی جنگ از این سلاح در جواب استفاده طرف دیگر جنگ از همین سلاح اشاره شده است.
در نقطهای که حدس میزنند محل شهرهای باستانی سدوم و گوموراه باشد، ایزوتوپهای رادیواکتیو پیدا شده است. در ترجمۀ کتاب مقدس در جایی که آمده فرشته به همسر لوط گفت به پشت سر نگاه نکن وگرنه به ستونی از نمک تبدیل خواهی شد، اشتباهی وجود دارد. آنچه نمک ترجمه شده در زبان ما بیشتر به بخار نزدیک است تا نمک. این مکان امروز آکنده از رادیواکتیو است.
در انگلیسی، کلمۀ توفان که برای باد شدید استفاده میشود از کلمه تایفان به معنی مار ریشه گرفته است. کلمۀ هاریکن نیز. هاری به معنای تکان خوردن و کین به معنای مار است. دلیل اینکه امروز برای این بلایای طبیعی از کلمه مار استفاده میکنیم این است که روزگاری بوده که مار بر روی زمین به جنگ پرداخته است. به همین دلیل است که مردم ایرلند دوران باستان از جنگ خدایان گفتهاند، از جنگ پسران نور یا پسران مار که ناچار به جنگیدن با مارها شدهاند. با استفاده از دانش و با استفاده از جادو و از چگونگی تخریب زمین به دست این موجودات. کلمهای که برای بلای طبیعی –دیزستر– استفاده میشود، به معنای فقدان ستاره است. لغت فاجعه –کاتاستروف – به معنای تخریب ستاره است. هر بار از فاجعهای صحبت میکنیم با استفاده از این کلمات فاجعه انفجار تیامات در 50 هزار سال پیش را به یاد میآوریم، سیارهای که آنقدر درخشان و بزرگ بود که همچون خورشید به نظرمان میرسید.
به یاد دارید گفتیم که این بیگانکان به زمین رسیدند؟ شاید نوع محیط برایشان ناآشنا بود. شاید تجربۀ امواج ماورای بنفش موجود در این سیاره را نداشتند. شاید در این تعقیب و گریز به نقطهای ناشناخته از مرکز کهکشان رسیده بودند و شکل و جاگیری ستارهها و سیارات برایشان کاملاً ناآشنا بود. توان ترک کردن این سیاره را دارند اما نمیدانند در کدام نقطه از کهکشان قرار گرفتهاند. وقتی آتلانتیس ایجاد شد بناهایی برپا کردند که حکم قطبنما را داشت. بناهای سنگی مدوری که امروز در نقاط باستانی مهم زمین باقیمانده را آنها برپا کردند. پیدا کردن موقعیت مکانی زمان میبرد. لازمۀ پیدا کردن مسیر حرکت خورشید یک سال مشاهدۀ مداوم بود. این بناها و نقشهای سنگی که حکم ابزار تهیۀ نقشۀ آسمان را برایشان داشت به تعداد فراوان برپا شد. به همین دلیل است که این تعداد فراوان از آنها امروز هنوز پابرجا مانده. ابزار و دانش لازم برای جابجا کردن این سنگهای عظیم را داشتند. وقتی بناهای سنگی را برپا کردند، از شمنها یا کشیشهایشان خواستند محاسبات ستارهشناسی را انجام دهند تا بفهمند در کدام ناحیه قرار گرفتهاند.
بعضیها میگویند این بناها با توجه به سیل عظیمی که به راه افتاد چطور دوام آوردند؟ اهرام مصر و ابوالهول مثالهای عالی برای این مورد هستند. اهرام به وضوح پس از سیل بزرگ درست شدهاند. اما نگاهی به فرسایش ابوالهول کنید: ابوالهول پیش از سیل بزرگ بنا شده بود. این موضوع دربارۀ تمام بناهای باقیمانده در سراسر زمین صادق است. بعضی از آنها پیش از سیل بزرگ شدهاند و بعضی بعد از آن. این بناها برای علامتگذاری ساخته شده بودند. به همین دلیل است که بسیاری از آنها روی یک محور قرار گرفتهاند. برای این که بتوانند بفهمند در کدام خوشه قرار دارند.
براساس یک دسته از افسانههای باقیمانده، پس از اینکه نژاد آدم اربابانشان را ترک کرد، اربابان باز هم در پی پیدا کردن بردۀ جدید بودند. باز هم به مرور اشتباهات دورههای قبلشان پرداختند تا ببینند کجای کار ایراد داشته و به این نتیجه رسیدند که اشتباه در این بوده که دی.ان.ای خود را با دی.ان.ای نژاد بشر مخلوط کردهاند. پس شروع به تحقیق دربارۀ سایر گونههای موجود بر روی زمین کردند. اسب تکشاخ و اسبهایی که بالاتنۀ انسان دارند و موجودات مشابه از همین آزمایشها به وجود آمدند. این موجودات حتی تا دوران قرون وسطی نیز زنده بودند. چیزی که دریافتند این بود که دی.ان.ای خزندگان زمینی به طور خاص با دی.ان.ای آنها پیوند بسیار خوبی برقرار میکند و چنین بود که نژاد خزنده-گون یا رپتیلین ایجاد شد.
هر داستانی که دربارۀ فرود رپتیلینها بر روی زمین و تسخیر زمین توسطشان میشنوید دور از حقیقت است. بازدیدکنندگان بیگانه، رپتیلینها را بر روی سیاره زمین خلق کردند. رپیتلینها با این بازدیدکنندگان بیگانه یکی نیستند، بلکه گروهی هستند که بعدها توسط آنها درست شدند.
رپتیلینها خونسرد و بیترحم هستند. اگر فرزند یک مارمولک یا هر خزنده دیگری را مقابل رویش بدزدید هیچ واکنشی نشان نمیدهد. حاصل اختلاط نژادی با رپتیلینها دقیقاً همان چیزی شد که میخواستند: قدرتمند، خونسرد و بیوجدان. رپتیلینها مدتی طولانی بردۀ بیگانگان بودند. از آنجا که دی.ان.ای گونۀ بشر (بیگانگان از نوع بشر بودند) استفاده شده بود، بسیاری از آنها شبیه انسانها بودند اما بودند تعدادی که ظاهری خزندهنماتر داشتند، مثلاً چشمان یا دستهایی خزندهگون. بسیاری از آنها تا قرون وسطی نیز بر روی زمین بودند اما بعد به زیر زمین رفتند. داستانهای قرون وسطایی که دربارۀ شوالیه یا دلاورانی است که به جنگ موجودی شیطانی یا اژدها میروند به همین دسته رپتیلینها اشاره دارد. داستانهای اساطیری مملو از چنین موجوداتی است. با آغاز عصر صنعت این موجودات یا از بین برده شدند و یا به زیر زمین نقل مکان کردند. ممکن است امروز بسیاری از آنها از کنار شما رد شوند اما با توجه به ظاهرشان ندانید که با شما فرق دارند. برای مثال کسانی که واسطه ارواح هستند میتوانند آنها را تشخیص دهند. چنانکه کلمنت نوشته: “هیولاهایی بر روی زمین خواهند بود. نسلی از اژدها-انسانها و مار-انسانها.”
اکنون قرن بیست و یکم است و ما هنوز از این جنگها میگوییم. اگر یازده هزار سال پیش این جنگ مغلوبه شده بود، اکنون هیچ یک از ما هیچ مشکلی با وضعیت فعلی نداشتیم و به بردگی مشغول بودیم. بدی سراسر زمین را فرا گرفته بود و از طرف دیگر اگر خوبی بر بدی غلبه کرده بود اکنون همۀ ما در صلح و صفا زندگی میکردیم. اما هیچ یک از این دو، روی نداده و ما هر یک با اسکیزوفرنی درون خود درگیر هستیم. دلیل ادامۀ این وضعیت یک متغیر پیشبینی نشده بوده است.
بسیاری از افسانههای باستانی ایرلند از قدرتهای جادویی و ذهنی به کار رفته در این جنگها میگوید. البته نباید قدرتهای تکنولوژیکی را نیز فراموش کرد. اما این متغیر پیشبینی نشده چه بود: خشونت طرفین درگیر در جنگ، خشونت کره زمین را نیز برانگیخت. سیل اول را به یاد دارید؟ سیلی که زندگی انسانها و حیوانات دیگری را از بین برد و چهره زمین را تغییر داد؟ اثرات این سیل بعد از چند صد سال فروکش کرد. اما این خشونت در حد دیگری بود. گفته میشود که جنگ اتمی درگرفته، اتمسفر کرده زمین را از بین برد. تمام رطوبت موجود در جو زمین خشک شد. در نتیجه میدان مغناطیسی زمین دچار تغییر شد و محور چرخش زمین نیز. نتیجه موقعیتی بود که ما امروز تغییر قطبها مینامیم. این تغییر قطبها بر مریخ نیز تأثیر گذاشت و سایر سیارات منظومه ما را نیز تحت تأثیر قرار داد. هنوز اثرات این تغییر قابل مشاهده است. اما اتفاق بزرگتر بعدی این بود که با تغییر میدان مغناطیسی زمین، همه محتویات کمربند ون الن به طرف زمین کشیده شد، همۀ آنچه که از انفجار سیاره تیامات در فضا پراکنده شده بود، تمام آب و یخ آن سیاره، تمام تکهپارههای آن، تریلیونها تن مواد. در وبسایتم تعداد بسیار زیادی از داستانهای قدیمی و باستانی که اشاره به همین واقعه دارند قابل دسترسی است اما اینجا به دلیل کمبود وقت آنها را نقل نمیکنم. داستانهایی که دربارۀ باران 40 روزه نوشته شده در اشاره به همین مطلب است. “زمین در آسمان بیحرکت شد و انسان حتی نمیتوانست صورت همنوع کنار خود را ببیند.” این سیل آب که بر زمین فرو ریخت از سر انتقام بود و چنان قدرتمند که خرابیهایی باورنکردنی ایجاد کرد.
