آخرین مطالب

جهان مارها – مایکل تساريون

درباره سابقه مایکل تساريون اطلاعات موثق چندانی در اینترنت در دسترس نیست. چند سایتی که از او نام برده­اند مطابق روال همیشگی حمله به کسانی که نظریه­پرداز توطئه هستند، وی را مورد حمله و هتاکی قرار داده­اند. وبسایت شخصی تساريون تنها شامل فهرست کتاب­هایی است که به قلم او نوشته شده و چند ویدیو از مصاحبه­ها و سخنرانی­هایش با توجه به اینکه هیچ بیوگرافی مستندی در وبسایت شخصی او منتشر نشده، فانوس نیز با همین روش، بدون پرداختن به سابقه و بیوگرافی او، متن یکی از سخنرانی­هایش را در اختیار خوانندگان قرار می­دهد تا خود مطالعه و قضاوت کنند.

در بین کسانی که به توطئه و تاریخ آن می­پردازند, وسعت و تنوع اطلاعات مايكل تساريون كم­نظیر است. سخنرانی زیر از این جهت انتخاب شده که تصویر نو و جالب توجهی از تاریخ بشر زمینی و تکامل و تغییرات ژنتیکی و تکنولوژیکی او ارائه می­شود و بسیاری از نقاط خالی و قبلاً بدون توضیح مانده، در مدلی نسبتاً منسجم برای اولین بار توضیح داده می­شود. از جمله منابع مورد استفاده مایکل تساريون متون و الواح باستانی، متون باستانی دینی، افسانه­های اقوام دیرین زمین و همچنین منابع مورد تأیید علم رسمی امروز است. در این سخنرانی ریشه خلق انسان امروزین از 50 هزار سال پیش توضیح داده می­شود، نظریه نو و درخور توجهی درباره تمدن­های آتلانتیس و لموریا ارائه می­شود، دلایل و تاریخچه تشکیل ایلومیناتی بررسی می­شود, دلیل سفاکی و خونریزی­ها و قربانی کردن­ها به دست این گروه توضیح داده می­شود و در نهایت راه­حلی برای پاکسازی زمین از طاعونی که به زعم سخنران چندین هزار سال درگیر آن بوده پیشنهاد می­شود.

جهان مارها

مايكل تساريون

اگر به سخنان زکریا سیچین مراجعه کنید نقطه شروع وقایع را با ارجاع به الواح و متون سومری حدود چهارصد هزار سال پیش می­داند. من با این رقم موافق نیستم. متون مردم قديم، مثلاً متون مردم سلتیک حدود پنجاه هزار سال پیش را نقطه شروع وقایع می­داند. اگر به افسانه­های باستانی مراجعه کنید می­بینید که گروهی از موجودات که پس از ایجاد وضعیتی آخرالزمانی از سیستم سیاره­ای خود اخراج شده بودند (فلسفه­های مختلف نظرات مختلفی در این­باره دارد، بعضی آن­ها را از پلیاد و برخی از صورت فلکی شعرای یمانی می­دانند) و تحت تعقیب بودند، موجوداتی که بسیار پیشرفته بودند، شاید تکنولوژیشان در حد و اندازه تکنولوژی امروز ما بود و شاید هزار سال پیشرفته­تر، با سفر در فضا به منظومه خورشیدی ما رسیدند. آن­ها که فاصله زیادی با تعقیب کنندگانشان داشتند بر روی سیاره دیگری از منظومه خورشیدی ما فرود آمدند یا وانمود به فرود کردند. این سیاره اکنون وجود ندارد.