مطالعات (علمی) نشان داده که ده هزار سال پیش از میلاد محور چرخش زمین نسبت به محور امروزین 30 درجه اختلاف زاویه داشته است. در کتاب وقتی زمین تقریباً مُرد که توصیه میکنم همگی بخوانید، آمده: “جابجاییهای تکتونیک لایههای سطحی زمین در پایان دوره پلاستوسن چنان عظیم بود که تقریباً باورنکردنی است. این تغییرات عظیم بر خلاف تصور عمومی در اثر چیزی مانند دوران یخبندان ایجاد نشده بود.” سرخپوستان تاهو میگویند “زمانی بود که قبیله آنها زمین را در دست خود داشت و پرتعداد بود و قوی و ثروتمند. اما روزی رسید که مردمی که از آنها قدرتمندتر بودند قیام کردند و آنها را شکست داده و به بردگی گرفتند. سپس ارواح موجی بسیار قدرتمند از دریا به سمت زمین فرستادند. موجی که هم سرکوب کنندگان و هم سرکوب شدگان را طعمه خود کرد. تنها تعداد بسیار کمی زنده ماندند.” افلاطون میگوید: “در تنها یک روز و یک شب سرنوشتساز موجی زمین را در بر گرفت که آن مردمان جنگجو را طعمه خود کرد.”
آنچه از انفجار تیامات باقی مانده بود و بر سر زمین فرو ریخت و همراه با تغییر قطبهای زمین، هر 5 قاره موجود بر روی زمین را غرق کرد. تا آن زمان سیاره ما تقریباً هیچ آب سطحی وسیعی نداشت. تنها سطح وسیع آبی اقیانوس میوسین در محل دریای بالتیک، بحرالمیت و دریای خزر فعلی بود. احتمالاً آبهای سطحی نه چندان بزرگی دیگری هم در نقاط مختلف زمین وجود داشت و هنوز دانشمندان در حیرتند که سرخپوستها چطور از این سوی زمین به سوی دیگر رفتند و چطور مصریها به آمریکای جنوبی رسیدند. هیچ آبی روی زمین نبود که مانع از این جابجاییها شود (صدای خنده حضار).
اما وقتی بقایای تیامات بر روی 5 قاره موجود بر روی زمین فرو ریخت، آن هنگام بود که تمام اقیانوسهای امروزین ایجاد شد. دقت کردهاید که ترس بیمارگونه از آب در چه تعداد از افراد وجود دارد؟ ترس از اقیانوس؟ دلیلی برای همه این ترسها وجود دارد. وقتی به اقیانوسهای زمین نگاه میکنید، در واقع در حال دیدن آبهای تیامات هستید.
در انجیل آمده: ” زمینی جدید و آسمانی جدید دیدم. زمین اول و آسمان اول درگذشته بودند و دیگر دیده نمیشدند.” این متن ارجاعی است به آبهای جدید که فرو نشست و زمین جدیدی که از زیر آن نمودار شد. ترسهای بیمارگونه انسانها، ترس از تاریکی، ترس از غارها و حفرهها، آب، ارتفاع، تنهایی، حشرات، بعضی حیوانات، فضاهای بسته و تنگ، غریبهها و خارجیها، روانشناسها همه اینها را ترس روانی میدانند. اما اگر این ترسها فیزیولوژیکی باشند چه؟ من فکر نمیکنم ما درگیر این همه ترس روانی به سبک فرویدی باشیم. تحقیقاتی انجام شده که نشان میدهد این ترسها فیزیولوژیکی هستند. پنجاه هزار سال، تنها یک نقطه کوچک در زمان است. در مقیاسهای زمان فیلوژنتیک، پنجاه هزار سال پیش زمانی بسیار کوتاه است. اگر پدران شما در غارها پنهان شده بودند و این تغییرات را مشاهده میکردند، به نظر من شما هنوز هم میتوانید این ترسها را به خاطر آورید. اگر از حشرات خاصی میترسید، از آب میترسید یا رویاهای مرتبط با این موارد دارید، همه ناشی از این است که این ترسها در ضمیر شما باقی مانده. هر وقت صحبت از این ترسها شده کسی مانند فروید را مطرح کردهاند با تئوریها و توضیحاتی که حواس شما را از دلیل اصلی این ترسها دور کند.
جولیان جیمز، این نویسنده فوقالعاده آمریکایی, در کتاب خود ریشههای خودآگاهی در ضعفهای ذهن دوگانه نوشته: “این دوران که هزاران سال پیش رخ داده عامل صدمات روانی شدید به انسان بوده است.” این ترسها فیزیولوژیک است.
پس متغیری که وارد معادله شد تخریب زمین بود و تخریب زمین حیات بسیاری از ساکنین آن را تحتالشعاع قرار داد. میلیونها نفر از مردم ساکن زمین از میان رفتند. فرض کنیم که بیگانگان اولیهای که به زمین آمدند 2000 نفر بودند. فکر میکنید چه تعداد از آنها باقی مانده بودند؟ احتمالاً 50 نفر. از میان چندین هزار تن از فرزندان مار، شاید 2000تايشان دوام آورند. چه تعداد از آدمهایی که با آنها همراه بودند باقی ماندند؟ هیچکس نمیداند. اما چیزی که بسیار بیشتر از این خسارتها برای بیگانگان سنگین تمام شد این بود که تمام تجهیزات و توانمندی تکنولوژیکی خود را در این هنگامه از دست دادند. این تجهیزات هنوز مدفون باقی ماندهاند. اکنون واقعاً گرفتار و پابند شده بودند. به یاد دارید که به لحاظ تکنولوژیکی بسیار پیشرفته بودند؟ همه کامپیوترها و سوپرکامپیوترها و تسلیحات و سفینههایشان از بین رفت. هم خسارت جانی دیدند و هم خسارت تکنولوژیکی. به همین دلیل بود که به هدف نهاییشان نرسیدند.
آیا فکر میکنید که دست روی دست گذاشتند؟ هدف جدید آنها تاکنون این شده است که انسان را به لحاظ تکنولوژیکی به جلو برانند تا بتوانند مجدداً به تواناییهای تکنولوژیکی موردنظرشان برسند. بعضی از تسلیحاتشان دوام آورد و به زیر زمین و معابد منتقل شد و به عنوان مقدسترین مقدسها مورد محافظت قرار گرفت تا دست دیگران از آنها دور بماند. معابدی ساختند و معابد دارای سالنهای متعدد زیرزمینی بود و چیزی که مقدسترین مقدسها مینامیدند را در این سالنها مخفی کردند.
در داستانهای باستانی ایرلند و اسکاتلند به مردمانی اشاره شده که کاهنهایی هستند. مردمی که علم کار با فلزات را دارند و میتوانند وسایلی مانند دیگ قدرت و ابزاری که به هدایای خدایان معروفند را درست کنند. منظور تفنگ و سلاح است. هنگام خواندن کتاب مقدس باید بدانیم که هرجا صحبت از عصا میشود منظور سلاحهایی قدرتمند است.
پس از این تخریب و خسارتهای عظیم، بازماندگان فرزندان مار و آدمهایی که همراهشان شده بودند دریافتند که بیگانگانی نیز از این بلایا جان به در بردهاند. پس تصمیم گرفتند برای اینکه امنیت و شانس دوام بیشتری داشته باشند، در سراسر بخشهایی از این سیاره که در آن زمان شناخته شده بود پراکنده شوند. خانمها و آقایان، آنچه تحت عنوان ورود خدایان در گوشه گوشه جهان ثبت شده همین است، زبان مشترک، عقاید مشترک و رقصهای مشترک و غیره. البته که همه این اشتراکات وجود دارد. نژاد همه آنها یکی بوده است. ایده اصلی این بود که اگر تعدای از آنها کشته شدند یا از بین رفتند، دستکم تعداد دیگری که آداب و دانش فرزندان مار را به همراه داشتند، فرزندان ماری که هنوز در آن زمان زنده بودند، در سایر نقاط دوام بیاورند.
از جبهه مخالف، یعنی بیگانگان هم تعدادی باقی مانده بودند. بعضی معتقدند 50 نفر و بعضی میگویند هیأتی 13 نفره. این افراد آنها را به عنوان برادری تاریک میشناسند و معتقدند تنها 13 نفر از آنها باقی مانده بود. من فکر میکنم سیزده عدد کوچکی است و احتمالاً 50 نفری از آنها زنده مانده بودند. این افراد درست برعکس عمل کردند. افراد جبهه مخالف در حال پخش شدن بودند. اما بیگانگان تمرکز و تجمع کردند. آنها در محل جدید استوای کره زمین تجمع کردند. در جایی که امروز خاورمیانه مینامیم. به ویژه در میان-رودان و سومر. سپس به برپایی امپراتوریهای خود پرداختند. امپراتوریهایی که امروز به نام امپراتوریهای مابعد سیل بزرگ میشناسیم و چنان که تاریخ نشان داده تمام این امپراتوریها با قتل و خونریزی و سرکوب و رفتارهای غیرانسانی به قدرت رسیدند. دلیلی برای این رفتار وجود دارد: دریابید چه کسی این امپراتوریها را بنیان نهاد. از همان زمان است که پدرسالاری و مردسالاری رایج شد، اختلاف طبقات اجتماعی، تبعیض جنسیتی، شهرنشینی که مطلقاً غیرضروری است، رژیم غذایی مبتنی بر گوشت، ازدیاد بیش از حد جمعیت و تمامی طاعونی که جامعه امروز ما گرفتار آن است، همه از آن روزگار ایجاد شد. در این امپراتوریها رفتارهایی را میبینیم که به نظر ما اتفاقی و بیهدف میآید. در کتاب ایوب آمده: “ملتها را بزرگ میکرد و دوباره از بین میبرد.” یازده هزار سال است که برنامه همین بوده. ملتها را گسترده و بزرگ میکنند و سپس مورد قلع و قمع قرار میدهند. مانلی پی هال میگوید: و این کاری است که دینمداران میکنند. در بسیاری از کشورها نمیتوانند تفنگ را مستقیم روی شقیقه شما بگذارند، پس محیط را تهاجمی میکنند تا از همهچیز بترسید.
نکتهای که لازم است بگویم این است که هیچ یک از آن موجودات اولیه دیگر زنده نیستند. اگرچه بیگانگان اولیه عمرهای طولانی داشتهاند هیچ کدام اکنون زنده نیستند. هیچ یک از فرزندان اولیه مار هم زنده نیستند. تنها کسانی از تبار و خط خونیشان اکنون زندهاند. کسی که احساس یکی بودن با بخش بیگانۀ خونش میکند، اعمال شیطانی مرتکب میشود. اعمال غیرانسانی، قتلهای زنجیرهای و غیره. گاهی با افرادی روبرو میشویم که دوستشان نداریم. چیزی در وجودشان است که دوست نداریم. درون خود نیز ویژگیهایی داریم که دوست نداریم. بین دی.ان.ای. انسانی و بیگانه همواره کشمکشی بوده است. به اساطیر نگاه کنید. برای مثال دوقلوها در اساطیر: دوقلوی سفید-مو و سیاه-مو. جنگ بین هابیل و قابیل، مسیح و شیطان. دو جنبه مثبت و منفی که آنتیتز هم هستند و در یک وجود جا گرفتهاند. حتی در ادبیات داستانی هم جلوه این دوگانگی دیده میشود: پروفسور موریارتی و شرلوک هلمز، هملت و … . این دوگانگی در ادبیات داستانی که دوست میداریم، از سمبلی در جایی میآید.
بنابراین کسانی که امروز زنده هستند هر دوی این رشتهها را از دوران هومو آتلانتیس درون سلولهایشان دارند. ما مختاریم تصمیم بگیریم به کدام یک از این دو سویه درونمان متمایل شویم. اما یکی از این دو سو در بعضی افراد بسیار قوی است. ممکن است به نظر عجیب برسد اما بسیاری از کسانی که بر مسند قدرت هستند. کسانی که آبایی از کشیدن کل زمین به زنجیر بردگی ندارند، از بدو تولد کشش و ربطی بسیار قوی به سمت دی.ان.ای بیگانه دارند. استادان بزرگ و شفا دهندگان، کششی بزرگ به سمت دی.ان.ای انسانی دارند؛ بتهوونها و هندلها و موتزارتها که چنین نوابغی بودهاند و چنین آثار هنری بزرگی آفریدهاند. کسانی که کارپرداز تخریب جهان هستند به وضوح سویه بیگانۀ قویتری دارند.
مطلبی در اینباره وجود دارد که تا این نقطه عمداً از صحبت درباره آن ابا کردهام. به یاد دارید که گفتم مارها تحت تعقیب بودند و به منظومه و سپس سیاره ما فرار کردند و سپس کسانی که تعقیبشان میکردند این سیاره و منظومه را ترک کردند؟ تعقیب کنندگان احمق نبودند که پیش از کسب اطمینان از اینکه گروه تحت تعقیبشان کاملاً از بین رفته یا مهار شده این منظومه را ترک کنند. به دلیلی مجبور بودند این سیاره را به سرعت ترک کنند. آنها احتمالاً فرصت نداشتند که این گروه را با دقت و حوصله پیدا کنند ولی احتمالاً پس از تخریب تیامات، به طور اجمالی در منظومه خورشیدی و سیاره ما به جستجویشان پرداختند. این تخریب چنان امواج قدرتمند الکترو-مغناطیسیی در سراسر این منظومه ایجاد کرد که تعقیب کنندگان مجبور بودند به سرعت اینجا را ترک کنند.
به نوشتههای نسیم حرمین رجوع کنید. او خورشید ما را هم یک سیاهچاله میداند که میتوان از طریق آن در زمان سفر کرد. پس احتمالاً تعقیب کنندگان مجبور بودند به سرعت اینجا را ترک کنند. احتمالات بسیاری در اینباره وجود دارد. آنها احتمال دادند که بعضی از این موجودات بر روی زمین باشند، پس مانعی مغناطیسی در اطراف زمین ایجاد کردند و کلید مغاطیسی این مانع ماه است. این مانع هنوز در اطراف زمین وجود دارد. به همین دلیل است که تاکنون هیچ انسانی فراتر از ماه نرفته است. تا ماه میتوان رفت اما فراتر از آن نه. انسان هرگز فراتر از ماه نخواهد رفت. میتوان سفینه و ماشینآلات گسیل کرد اما انسان نه. برایتان جالب نیست که هنوز هیچ انسانی فراتر از ماه نرفته است؟ این مانع با دانشی خاص و با تکنولوژیی بسیار پیشرفته ایجاد شده. چنان پیشرفته که احتمالاً حتی بیگانگانی که زمین را تسخیر کردند نیز نمیتوانستند از آن بگذرند. زمین در قرنطینه قرار گرفت. نوشتههای سی. اس. لوئیز را بخوانید. زمین را سیاره قرنطینه شده میخواند و به آن، نام سیاره خاموش را داده. لازم بوده زمین از بقیه سیارات منظومه ما جدا و در قرنطینه باشد. سایر سیارات تنها یک جرم سماوی نیستند بلکه دارای نوعی هوشمندی هستند. سیاره ما در قرنطینه قرار گرفته تا جنگی که در آن در جریان است در همین محدوده بماند. درست مثل بیماری که قرنطینه میشود تا بیماریش شیوع پیدا نکند.
مانعی که اطراف زمین قرار گرفته، دروازۀ ستارگان نامیده میشود. جبهه مخالف ما از طریق فیلمهای سینمایی اطلاعات خوبی در اینباره به دست میدهد. کیمیاگران و جادوگران باستان به خوبی از این مانع خبر داشتند و سمبلی که برایش انتخاب کرده بودند مار بود. در ستارهشناسی چینی به این مانع با عنوان سر و دم اژدها اشاره میشد. بسیاری از مردم رویاهایی میبینند که در آن سمبل اژدها و ماه حضور دارند و نمیدانند چرا چنین رویاهایی میبینند. سرخپوستهای بومی آمریکا این مانع آسمانی را تور میخوانند، تور بزرگ آسمان.
این مانع از جنس اثیری 50 هزار سال پیش در آسمان قرار داده شد. اما بیگانگانی که در زمین فرود آمدند در ابتدا از وجود این مانع خبر نداشتند. در طول زمان از وجود این مانع باخبر شدند. آنها در حال پیش راندن تکنولوژی ما بودند تا بتوانند در نهایت این سیاره را ترک کنند. خانمها و آقایان، دانستن این نکته کار سختی نیست: برای همه با هر دیدگاهی این پرسش پیش آمده که چرا ما از لحاظ تکنولوژیکی تا این حد پیشرفتهتر از وضعیت معنویمان هستیم. دلیل این پیشرفت بزرگ این است که ما به سوی این پیشرفت هل داده شدهایم. کسانی که سیستمهای قدرت هرمی را برپا کردهاند. کسانی که افرادی مانند جردت مکسول به خوبی دربارهشان توضیح دادهاند، ما را به سمت این پیشرفت هل دادهاند.
سوالها فراوانند و جوابها سخت به دست میآیند. چرا بالای هرم چشمی قرار دارد؟ اگر چشم بالای هرم چاپ شده بر روی اسکناس دلار را با ذرهبین نگاه کنید میبینید که چشم انسانی نیست بلکه چشم خزنده-سان است. چرا هرم سیزده پله دارد؟
رنسانس که به معنای باز-زایی است دورانی است که همه آنها به خاطر وقوعش به خودشان تبریک میگویند. بله کارهای هنری زیبایی در این دوران خلق شد. اما این مفاهیم سری و پنهان دوران رنسانس است که اهمیت بیشتری دارد. خانوادههای اشرافی یا سلطنتی سیاه ایتالیایی در این دوران برای اولین بار به معنی واقعی شروع به پیشرفتهایی کردند که مدتها در آرزویش به سر برده بودند. به نقطهای رسیده بودند که پیشرفت به وضوح در حال روی دادن بود. و به همین دلیل است که رنسانس یا باز-زایی نامیدندش. دانشمندان مختلف در حال گرد آمدن دور هم بودند و این شبیه به اولین مراحل زیربنایی چیزی بود که پیش از تخریب بزرگ از آن برخوردار بودند.
امکان اینکه تمام آنچه در این یازده هزار سال رخ داد را برایتان توضیح دهم وجود ندارد. شما را دعوت به مطالعه شخصی این وقایع میکنم. اما نمونهای را که در قرون چهارده، پانزده، شانزده و هفده، مخصوصاً در قرن هفدهم و در دوران سلسله تودور در انگلستان رخ داد مطرح میکنم. برنامه بزرگی در این دوران عملی شد که اهمیت زیادی دارد. برنامهای که تا حد زیادی با سر جان دی مربوط بود. سر جان دی برای دولت بریتانیا کار میکرد و نکته جالب این است که همزمان در دربار شاه جیمز هم فعالیت و حضور داشت و به عنوان سفیر ملکه الیزابت دوم به کشورهای مختلف سفر میکرد. ذیل کلیه مکاتبات اطلاعاتیش که برای ملکه الیزابت دوم ارسال میشد را با 007 امضا میکرد (صدای خنده حضار). جان دی سرپرست اداره اطلاعات بود. سابقه اداره اطلاعات انگلستان به دوران سلسله تودور میرسد. ایان فلمینگ، نویسنده داستانهای جیمز باند، عضو اداره اطلاعات بود. وقتی بازنشسته شد به خود گفت حالا که دوست دارم بنویسم چرا دربارۀ سازمانی که برایش کار کردهام ننویسم؟ و چنین کرد. تمام فیلمهای جیمز باند حاوی داستانهایی حیرتانگیز هستند. البته باید از سطح ماجراهای چرند جنسی و اغراقآمیز درباره جذابیت جنسی مردانه این داستانها گذشت تا محتوای فوقالعاده این داستانها را دریافت. به نشان سازمان ام.آی.5 دقت کنید. به هرم و چشمی که بر فراز آن قرار گرفته دقت کنید.
جان دی در امور مرموز و اسرارآمیز تخصص داشت و جادوی سیاه میدانست. او برای الیزابت تودور، دختر هنری هشتم کار میکرد. الیزابت تودور به ملکه باکره معروف بود، اما نه از این جهت که نمیتوانست با مردان بیامیزد. آیا آنچه پیشتر دربارۀ ملکه باکره گفتم را به خاطر دارید؟ جان دی نیز عضو رز-کراس بود. انجمنی سرّی که زیرشاخه فراماسونری است و در سراسر جهان فعال است. به همین دلیل است که چنانکه جردن مکسول نیز گفته، در ساختمانهای دولتی باغ رز وجود دارد، در طراحی پایتختهای جهان باغ رز وجود دارد. انجمن بوهمی و انجمنهای مشابه از سمبل رز استفاده میکنند، رز تودور.