در متون باستانی به کرات به بازدیدکنندگانی از ورای زمین و به سفینه­هایشان اشاره شده است. در کتاب حزقیال آمده: “هنگامی که به این موجودات زنده نگاه کردم چهار چرخ بر زمین دیدم، چرخی زیر هر یک از آن­ها. موجوداتی هر یک با چهار چهره. موجودات و چرخ­هایی که مانند کهربا می­درخشیدند. هر چهار چرخ همشکل بودند. گویی چرخی در دل چرخ قرار داشت.” این تصویری است که حزقیال نبی از بیگانگان داده است. اگر به دست­سازهای باقیمانده از دوران باستان نگاه کنیم، نقوش و مجسمه­هایی می­بینیم که شباهتی باورنکردنی به سفینه­ها و هواپیماهای امروزین ما دارند.

بسیاری از برنامه­های تلویزیونی که درباره این اشیا ساخته شده­اند تنها به نشان دادن آن­ها اکتفا می­کنند و توضیحی درباره چیستی آن­ها نمی­دهند. هرگز از خودتان پرسیده­اید چرا یک برنامه با بودجه چند میلیون دلاری شما را با سوال­های بیشتری تنها می­گذارد و نه با جواب­های بیشتری؟ رسانه­های بزرگ امروز این پاسخ­ها را به شما نخواهند داد.

به حکاکی­های دیوارهای معبد ابیدوس در مصر توجه کنید. شباهت بین این تصاویر و زیردریایی­ها و هلیکوپترهای امروزی ما را می­بینید؟ هندی­ها از کلمه ویمانا برای نام بردن از این سفینه­ها استفاده می­کردند. اسرائیلی­ها از کلمه شم استفاده می­کردند.

این موجودات که به منظومه خورشیدی ما وارد شده بودند بر روی سیاره­ای فرود آمدند که باستانیان آن را تیامات می­نامیدند. بعضی نیز آن را لوسیفر نامیده­اند و بعضی دیگر لونا. این لونا با ماه امروزین زمین که گاهی لونا نامیده می­شود یکی نیست. این سیاره غول­آسا بود و بیشتر سطحش با اقیانوس پوشیده شده بود. اتمسفر این سیاره چنان شفاف و درخشان بود که مردم آن را خورشید دوم می­نامیدند. نام لوسیفر هم از همین­جا به این سیاره داده شده بود. یونانیان این سیاره را فیتان نیز نامیده­اند. این سیاره یک خورشید نبود اما چنان اتمسفر درخشانی داشت که در نور خورشید تابشی شدید پیدا می­کرد. در متون باستانی به کرات به خورشید دوم اشاره شده است.

این موجودات وانمود کردند بر روی سیاره فرود آمده­اند و حتی پایگاهی دروغین برپا کردند که امواج الکترومغناطیسی پخش می­کرد. وقتی تعقیب کنندگان به منظومه ما وارد شدند با ردیابی این امواج به اشتباه تصور کردند موجودات تحت تعقیب در این سیاره ساکن شده­اند و حدس می­زنید چه کردند؟ سیاره را منفجر کردند. افسانه­های بسیاری درباره این انفجار وجود دارد، داستان­هایی درباره دو تکه شدن این سیاره و تبدیل یکی از این نیمه­ها به خورشید ما و نیمه دیگر به ماه ما. بعضی حتی می­گویند بخشی از سیاره تیامات تبدیل به کره زمین ما شد. این داستان­ها هیچ­یک حقیقت ندارد.

این سیاره منفجر شد و محتویاتش تبدیل به چیزی شد که امروز به نام کمربند سیارک­ها می­شناسیم. چارلز فورت، نویسنده سرکوب شده و کمتر شناخته شده آمریکایی، عمر خود را صرف مطالعه پدیده­های غیرمعمولی مانند باران­های یخ یا بارش ماهی از آسمان کرد. کارهای او هرگز به دقت درخور توضیح داده نشد و او را دیوانه نامیدند. این بارش­ها منبع زمینی ندارند. اوقاتی هست که مدار سیاره ما به کمربند سیارک­ها نزدیک می­شود و وقتی چنین می­شود، جاذبه زمین بخشی از محتویات کمربند را به داخل جوّ زمین می­کشد. به همین دلیل است که حتی گاهی ماهی زنده از آسمان فرو می­ریزد. تخریب سیاره تیامات تنها 50 هزار سال پیش رخ داد. تیامات سیاره­ای اقیانوسی بود. بیشتر محتویات کمربند سیارک­ها یخ است، یخی که از منجمد شدن آن اقیانوس­ها ایجاد شده است. به دلیل طبیعت و ذات منجمد شدن است که بخشی از محتویات آن یخ، زنده و جاندار بر روی سیاره ما فرود می­آید. ماهی­های منجمد شده در برخورد با اتمسفر زمین احیا می­شوند. مردم در سراسر زمین شاهد چنین بارش­هایی بوده­اند اما هرگز توضیح مناسبی برای این بارش­ها به آن­ها داده نشده.