جان دی در همان دورانی زندگی میکرد که دریافتند حصاری به دور زمین کشیده شده. در آن زمان به تلسکوپ دسترسی داشتند و احتمالاً سفینههای فضایی بدویی نیز ساخته بودند و تلاششان برای ترک زمین نافرجام مانده بود. حدود قرنهای سیزده، چهارده و پانزده بود که این تکنوکراتها پس از حدود یازده هزار سال تلاش برای دسترسی به سختافزار مناسب برای ترک زمین، دریافتند که حصاری در اطراف زمین مانع از ترک آن میشود. این یکی از دلایل اهمیت فوقالعاده زیاد آن دوران است و نه چیزهایی که در کتابهای تاریخ مدارس شما به عنوان دلایل اهمیت آن دوران مطرح کردهاند. اکنون دریافته بودند که واقعاً در زمین محبوس شدهاند. در کتاب مکاشفات آمده “خدا هیولا را به مدت هزاران سال به حفرهای در زمین زنجیر خواهد کرد.” شیطان زنجیر شده در حفرهای در زمین بود.
وقتی دریافتند نمیتواننند زمین را ترک کنند، جان دی گفت ما باید روش خود را عوض کنیم. پیشبرد و ساخت نرمافزارهای لازم را متوقف نخواهیم کرد اما باید روشی کاملاً متفاوت پیش بگیریم. جان دی با روئسایش، ملکه انگلستان و دربارش، این ایلومیناتیهای اولیه تماس گرفت و به آنها گفت آنچه لازم داریم دستیابی به لایهای بالاتر از هوشمندی است. نه فرازمینیها، بلکه موجوداتی که مقید به ابعاد خاص نیستند و بین ابعاد گستردهاند. این موجودات ممکن است بتوانند به ما کمک کنند. تماس جان دی با این موجودات اولین نمونۀ گشایش درگاهی به سایر ابعاد نبود و آخرین آنها نیز. او با تعدادی از این موجودات تماس گرفت. موجوداتی که سی.اس. لوئیز آنها را ماکروب نامیده. دستهای از موجودات وجود دارند که در سطحی پایینتر از سطح ادراک و دریافت ما قرار دارند. این دسته را میکروب مینامیم. اگر چند صد سال پیش درباره میکروبها، حیات میکروبی یا باکتریها برای مردم میگفتید به شما میخندیدند و احتمالاً شما را مانند مجانین به زنجیر میکشیدند. با اختراع و فراگیر شدن میکروسکوپ، همه دریافتند که حیات میکروبی وجود دارد. جهانی عظیم از انواع گونهها که زیر سطح دریافت ما قرار دارد. سی.اس. لوئیز نوشته سطحی بالاتر از ما وجود دارد، بالاتر از درک و دریافت ما. سختافزاری برای مشاهده این لایه وجود ندارد. ابزار مشاهده آنها شهود انسان است یا شاید باید بگوییم تخیلات انسان.
جان دی که دانش سرّی داشت و جادوگر بود در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در انگلستان درگاهی برای ارتباط با این موجودات با سطح بالاتر هوشمندی گشود. این ماکروبها تمایلی ندارند مورد مزاحمت آفتهای سطح پایینتری مثل جان دی قرار بگیرند (صدای خنده حضار). ماکروبها خوب یا بد نیستند. خوب یا بد شمردن آنها اشتباه است. اما به هر حال برای اینکه داستان را مختصراً بگویم، ماکروبها به جان دی گفتند مشکلت چیست؟ و وقتی جواب او را شنیدند گفتند برای ما کار سختی نیست. میتوانیم مشکل شما را حل کنیم.
جان دی متوجه شد برای دریافت اطلاعاتی که ماکروبها ارائه میدادند با ضمیر شخص خودش، هزاران سال با زمان مادی و فیزیکی ما وقت لازم بود. سبک کار جان دی با نام جادوی اینوکایی معروف است. تصاویر رنگارنگ و قشنگ و گاهی کودکانه ای که درباره جادوگران وجود دارد را دیدهاید؟ هیچ دقت کرده چه تعداد سمبل ستاره و سیاره در این تصاویر وجود دارد؟ وقتی جان دی با سبک اینوکایی خود شروع به دریافت اطلاعات کرد، متوجه شد که این حجم اطلاعات برای دریافت توسط او و ادوارد کلی و چند نفر دیگری که با او کار میکردند بیش از حد بزرگ است. به همین دلیل شرکای زیادی در اروپا برای خود دست و پا کرد.
تمام خانوادههای ایلومیناتی و خاندانهای اشرافی سیاه همزمان به کار دریافت مشغول شدند. اما قاعدتاً باید ردی از این همه علاقه و درگیری با دانش سرّی از طرف این خانوادهها در تاریخ پیدا شود. به همین دلیل است که در این دوران، باز-زایی عظیمی در دانشهای رمزی میبینیم. این دانشها ناگهان تبدیل به چیزی شبیه به مد بزرگ آن روزگار شدند. تمام دانشمندان دستاندرکار شبانه روز به دانش وسیعی میپرداختند که از طریق ضمیر افراد دریافت کننده پذیرفته میشد.
مدتی بعد دریافتند که نه تنها این اطلاعات بسیار وسیع و عظیم است، بلکه درک آن نیز برایشان مشکل تا غیرممکن است. دانش محتوایی بسیار پیشرفته بود، بسیار فراتر از چیزی که این افراد بتوانند تفسیر کنند. سپس مدتی بعد دریافتند که کار کردن مجزای این افراد روش درستی نیست و باید این افراد را در محل مخصوص دانشمندان گرد هم آورند. به این محلها دانشگاه میگوییم. واژه انگلیسی برای دانشگاه، یونیورسیتی، از دو بخش تشکیل شده: یونیورس به معنای جهان و سیتی به معنای شهر: شهرهای جهان. واژه دیگر کالج است که از ریشه کولاژ یا کنار هم چینی میآید. تحقیق منفرد کافی نبود. این دانشگاهها را برای من و شما و مادربزرگ ما درست نکردند که بتوانیم در آنها درس بخوانیم و فارغالتحصیل شویم. آنها به ما اهمیتی نمیدهند، هرگز اهمیتی ندادهاند. امروز میتوانیم به دانشگاه برویم. شکر خدا این امتیاز را به ما هم دادهاند. اما پدران من و شما شاید حتی تا پنجاه سال هم پیش امتیاز تحصیل کردن را نداشتند. زمان بسیار کوتاهی پیش از این، پدران ما در زمینهای کشاورزی عرق میریختند و حیران بودند که هدف از زندگی چیست و چرا زندگی چنین سختی دارند. اگر شما برای انسانیت دلسوزی و ترحمی حس نمیکنید، دستکم باید برای خاندانی که در آن متولد شدهاید دل بسوزانید. پدران شما تمام عمرشان را به کار بردهوار گذراندند تا به پاسخ سوالهایشان برسند، تا به جایی برسند. اگر نمیخواهید برای انسانیت بجنگید، دستکم به خاطر بردگی پدارت و پدربزرگانتان باید وارد این جنگ شوید.
برای گرد هم آوردن این دانشها و این دانشمندان اقدام به تأسیس دانشگاهها کردند. اگر این ادعا را قبول نمیکنید به معماری دانشگاههای آن دوران نگاه کنید، به سمبلهایی که داخل این مکانها استفاده شد. به طبقهبندی و سلسله مراتبها و لباسها و کلاههای اساتید و دانشجویان توجه کنید.
بخشی از اطلاعاتی که از ماکروبها دریافت شد این بود که برای دستیابی به حدی از دانش که به دنبال آن هستید، لازم است از تمام معادن و منابع زمین استفاده کنید. آیا طلوع امپراتوری انگلستان در قرون چهارده و پانزده شروع نشد؟ در همین زمان این کشور کوچک شروع به لشگرکشی به سایر نقاط جهان نکرد؟ و آیا در همین زمان شاهد ایجاد و گسترش دانشگاهها نبودیم؟ از همان زمان مبادلات بورس وسعت و شدت نگرفت؟ آیا در همین زمان نبود که ریشههای انقلاب صنعتی رشد کردن گرفت و انقلاب کشاورزی نیز؟ به تعداد عظیم چیزهایی که امروز وجودشان برایمان بدیهی است اما از همان زمان ایجاد شدند فکر کنید. آیا در همین زمان علم جدید فرانسیس بیکن و نیوتن و کوپرنیک و کپلر عرضه نشد؟ همه اینها به نظر ما وقایعی نامرتبط میآیند، چرا که دانشگاههایی که افراد رأس هرم برپا کردهاند به ما چنین آموختهاند، اما همه به هم مربوطند. اگر سفری به انگلستان داشتید بپرسید زیباترین ساختمانهای قدیمی چه زمانی ساخته شدند. نود درصد خانههای عظیم و پرشکوه انگلستان در قرن شانزدهم ساخته شدند. چیزی در این دوران در انگلستان رخ داد که ما امروز و در دوران مدرن به ارث بردهایم. پیش از آن زمان شاهان در قصرهایشان از سرما به خود میلرزیدند. چرا که حتی برای پوشاندن پنجرههای قصر شیشهای در دسترس نبود.
امپراتوری بریتانیا قدرت گرفت و شروع به اعزام دزدان دریایی کرد. نمایندگانشان از کمپانی هادسن بی و کمپانی هند شرقی را به چهار گوشه جهان فرستاندند تا جهان را به بردگی بکشند، منابع کانی و طلای کشورهای دیگر را بدزدند و همه را با یک هدف مشخص که به دست معدود افراد عضو سلسله تودور طراحی شده بود برسانند. سرنوشت آمریکا از طریق کمپانی هادسن بی و راسل تراست به شدت با این ماجرا گره خورده است. آمریکا نیز به تسخیر دزدان دریایی درآمد. واژه انگلیسی برای دزد دریایی، پایروت، از واژه لاتین به معنای آتش مشتق شده است و اشاره دارد به روشن شدگان، آتش، ایلومیناتی. کافی است تنها زندگینامه دزدان دریایی مشهور را بخوانید تا حیرتزده شوید. بعضی از سردستگان دزدان دریایی دارای قدرتهای جادویی بودند و بسیار بیرحم.
ماکروبها هیچ کاری را به رایگان انجام نمیدهند. اول از همه به جان دی و همراهانش گفتند که برای رسیدن به آنچه در پیاش هستید نیاز به انجام دو کار کلیدی دارید. اولین کار این است که دریابید چگونه ماده را به انرژی تبدیل کنید. من داستان را خلاصه میکنم. در عمل صدها سال طول کشید تا مطالب دریافتی را درک کنند. ماکروبها به آنها گفتند شما آنقدر احمق هستید که نمیتوانید بفهمید چگونه این کار را انجام دهید. به همین دلیل مجبوریم اول عکس این تبدیل را به شما بیاموزیم: چگونه از ماده انرژی به دست آورید. کار کلیدی لازم این نیست، اما این قدمی ضروری است برای رسیدن به کار کلیدی است و انجام این مرحله 500 سال برای شما طول خواهد کشید. به یاد دارید که اپنهایمر با شکستن اتم امکان ساخت بمب اتمی را فراهم آورد؟ برای این پیشرفت به خودشان تبریک گفتند. فاز اول تکمیل شده بود. حالا شاگردان ماکروبها یاد گرفته بودند چطور از ماده انرژی به دست آورند. مردم میگفتند ممکن است با این آزمایشها کل زمین را از بین ببرند، اما آنها اهمیتی نمیدادند. آنچه برایشان مهم بود این بود که به استادانشان ثابت کنند چه آموختهاند.
اکنون که فاز اول و مقدماتی انجام شده، به آهستگی در حال پیشرفت در انجام مرحله اصلی هستند: چگونه از انرژی ماده تولید کنند. کمپانیهای ام.آی.تی، اس.آر.آی، نک و سان جبهه واضح و مقابل دیدگان در این راستا هستند.
ماکروبها به آنها گفتند دومین کلید با عنصری به نام سیلیکون مرتبط است. تصور کنید جان دی در قرن چهاردهم این مطالب را شنیده باشد (صدای خنده حضار). مرحله پایانی، انقلاب سیلیکونی است که اکنون شاهد وقوع آن هستیم. به همین دلیل است که سمبلهای باستانی را در نشانهای کمپانیهای مرتبط میبینیم.
ماکروبها هیچ کاری را به رایگان انجام نمیدهند. جان دی از آنها پرسید در عوض دانشتان چی میخواهید؟ و
آنها پاسخ دادند ما خون میخواهیم. برای هر موجود خونآشامی خون منبع انرژی است. اگر در زمینۀ علوم خفیه مطالعه کنید در مییابید که خون نوعی انرژی است. در کتاب مقدس کلمۀ خون دومین واژۀ پرکاربرد پس از کلمه خدا است. جان دی جواب داد جای هیچ نگرانیای نیست. چقدر خون میخواهید و چه زمانی؟ ماکروبها گفتند ما قربانی میخواهیم. خانمها و آقایان، آیا از قرن شانزدهم به این سو، جنگها و منظورم جنگهای کوچک احمقانه شاهان محلی با چندصد شوالیه نیست، بلکه منظورم جنگهای واقعی است؛ آیا از قرن شانزدهم جنگهای بزرگ شروع نشدهاند؟ به قاره آفریقا نگاه کنید و ببینید تنها با یک قاره چه کردهاند. اشاره به راه دور لازم نیست، نگاه کنید با آمریکا چه کردهاند.
هرگز از خودتان پرسیدهاید چرا همه سربازان این نشانها و سمبلهای مربوط به امور خفیه و سرّی را بر پوشش خود دارند؟ حتی اگر به رفتار جادوگرهای سطح پایین که پیدا کردنشان کاری آسان است نگاه کنید، جادوگرانی که گربه قربانی میکنند، میبینید که لازم است دایرهای بکشند و در زمان درست و مشخص و زیر سایه موقعیت خاص خوشههای ستارگان اقدام به قربانی کنند. حالا یک قربانی در سطح وسیع را تجسم کنید که به منظور فرستادن انرژی برای این موجودات انجام میشود. اگر آیینهای خاصی انجام نشود قتلعامها قربانی کردن آیینی محسوب نمیشوند. موقعیت مکانی قربانی اهمیت بسیاریدارد و زمان قربانی نیز بسیار مهم است.
شهرهای ما مراکز قربانی هستند. آیا میدانید که 23 منطقه البروج در طراحی شهر واشنگتن دی.سی لحاظ شدهاند؟ این تعداد از هر نقطه مشابه دیگری در این سیاره بیشتر است. در کتاب معماری سرّی پایتخت کشور ما این اطلاعات آمده. نویسنده نمیداند اصل ماجرا چیست اما اطلاعات جالبی به دست میدهد. به دلیل کمبود وقت فرصت نمیکنم همه مطالب زیبای کتاب را برایتان نقل کنم اما در کتابم از مطالب این کتاب نقل کردهام.
این شهرها با منظوری خاص طراحی شدهاند. بناهای یادبود و ابلیسکهای این شهرها همه برای تقویت انرژی شبکه زمین و نقاط مخصوص قربانی در جای خود قرار داده شدهاند. لیدی دیانا اسپنسر در پاریس در فاصلهای کوتاه از برج ایفل، در تقاطع سه خیابان و در مجاورت سیزدهمین ستون مسیر مسقفی که از آن عبور میکرد کشته شد. در روز 31 اوت (1997-مترجم)، نزدیک به صد سال پس از روزی که جک قاتل (زنجیرهای معروف لندن-مترجم) اولین قربانی خود را به قتل رساند (31 اوت 1888-مترجم). اولین قربانی جک قاتل یک باکره بود. لیدی دیانا در قاموس علوم خفیه نماینده دوشیزه باکره است. فاحشگانی که جک قاتل کشت در قاموس علوم خفیه باکره دانسته میشوند، قربانیانی که دانسته و خودخواسته به استقبال قربانی شدن آیینی میروند. 31 ژانویه روزی است که مجموعه ستارگان نشان زودیاک خوشه (که علامت آن باکره است-مترجم) وارد دنیای درون زمین میشوند. این افراد ستارهشناسی خورشیدی را مورد استفاده قرار نمیدهند، آنها ستارهشناسی متفاوتی را مورد استفاده قرار میدهند که به آن خواهم پرداخت. هندسه شهرهای مخصوص قربانی هندسهای خاص است. برای مثال ترور جان اف. کندی قتلی آیینی در محلی خاص بود. طراحی شهرهای آمریکا شباهت به تراشههای سیلیکونی دارد.
فرزندان مار عمرهایی طولانی داشتند، اما وقتی میمردند رفقای به جا ماندهشان برای بزرگداشت این نیمه بیگانگان فرازمینی که به جهان روشنی بخشیده بودند، تمدن برپا کرده بودند، شفابخشی کرده بودند، به نژاد آدم آزادی داده بودند و در عمل خدایان ما بودند، با استفاده از آوا در مکانهایی با هندسه مقدس مقبرههایی توخالی مانند آنچه امروز به نام مقبره سربازان گمنام میشناسیم بنا میکردند. اگر هنگام بازدید از چنین مکانهایی احساسی خاص پیدا میکنید، به چیزی وصل شدهاید.
قتلها و مرگهای وحشتناکی که توسط آزتکها و دروییدها انجام شد را به یاد دارید؟ این فرهنگهای فوقالعاده که ناگهان آکنده از خونریزی و قربانی شدند؟ این تغییر زمانی رخ داد که اعضای جبهه مقابل از راه رسیدند و بر آنها مسلط شدند.
بناهای یادبودی که براساس هندسه مقدس ساخته شدند بازتابی از شخصیت فرد درگذشته در سنگهای بنا بودند. امروز هم وقتی سنگ قبری بر مزار محبوب از دست رفتهای میگذاریم، بدون اینکه بدانیم مشغول همین رفتاریم. بیگانگان بدخواه نیز همین کار را میکنند. وقتی یکی از افرادشان میمرد، بنایی بر فراز آن میساختند. در واقع در طول تاریخ هرجا یکی از این بیگانگان مرده و مقبرهاش برپا شده، آن مکان تبدیل به نقطهای آکنده از ناآرامیها و تنشهایی باورنکردنی شده است. وقتی شروع به پرداختن به این مطلب کردم، دریافتم دو تن از این بیگانگان مهم در فلسطین و ایرلند شمالی دفن شدهاند.
اقداماتی برای بیرون کشیدن بقایای این موجودات انجام شده اما این نقاط برای آنها بسیار مقدس و مورد ستایش هستند و از آنها به دقت نگهبانی میشود. هالهای که از بقایای بدن این موجودات تشعتشع میکند باعث وقایع منفی فراوانی میشود که این رخدادها و انرژیهای منفی به نوبه خود منبع تغذیه دائمی برای آنها میشوند. جالب این است که بدن اعضای برادری سفید در هر جا دفن شوند صلح و امنیت میآورند. من جزو کسانی نیستم که دربارۀ تغییرات اقلیمی و وضعیتی زمین حرف میزنند و به دنبال نقاط و راهحلهایی برای در امان ماندن از این تغییرات میگردند، اما میتوان این نقاط را به عنوان نقاطی امن و حفاظت شده در نظر داشت.
همچنان که گفتم واشنگتن دی.سی براساس هندسهای خاص بنا شده است. مجسمه جرج واشنگتن در این شهر درست با وضعیت قرارگیریی شبیه به خدای شوالیههای معبد، بافومه، طراحی شده است. هیچ نکته شیطانیی فیذاته در این شکل تصویر شدن وجود ندارد. نکته این است که این شکل نشستن مربوط به انجمنهای مخفی است و یکی از رؤسای جمهور آمریکا با این شکل تصویر شده است.
نشانهای نازیها همان نشانهای دروییدها هستند. جردن مکسول به تفصیل به این مطلب پرداخته است: صلیب مالت و برگهای بلوط .آیا جالب نیست که اتاق بیضی شکل در کاخ سفید با برگهای بلوط تزئین شده است؟ برگ یا میوه بلوط بر روی کلاه سوارهنظام آمریکا جالب نیست؟ ارتشیان روسیه برگ بلوط بر روی لباسشان ندارند؟ یا ژندارمهای فرانسوی؟ چطور این افراد که پیش آمده دشمن هم بوده باشند یک نشان مشترک را بر روی لباسهایشان دارند؟ موضوع این است که فقط در ظاهر دشمن هم هستند.