بنابراین این موجودات بر روی تیامات فرود نیامدند, بلکه بر روی سیاره ما فرود آمدند که در آن زمان بخش بزرگی از آن با جنگل پوشیده شده بود و پنج قاره مختلف داشت. افرادی مانند اریک ون دنیکن تونل­های زیرزمینی آ­ن­ها را کشف کرده­اند و از نحوه حفر و حکاکی­های آن­ها حیرت زده شده­اند. این تونل­ها توسط آن بیگانگان حفر شد. حتی گفته می­شود که در زیر اقیانوس­ها هم پایگاه ایجاد کردند.

در کتاب ساموئل چنین آمده: “پادشاه به او گفت از آنچه می­بینی وحشت نکن … من خدایانی را دیدم که از آسمان فرود آمدند.”ادوارد بولور لايتون در کتاب خود به نام نژادهایی که می­آیند از جوامع بسیار پیشرفته­ای نوشته که در سرزمینی به نام وریلیا، به دلیل تغییرات سطح زمین وادار به نقل مکان به درون زمین شدند. این موجودات که به نام آنا هم خوانده می­شدند مخصوصاً به دلیل سیل­های بزرگی که بر روی زمین جاری شد وادار به سکونت در دل زمین شدند. زمین توخالی موضوعی بسیار جالب و حیرت­انگیز است.

این تصویری از آدمیرال برد است که بر فراز قطب شمال پرواز کرد و غارهایی را در قطب شمال کشف کرد که بر روی نقشه­های امروزین به آن­ها اشاره­ای نشده است.

در کتاب ایوب آمده “مردگان از زیر آب سر بر می­آورند و ساکنان زیر آب نیز.” و در تفسیر این سطر در همین کتاب نوشته شده “محل رفائیم” و این کلمه به عبری به معنای مردگان و فرزندان فرشتگان هبوط کرده است. چیزی شبیه به نفلیم. افسانه­های سلتیک هم دقیقاً از همین موضوع صحبت می­کنند: موجودات منفیی که از زیر اقیانوس­ها برای حمله به خدایان می­آیند. اما مردم افسانه­ها را جدی نمی­گیرند.

این موجودات به سیاره ما آمدند و هنگامی که دریافتند تعقیب کنندگانشان رفته­اند، به روی زمین نقل مکان کردند و مقرّ خود را در قاره آپالاسیا برپا کردند و نام مقرّ خود را آتلانتیس نهادند. قاره نامیدن آتلانتیس نیز یکی دیگر از ترفندهای ضداطلاعاتی است. آتلانتیس یک قاره نبود.

در آن روزگار 5 قاره عظیم بر روی زمین وجود داشت: تیرانیا، برندیا، اوسیانا، فنسکاندیا و آپالاسیا. آپالاسیا در شمال زمین واقع شده بود، جایی که اکنون آمریکای شمالی و آلاسکا واقع شده است و از فراز قطب شمال تا جایی که امروز شامل گرینلند، شمال انگلستان، سوئد و حتی سیبری می­شود گسترده شده بود. تمام این سطح وسیع یک قاره را تشکیل می­داد. آتلانتیس در نقطه­ای بین گرینلند و انگلستان امروزی بنا شده بود.