سمبل جمجمه و استخوان هم مورد استفاده راهزنان دریایی بوده و هم مورد استفاده دانشگاه ییل. سمبل صلیب شکسته نیز پر استفاده بوده. به سمبل مؤسسه اسمیتسونیان دقت کنید: یک خورشید سیاه.
همیشه به ما گفتهاند با کدام دو ابزار جهان را کنترل میکنند. به نشان شوالیههای معبد نگاه کنید: صلیب و تاج. دین و سلطنت دو ابزار کنترل جهان بودهاند. به این سمبل نگاه کنید: مار و صلیب شکسته. پیش از این گفتهام که صلیب شکسته خود در آغاز سمبل مار بوده است. اسکاتلندیهای باستان از نشانهای صلیب شکسته، صلیب مالت و مار استفاده میکردند. میدانید چرا؟
آنوناکی به غلط ترجمه شده است. ریشه کلمه نازی چیست؟ نازی یکی از هشت فرزند الهه سومری، نینهورساگ بود. یکی از فرزندان خانواده آنوناکی نازی نام داشت. ناصره شهری بود که مسیح در آن به دنیا آمد. ریشهۀ بخش اول این نام، نازا، از کلمه ناگار به معنای مار مشتق شده است.
سالها است که به ما گفتهاند مشغول چه هستند. عبارات جنگ اتمی و جنگ سرد همه معانیای عمیقتر دارند. درست است که بمب اتمی بر سر مردم فرو ریختند، اما همزمان در درون ما مشغول به جنگ بودند. مشغول به دستکاری اتمها و دستکاری ژنتیکی ما بودند. یادآوری میکنم چیزی که در جریان جنگ و سیلاب از دست دادند تنها توانایی ترک این سیاره نبود، بلکه توانمندیهایشان در زمینه علوم ژنتیکی نیز بود. بیشتر کمپانیهای مستقر در ناحیه خلیج کالیفرنیا پایه فعالیت سیلیکونی ندارند، بلکه در زمینه ژنتیک فعالاند. سه چهارم این کمپانیها فعالیت ژنتیکی میکنند. فعالیت عمدۀ دوم ماهواره است و سیلیکون در مقام سوم قرار میگیرد. در تمام مدت در قالب کلماتی که استفاده میکنند به ما میگفتهاند ماجرا از چه قرار است.
قربانی کردن و مراسم خونریزی موضوع بسیار جالب توجهی است. آیا میدانید واژه هولوکاست در زبان پیدایش به معنای سوزاندن به منظور قربانی کردن است؟ جان اف. کندی، بانو دایانا، (خودکشی دستهجمعی-مترجم) گروه دروازههای آسمان، قتلعام در مدرسه کلمباین، همه و همه مراسم آیینی قربانی بودند. این بیمار روانی (مارشا اپل وایت، پایهگذار گروه دروازههای آسمان) متعلق به یک فرقه پرستشگر زحل بود. تمام قربانیان خودکشی در این گروه، لباسهایی با مارک نایک پوشیده بودند (بدن 39 عضو این فرقه، از جمله خود اپل وایت در خانهای در سندیگو کشف شد. این گروه با مصرف داروی فنوباربیتال خودکشی کرده بودند. همه اعضا به عنوان راهحل دوم برای خودکشی و در صورت تأثیر نکردن مسمومیت دارویی، کیسههای پلاستیکی بر سر خود کشیده بودند. همگی کفشها و لباسهایی با مارک نایک پوشیده بودند و دستمالهای بنفشی را به صورتی آیینی بالای سر خود قرار داده بودند. این خودکشی همزمان با رصد یک دنبالهدار خاص انجام شد- مترجم). همزمانی با قابل رؤیت شدن این دنبالهدار به معنای زمانبندی خاص است. زمانبندی خاص در مرگ آیینی اهمیت بسیاری دارد. همه به این نکته توجه میکنند که کدام دنبالهدار در آن زمان در آسمان قابل رؤیت بود، اما کسی به همزمانی خودکشی گروهی و ظهور این دنبالهدار توجه نمیکند. به نشان تجاری نایک توجه کنید. این نشان در واقع سمبل حلقه اطراف زحل است. تمام اعضای گروه لباس سیاه پوشیده بودند. از هر طالعبینی یا ستارهشناسی بپرسید به شما خواهد گفت که رنگ زحل و کماندار مشکی است. تمام قربانیان اخته شده بودند. اساطیر را مطالعه کنید تا ببینید زحل به لحاظ اساطیری چه کرده است. زحل پدر خود را اخته کرده است. به نام گروه توجه کنید: دروازه خدایان. در طالعشناسی براساس اجرام آسمانی، در دروازه برای منطقه البروج وجود دارد: سرطان و کماندار. کماندار را با نام دروازه گذر و ترک کردن میشناختند. سرطان، دروازه ورود روح و کماندار، دروازه خروج آن و درگذشتن است. یک بار دیگر به کل این وقاعه نگاه کنید: یک قربانی آیینی با نام دروازه آسمان، ارواحی که از دروازه آسمان گذشتهاند تا از منطقه البروج، از این جهان گذر کنند. بله، واقعاً جالب است. اما این تنها بخش بسیار کوچکی از نشانها و سمبلهایی است که ما را به محاصرهشان درآوردهاند.
به این تصویر از نشست گروه هفت توجه کنید. میزشان را ببینید. در میان میز چه چیزی قرار دارد؟
آیا میدانید که در آغاز بنا بر این بود که این نشان را بر روی دلار آمریکا چاپ کنند؟ به این دلیل که این سمبل کمی بیش از حد عیان است آن را روی دلار چاپ نکردند.
تمام رؤسای جمهور آمریکا با شاهان انگلستان همتبار بودند. تمام کاندیدهایی که انتخاب نشدند یا ربط خونی با این شاهان خاص انگلستان نداشتند و یا ارتباط خونیشان ضعیفتر از کاندیدای پیروز بود. قرار است ایالات متحده کشوری بر پایه قانون اساسی باشد … واقعیت خندهداری است (صدای خنده حضار). به هر حال مهم این است که تمام این رؤسای جمهور با خانوادههای سلطنتی انگلستان و اشرافیت سیاه ارتباط خونی داشتهاند. سومریها نوشتهاند که اولین شاهان بر روی زمین از تبار فرمانروایان صاحب اختیاری بودند که با زنان نژاد آدم نزدیکی کردند و به این ترتیب اولین شاهان روی زمین فرزندان حاصل از این نزدیکی شدند.
در این مورد کتاب خدایان عدت را بخوانید. سومریها گفتهاند که اولین شاهان روی زمین از تبار فرمانروایان صاحب اختیار بودند. در همین چند کلمه کل داستان نهفته است.
در باب گستردن فرش قرمز … فکر میکردم فرش قرمز فقط برای اعضای خاندان سلطنتی گسترده میشود، اما اوباما نیز روی فرش قرمز راه میرود. کلینتون هم، بوش نیز، ریگان نیز روی فرش قرمز راه میرفتند. همینطور بریدن نوار قرمز. رنگ قرمز نشان خط خونی سلطنتی است. به همین دلیل است که ملکه انگلستان بر روی فرش قرمز راه میرود. گستردن فرش قرمز نشانهای است برای شما. به شما میگویند که رؤسای جمهور منتخب مردم نیستند، بلکه برای یک گروه مشخص کار میکنند.
تامس مور، مردی که در قرن پانزدهم اعدام شد. نویسنده کتاب آرمانشهر، چنین نوشته: “هر طرف میتوان توطئهای از ثروتمندان را دید که تحت عنوان رفاه عمومی به دنبال منافع خود هستند. “حرف او آنقدر قدیمی و تکراری است که تازه به نظر میرسد.
برای اینکه تصویری کلی از گردانندگان دنیا به شما بدهم؛ از ریچارد دوم، شاه انگلستان در قرن چهاردهم که موجود بسیار غریبی بود نقل میکنم: “خدای قدر قدرت از طرف ما در ابرهایش ارتشی از طاعون میگنجاند و با آن به فرزندان شما که هنوز نطفهشان بسته نشده یا متولد نشدهاند حملهور خواهد شد. شما رعیتانی که دستهایتان را علیه من بالا بردید و شکوه تاج باارزش من را مورد تهدید قرار دادید، شما خیره چشمان نفرتانگیز بر روی خشکی و آب که در پی برابری با اربابان هستید و ارزش زنده ماندن ندارید. این پیام را به همدستانتان برسانید. شما روستایی بودید و همواره روستایی میمانید. شما در اسارت باقی خواهید ماند. نه مانند گذشته، بلکه بسیار سختتر. مادامیکه ما زندهایم برای سرکوب شما تلاش خواهیم کرد و نکبت و تیرهبختی شما درس عبرتی برای آیندگان خواهد بود. اما اگر وفادار بمانید زندگیتان را به شما خواهیم بخشید. اکنون راه خود را برگزینید.”
این تنها مثالی کوچک است از کسانی که دنیا را میگرداندهاند و پیروانشان، افرادی همچون مالتوس فیلسوف که طرفدار از میان بردن طبقات پایینتر اجتماع بود و جنگ، بیماریهای فراگیر و قحطی را به عنوان راهحلی برای کاهش جمعیت جهان پیشنهاد میکرد. او به طور خاص موافق کنترل آمیزش جنسی و تولید نسل تودههای مردم بود. داروین ایدههای او را با آغوش باز پذیرفته بود.
اگرچه داروین به عنوان مبدع فرضیه تکامل شناخته شده، طرفدار پروپا قرص تئوری وحشتآور تکامل نژادی هربرت اسپنسر بود. از نظر او تنها یک نژاد قابلیت آن را داشت که از مارپیچ تکامل صعود کند. او درباره نژاد آریایی صحبت میکرد. نژاد مارها را به خاطر دارید؟ آنها برای مخفی نگاه داشتن واقعیت مدام از برتری نژاد آریایی و انگلو-ساکسون میگویند. البته که افراد این نژاد فوقالعاده است و فرهنگی عالی دارند اما منظور این نژاد نیست. نام این نژاد تنها پردهای است برای پوشاندن منظور واقعی آنها از نژاد برتر.
صفحه شطرنجی سیاه و سفید توسط تمام گردانندگان استفاده شده است. مثلاً به یونیفورم پلیس توجه کنید. از من میپرسند چگونه است که ما هیچ یک از اینها را نمیدانیم؟ چطور همه اینها را از ما پنهان کردهاند؟ و من حکایتی درباره بازی شطرنج را برایشان میگویم. اگر از یک استاد شطرنج بپرسید لازمه استاد شدن در این بازی چیست؟ پاسخ خواهد داد که چهار ویژگی لازم است: لازم است صبور باشید. اگر صبر ندارید وقت خود را برای یاد گرفتن این بازی تلف نکنید. لازم است درک درستی از زمان و زمانبندی داشته باشید. لازم است درباره حریف خود مطلع باشید و چهارمین چیزی که به شما خواهند گفت این است که لازم است آمادگی هرگونه از دست دادنی را داشته باشید.
خانمها و آقایان، چرا جبهه تاریکی تا کنون برنده در این بازی بوده است؟ زیرا شکیبایی بیپایانی دارند. پنجاه هزار سال بر روی یک موضوع کار کردهاند. درکشان از زمان و زمانبندی درخشان است، چرا که تمام دانش آسمانی مربوط به ستارهشناسی را حفظ کردهاند در حالیکه ما آن را فراموش کردهایم. اجداد کشاورز ما این دانش را داشتند و تقویمهای خاص خود را داشتند، اما ما علاقه خود را به این موارد از دست دادهایم. ما برده ساعت مچی خودمان هستیم اما چیزی از زمان در سطوح بالاتر نمیدانیم تا براساس آن زندگی کنیم. دانش و اطلاعات آنها درباره ما حیرتانگیز و عمیق است و چهارمین شرط را نیز دارند: آمادگی قربانی کردن هر چیزی در هر زمان و هر جا که لازم باشد. آنها بازی کنندگان خوبی هستند و نشانهای بازی را در لوژهاشان نیز استفاده میکنند.
حرف من این نیست که فراماسونهای عادی و متوسط از این ماجراها باخبرند. صحبت از گروهی برگزیده است که در قرن هفدهم به ردههای بالای فراماسونری نفوذ کردند. فراماسونها نشانی دارند که حرف انگلیسی جی در میانش قرار دارد. این حرف اغلب در زمانهای قدیم به شکل زیر نوشته و کشیده میشده است. این چه شکلی است؟ و این نشانها، خطکش و قطبنما، سمبل تکنولوژی هستند. در میان سمبل تکنولوژی، سمبل مار قرار دارد. به سادگی همهچیز را به ما گفتهاند اما ما بدون اینکه بفهمیم از کنارش گذشتهایم.
پنتیوم و میکروسافت توسط پنتاگون ایجاد شدهاند و پنتاگون توسط چیزی دیگر. پنتیوم هیچ معنایی در انگلیسی ندارد. پنتیوم لغتی یونانی است به معنای خانه پنجم. به آغاز این کلمات سه حرف اس ای آر را اضافه کنید. حاصل چه میشود؟
هیچ دقت کردهاید چه تعداد از نشانهای تجاری مرتبط با تکنولوژی به شکل درگاه هستند؟ نشانهای تجاری با را دقت بررسی کنید. نکات جالب بسیاری در آنها خواهید یافت.
خاندان سلطنتی انگلستان از دو نشان عمده استفاده کرده است: صلیب مالتی و کبوتر. همه میگویند کبوتر سمبل مسیح و روحالقدس است، اما اینطور نیست. واژه لاتین و اسپانیایی برای کبوتر “کلوم” است و کلمه کلمبیا از این واژه گرفته شده است. آمریکا توسط کریستف کلمب کشف شد و در آغاز کلمبیا نامیده شد. استودیوی صوتی کلمبیا، استودیوی فیلمسازی کلمبیا، بریتیش کلمبیا … برایتان جالب نیست که مواد مخدر آمریکا از کشور کلمبیا در آمریکای جنوبی میآید؟ تنها کافی است دریابید چه کسی نام کلمبیا را بر آن کشور نهاد.
جادوگری به نام جوزپه بالسامو در خدمت اشرافیت سیاه بود. نام شاعرانهتر او کنت کگلی آسترو بود. او مراسمی را به جا میآورد که در فراماسونری به نام مراسم مصری کگلی آسترو خوانده میشود. در این مراسم از دختر یا پسری باکره به عنوان کانال دریافت اطلاعات و الهام استفاده میشود. در حلقههای ماسونی به این باکرگان “کلوم” میگفتند. آیا قتلعام سال 1999 در دبیرستان کلمباین را به یاد دارید؟ چه کسی در این قتلعام کشته شد؟ کودکان، باکرگان.
وقتی سربازان برای کشتن اعزام میشوند، کشتن و کشته شدن به تنهایی ارزشی ندارد. باید بر روی لباسهایشان ستاره باشد، ستارههای پنج پر. برگ بلوط باشد یا صلیب مالت باشد. این یعنی علامتگذاری قربانیان برای ماکروبها و بعد به جبهههای جنگی ارسال میشوند که موقعیتشان اهمیت دارد. به محل جبهه جنگ کریمه که فرانسویان در آن کشته شدند توجه کنید، به موقعیت آن نسبت به نصفالنهارها. به وبسایت ریچارد هوگلند مراجعه کنید تا معنای موقعیت مکانی چنین نقاطی را دریابید.
در قرن هجدهم دوک برانزویک که سرپرست یکی از انجمنهای فراماسونری بود، در مقابل تمام فراماسونهای جهان ایستاد و گفت: “من متقاعد شدهام که ما به عنوان یک انجمن تحت قدرت انجمنی سرّی و بسیار شریر قرار گرفتهایم که صاحب دانشی عمیق است، هم دانش سرّی و هم غیر آن اما انجمنی که عاری از لغزش و خطا نیست و از روشهای جادوی سیاه استفاده میکند؛ روشهایی مانند قدرتهای الکترومغناطیسی، هیپنوتیزم و کنترل افکار. ما متقاعد شدهایم که انجمن ما یا توسط انجمنی خورشید پرست با ذاتی مانند ایلومیناتی اداره میشود یا توسط خود ایلومیناتی.”
فراماسونهایی وجود دارند که از این نقلقول هیچ اطلاعی ندارند. او در قرن هجدهم خواهان فروپاشی فراماسونری شد چرا که میدانست شرارت راه خود را به این انجمن باز کرده است. جرج واشنگتن و جفرسون هم در همین مورد هشدار دادند.
یکی دیگر از کسانی که در کار جادوی سیاه بودند، برتراند راسل و بهتر است پیشینه خانواده راسل را بررسی کنید تا ببینید که بودند، (درباره لزوم و روشهای کاهش جمعیت جهان-مترجم) چنین گفته: “نتیجه جنگها در این مورد مأیوس کننده بوده است. لازم است یک طاعون سیاه دیگر ایجاد کنیم.”
اچ. جی. ولز نوشته: “تحقیق درباره آغاز دین در طول نیم قرن گذشته رفته رفته بیشتر شده است. بیاطلاع نگاه داشتن در اینباره تنها به کمک سانسور در حد وسیع، محدودسازی شدید تحصیلات به زمینههایی به شدت کنترل شده, و روشهای مشابه دیگر ممکن شده است.” مردم میگویند امکان ندارد با این همه توطئه چنین چیزی رخ داده باشد. اچ. جی. ولز میگوید رخ داده. در واقع فعالیتهای بسیار زیادی برای پنهان کردن دانش انجام شده است.
آنتونی ساتن، این نویسنده و مورخ درخشان آمریکایی از دانشگاه استنفورد در کتاب خود، تشکیلات سرّی آمریکا، نوشته: “منافع آنها جهانی است. هرچند این گفته احتمالاً با اعتراض آنها روبرو میشود اما میتوان دید که تفاوتی بین جهانیسازی سهجانبه و برای مثال امپریالیسم قرن نوزدهمی بریتانیا و فرانسه یا امپراتوری روم مقدس وجود ندارد.” او مطلقاً درست میگفت. اینها هیچ تفاوتی با هم ندارند. به همین دلیل است که هنوز از تاج و دسته برگ بو که در دوران روم باستان استفاده میشد، استفاده میکنند. به همین دلیل است که میگویند عقاب بر روی ماه فرود آمد: عقاب سمیل واتیکان است (منظور عبارتی است که درباره فرود سفینه حاوی نیل آمرسترانگ و باز آلدرین در ماموریت آپولو 11 بر روی ماه استفاده شد-مترجم).
واتیکان معادل کلیسای کاتولیک نیست. این دو با هم یکی نیستند. حقیقت این است که واتیکان صاحب تمام بناهای دولتی آمریکا است. اجاره ملک کاخ سفید به واتیکان پرداخت میشود. تمام رصدخانههای خورشیدی سراسر زمین متعلق به واتیکان هستند. هرگونه اطلاعاتی پیش از آنکه از دست ستارهشناسان به عموم مردم برسد، از فیلتر اطلاعات واتیکان عبور میکند، به ویژه تمام رصدهای خورشیدی.
برای گذر از دروازه ستارگان هر آنچه که قابل تصور است انجام دادهاند. هر چیزی که بتوانید مجسم کنید. وقتی یک دزد به حصاری فلزی میرسد که جریان برق از آن عبور میکند، چه میکند؟ ابتدا مدار برق دومی ایجاد و متصل میکند و سپس مدار برق اصلی را قطع میکند تا مدخلی برای خود باز کند و این کاری است که میخواهند انجام دهند اما انجام این کار با یک سیمچین ممکن نیست (صدای خنده حضار). لازم است با کار گذاشتن انرژی جدید اقدام به گشودن دروازه کنند. انرژیی که برای این منظور استفاده میکنند لیزر است که بر روی ماهوارههایشان نصب کردهاند. اولین ماهوارههایی که به مدار زمین فرستادند به منظور شلیک لیزر به دروازه ستارگان به امید ایجاد مدخلی در آن بود. اما مشکلشان این است که درجهبندی و کالیبراسیون این مانع را نمیدانند.