این موجودات شروع به تعامل با ما کردند. سیاره ما با قدمت 65 میلیون ساله­اش، سکونتگاه ما هوموساپینس­های شکارچی و خوشه­چین بود. احتمالاً به دفعات فراوان مورد بازدید خویشاوندان خود که در سایر نقاط منظومه خورشیدی ساکن بودند قرار گرفته بودیم. اما سیاست بیشتر این بازدیدکنندگان بر این بود که تنها برای بازدید و تحقیق به سکونتگاه هوموساپینس­ها و نئاندرتال­ها و سایر انواع زمینی بیایند و به دنبال هیچ دخالتی در سرنوشت ساکنین این سیاره نباشند،­ با آن­ها حشر و نشر نکنند و تا حد امکان توسط آن­ها دیده نشوند. اما موجوداتی که فرشتگان هبوط کرده نامیده می­شوند و به قول میلتون بهتر است در جهنم حکمفرمایی کنند تا در بهشت خدمتگذاری، با برنامه دخالت در زندگی هوموساپینس به اینجا آمدند.

بنابراین به تفحص و تحقیق درباره انواع شکل حیات بر روی زمین پرداختند. درست همانطور که در فیلم سیاره میمون­ها نشان داده شده، شروع به جمع کردن ما در آتلانتیس و بررسی ژنتیکی ما کردند و مدت­ها بعد، چندین هزار سال بعد، آماده تغییر ژنتیکی ما شدند و نتیجه این شد که تمام هوموساپینس­ها یا تغییر کردند و یا اگر تغییر نکردند، از بین برده شدند یا تبدیل به برده شدند و در نتیجۀ بردگی از میان رفتند. موجودی تولید شد که هومو آتلانتیسی می­نامیم. موجودی با دی.ان.ای خالص بیگانگان و دی.ان.ای خالص بشری. همۀ ما بازماندگان هومو آتلانتیسی­ها هستیم. موجودات بیگانه برادری مار یا مردم مار نامیده می­شدند؛ نه به این دلیل که شبیه مار بودند. بعداً درباره دلیل این نامگذاری صحبت خواهیم کرد. عنوان شاعرانه­تر فرزندان مار را به اولین دسته تولیدی آن­ها داده­اند. در کتاب مقدس آمده: “و خدا گفت بگذار انسان را به صورت خودمان و با شباهت به خودمان خلق کنیم.” این داستان در کتاب پیدایش آمده است. آیا می­دانستید نام کتاب پیدایش از چه ریشه گرفته است؟ ژن­های خداوند آیسیس یا نسل آیسیس و واژه­ای که در کتاب مقدس به اشتباه خلق کردن ترجمه شده، در واقع در دنیای ما بیشتر به معنای ساختن و بنا کردن نزدیک است. در کتاب مقدس عبارت فرزند اول را نیز داریم. باید بپرسیم چرا فرزند اول تا این حد اهمیت داشته است. در داستان­های زمان­های گذشته و حتی زمان فرعون­ها به قتل رساندن فرزند اول دشمن، اهمیت بسیاری داشته است. آیا به قتل رساندن خود دشمن هوشمندانه­تر از به قتل رساندن فرزند اولش نبوده است؟ چرا صبر کنند تا فرزند اول او به دنیا بیاید تا بعد او را بکشند؟ در هیچ یک از اسناد باقیمانده موجود هیچ ردی از چنین رفتار شنیعی دیده نشده است. قتل فرزند اول دشمن طبق هیچ سند تاریخی هرگز اتفاق نیفتاده است. بنابراین عبارت فرزند اول، یک عبارت تمثیلی است و اشاره دارد به فرزند مار. به این نسل فرزندان الوهیم نیز می­گفتند. برخی افراد اولین مار-اربابان را یهوه می­نامند و بعضی الوهیم. در استفاده از کتاب مقدس باید یک قاعده را به کار برد: وقتی اسامی­ای همچون آدم و حوا، یهوه، الوهیم و غیره را می­بینید، آن­ها را به عنوان یک نژاد در نظر بگیرید و نه یک فرد.