در دوران اخیر با استفاده از اختراع نیکولا تسلا ماشین ماکرو ویو بسیار قدرتمندی درست کردهاند و مشغول تقویت مداوم آن هستند. این ماشین هارپ نام دارد. اختراع از آن تسلا بود، تأسیسات مربوطه را در آلاسکا برپا کردهاند اما هدف نهایی این است که بر روی ماهواره نصبش کنند. کار بر روی این ماشین قدرتمند ماکروویو مدتهای طولانی در حال انجام بوده. در اثر فعالیت مداوم این ماشین اتمسفر چنان داغ شد که لایه ازون سوراخ شد. سوراخ لایه ازون حاصل استفاده از سی.اف.سی نبود. آنها میدانستند که چنین اتفاقی خواهد افتاد اما برایشان مهم نبود. هدف آنها بیرون زدن از این حصار بود. وقتی هدفت فرار کردن و بیرون رفتن باشد آنچه پشت سر باقی میماند برایت چه اهمیتی دارد؟ وقتی دیدند حفره لایه اوزون ایجاد شده به دنبال توجیهی برای آن گشتند و تقصیر را بر گردن گازهای سی.اف.سی گذاشتند (سی.اف.سی یا کلروفلوئورکربنها موادی شیمیایی هستند که در تهویه و در چرخههای انتقال حرارت به عنوان مادۀ واسط کاربرد دارند. از آنها به عنوان گاز یخچال نیز استفاده میشود-مترجم)
مجموع هزینهای که در سال 1987 تمام دولتهای جهان صرف فعالیتهای نظامی کردند چنان زیاد است که برای به انجام رساندن تمام برنامههای اجتماعی سازمان ملل به مدت 300 سال کفایت میکرد. معنی این جمله را متوجه میشوید؟ دائماً درباره فقر که نمیتواند ریشهکن شود حرف میزنیم و اینکه چه باید کرد. کاری که باید بکنیم این است که اول از همه این افراد را از انجام آنچه در حال انجامش هستند بازداریم. مجموع هزینههای نظامی تمام دولتهای جهان در تنها یک سال، میتواند تمام برنامههای اجتماعی سازمان ملل را به مدت 300 سال تامین بودجه کند؟
مایلم از شما به خاطر این دیدار تشکر کنم. مایلم تکرار کنم که سیاره ما در زمانهای گذشته مورد بازدید بیگانگان قرار گرفته است. وقتی چیزی از یک منبع بیگانه یک ارگانیسم را تسخیر میکند چه شده؟ آلودگی ویروسی اتفاق افتاده. مردم از من میپرسند چه باید بکنیم؟ پلاکارد مخالفتآمیز به دست بگیریم؟ با تیر و کمان به آنها حمله کنیم؟ چنین اقداماتی بیتأثیر خواهد بود. آنها زمین ما را تسخیر کردهاند و شرایط درست مانند آلودگی ویروسی یک ارگانیسم است. یک طبیب کلنگر در چنین موردی چه تجویزی خواهد داشت؟ چاره در تقویت سیستم ایمنی است. زمین هوشمند است. زمین میداند چه باید بکند. زمین زنده است. زمین دوست ندارد این آفتها آلودهاش کنند. زمین هوشمند است و میداند چطور خود را از شر این آفت خلاص کند و هنگامش که فرا برسد خود را از این آفت خلاص خواهد کرد اما لازم است که ما سیستم ایمنی زمین را تقویت کنیم و ما روش تقویت سیستم ایمنی زمین را فراموش کردهایم. تک تک انسانهای روی زمین مانند گلبولهای سفیدی هستند که سیستم ایمنی زمین را تقویت و از آن دفاع میکنند. اما اگر تک تک ما فراموش کرده باشیم چه باید بکنیم, چه آیینها و مراسمی به جا بیاوریم تکلیف چیست؟ افراد بسیاری بیدار شدهاند و میشوند. این مراسم و آیینها به سادگی گفتن اینکه ” آه من باید به دنبال خدای خودم بگردم” نیستند. تک تک آیینها و مراسمی که انجام میدهیم بر روی زمین تأثیر میگذارند. هر آیینی که انجام میدهید فاقد معنا و بیهوده است مگر آنکه شما بدانید معنای آن چیست.
فکر میکنید رقصهای آیینی اژدها و روح که سرخپوستان آمریکایی انجام میدهند چه هستند؟ هر آنچه تمام شمنهای دنیا به روشهای مختلف انجام میدهند برای تقویت سیستم ایمنی زمین است. به همین دلیل است که سرآویزهایی به شکل حیوانات میپوشند. به همین دلیل است که بومیان سراسر زمین کشته شدهاند و میشوند. هر جا سیستم ایمنی زمین تقویت شود، برادری تاریکی خبردار میشود. درست مثل یک انگل که وارد ارگانیسم شده باشد. به همین دلیل است که در قرن هفدهم برنامهای سراسری اجرا شد: هرجا به قبیلهای بومی رسیدید از میان ببریدشان. اول از همه به این دلیل که احتمالاً نوادگان فرزندان مار هستند که در هر صورت مورد تنفر ما هستند. دوماً به این دلیل که کارهای جادویی میکنند. دروییدها از میان برده شدند، سرخپوستها از میان برده شدند، قبایل بومی از میان برده شدند. این اتفاق امروز هم در جریان است.
بسیاری از این مراسم و آیینها از میان رفتهاند و تعداد کمی از آنها باقی ماندهاند. هر یک از شما باید در اینباره تحقیق کنید. باید در اینباره فکر کنید. ارتباط شما با زمین باید به شکلی آیینی باشد تا مراسم آیینی تقویت کننده زمین را کشف کنید.
سخن خود را این مطلب به پایان میبرم، چرا همواره در فیلمهایشان به ما گفتهاند؛
از فیلم اهل کوهستان: از آغاز زمان آمدیم، در طول قرون حضور داشتیم و در قالب زندگیهای سرّی بسیاری زیستیم. هیچکس تا کنون ندانسته که پنهانی در میان شما حضور داریم.
سلام
ممنون بابت مطالب خوبتون
در مورد شفق قطبی هم مطلب دارین؟؟
سلام
اگر فرصت بشه مختصر و مفید مقاله ای در مورد شفق قطبی و سمت ثابت اون ها نوشته میشه
ببخشید من حسابی گیج شدم
کلیپ کامل اینو قبلا تو یوتیوب دیده بودم یه چنلی گذاشته بود اما باورم نمیشد
الان که توی کانال شما دیدم نمیدونم چه برداشتی داشته باشم!
الان یعنی خدا به معنایی که ما میشناسیم وجود نداره ؟
پس مارو کی خلق کرده از اولِ اولش؟
منظورم قبل از دستکاری شدن با بیگان هاست
خود بیگانه هارو کی به وجود آورده از اول ؟
اینکه ادیان برای سرکار گذاشتن ما هستند و الکیه
پس الان تکلیف چیه؟
کیو چیو باور کنیم ؟
یعنی دین و خدا همش کشک؟
سلام
خیلی موارد ترکیب شده دروغ و واقعیت هست، مثل اومدن از سیاره دیگه (….منظومه خورشیدی ما وارد شده…..) دروغ مشخصی هست اما اذهان مردم آشفته و شستشو داده شده با این موارد برای همین اومدن از سرزمین دیگه به سرزمین کنونی رو به اینصورت درک می کنند (کژفهمی). تیامات یا خدای سومر یا ساتان یا ابلیس یکی هستند. این نوشته صرفاً جنبه تحقیقاتی داره برای کسایی که در مورد دروغ ادیان (مخصوصاً سومر و زرتشت) میخوان تحقیق کنند و از این منابع استفاده کنند.
برای مثال در سومر چند جن که قدرت بیشتری داشتند به نام خدایان ناگذاری شدند مثل تیامات، مردوک، آناهیتا، اشتاد و …. .
حقیقت چیزی جز احادیث و قرآن نیست.
سلام و خدا قوت
پس این شکلی که از دی ان ای سالهاست برای ما نمایش میدن از تفکر پیوند مار با آدم نشات گرفته؟ یعنی علم ژنتیک هم مثل علم هوافضا شون دروغه؟
البته بگم که من با توجه به شواهدی که شخصا به دست آوردم علم ژنتیک رو بهش خیلی مشکوکم.
ممنونم میشم راهنمایی بفرمایید.
سلام;
خیلی چیز ها دروغ هستند، مثل شکل چرخش اتم ها که پروتن و نوترون هستند و در واقع پرچم یهود و اسرائیل رو کشیدند، شکل DNA که دو تا مار هست، شکل سازمان جهانی بهداشت که مار هست، شکل کاخ پاپ که سرِ مار هست، شکل مجلس ایران که تک چشم هست و و و و ….
سلام و درود 🌹🌹
همیشه و همواره در زندگی شخصی خودم به دنبال دانش و آگاهی بوده ام .
و همواره در تلاش هستم که ایمانم و ارتباطم با رحمانیت خداوند تضعیف نشود درونم.
.
مهمترین موردی که باعث شد من حقیقتا باور بیارم به زمین تخت , حقیقت های گفته شده در قرآن کریم بوده است , که شما ذکر کردید در مطالب این وبسایت.
*سبع سماوات و الارض*
.
در مورد این مطلب موضوع جهان مار ها اگر بتونید این موضوع رو شفاف سازی کنید برایم خیلی ممنون میشوم , یا در قالب یک مطلب /مقاله در سایت نشر کنید.
از آنجایی که این مطلب توسط مایکل تساریون هست.( اختیاری )
.
باور من : از آنجایی که ما انسان های حقیقی ، موجودات معنوی هستیم و باید با منبع (خداوند رحمان و رحیم) ارتباط برقرار کنیم , هدف از خلقت پرستش خداوند است و بالا بردن درجه آگاهی ست نسبت به نشانه هایی که خداوند برایمان گذاشته که مهم ترینش (کتاب قرآن کریم ) است.
من کامل این مطلب رو مطالعه ش کردم و برام سوالات پیش اومده , هر چند با توجه به گفته های امام خمینی (ره) به صورت غیر مستقم خیلی هاش برام آشنا میاد و همچنین مطالب پراکنده که از دیگر جا ها خواندم.( شیطان بزرگ)
.
*سوال*
1: منظور دقیق کلمه مارها اشاره به کیست (فرزندان مار) ؟
2: اصلا دانستن این مطلب جهان مار ها تا چه اندازه ایی مهم است ؟
دوست داشتم نظرتون رو بدونم کامل .
.
به راستی که این مطلب برایم بسیار جالب بود.
.
سپاس از خدماتتون.
1- موجوداتی غیر از انسان با ظاهری انسان (رپتایل / کلون)
2- پس فردا میگن یوفو اومده زمین و معرفی عمومی میشه در واقع همون مارها هستند، پس به قدر زیادی مهم هست.