این فرزند اول را برای خدمتگزاری به خودشان خلق کردند و این خلقت با دستکاری ژنتیکی همزمان در دی.ان.ای بیگانه و انسان زمینی و در جایی که آتلانتیس می­نامیم انجام شد. به یاد دارید که تیامات منفجر شد و سقوط تکه پاره­هایش بر روی زمین تغییرات عظیمی ایجاد کرد؟ سیل­های بزرگ به راه افتاد و چهره زمین برای همیشه تغییر یافت. این تغییرات باعث از دست رفتن جان­های بسیاری شد اما آنچنان عظیم نبود که رسوبات این تغییر و تحول در عرض چند صد سال ته­نشین نشود. زمین بارها پیش از آن نیز شاهد چنین تحولاتی بوده است. وقتی فرزند اول تولید شد، به باغ­های عدن، به زمین­های آپالایسا فرستادندش تا برایشان کارگری کند.

این فرزندان اول دی.ان.ای انسانی نیز داشتند و در نتیجه دارای حس وصل بودن به معنویتی بودند که پدرانشان از آن بی­بهره بودند و زمانی فرا رسید که این فرزندان دیگر نمی­خواستند بردۀ اربابانشان باشند. این فرزندان از این جهت که هم هوش سرشاری داشتند و هم ارتباط با معنویت، موجودات جالبی بودند. نه همۀ این فرزندان، ولی دسته­هایی از آن­ها آپالاسیا و بردگی را ترک کردند و به قاره اوسیانا که ما امروز با نام لموریا می­شناسیم مهاجرت کردند. تخمین زده می­شود قاره آن­ها در محل امروزی اقیانوس آرام بوده باشد. وقتی پدران بیگانه­شان را ترک کردند پدرانشان نمی­دانستند چه واکنشی نشان دهند. سپس به سراغ تولید یک موجود دیگر رفتند. متن یک کتاب باستانی مکزیکی می­گوید: “بگذار او را طوری خلق کنیم که ما را تغذیه و از ما نگهداری کند.” آیا می­دانید فاتحین اعزامی از امپراتوری­های پرتغال و اسپانیا چند جلد کتاب را سوزاندند؟ آیا می­خواهید بدانید چرا؟” جمله نقل شده تنها یک تکۀ کوچک از یک کتاب کوچک است. تصور کنید چه اطلاعاتی در خیل کتاب­های سوزانده شده موجود بوده.

اول موجودات کاری که می­خواستیم را انجام ندادند. پس تولید دومین دسته را شروع کنیم. در کتاب پیدایش چنین آمده: “از عرق جبین نان بخور تا روزی که به خاک بازگردی؛ چرا که از خاک آمده بودی، خاک هستی و به خاک بازخواهی گشت.” آیا به نظر شما این کلام خدا است یا بیشتر شبیه سیاست­های انسانی است؟ “و خداوند گفت بنگر که انسان یکی از خود ما شده است، خوب و بد را تمیز می­دهد. نباید به او اجازۀ دست­درازی به درخت حیات و خوردن از آن داده شود تا حیات جاودان پیدا کند.”

نسل دیگری خلق کردند. نسلی که ما نسل آدم می­نامیم. یادآوری می­کنم آدم یک فرد نبود. آدم و حوا در قالب یک نژاد تولید شدند و نه به عنوان دو فرد. با خود فکر کردند ما در خلقت اول چه اشتباهی مرتکب شدیم؟ مخلوق اول را دارای هوش ساختیم و چنین شد که با استفاده از هوششان و خودسرانه ما را ترک کردند. پس در خلق نسل بعدی خدمتکارانمان، آن­ها را با خاموش کردن و بستن مرکز هوشی که خود داریم، خرفت و نادان می­سازیم. در آزمایشگاه­های رفتاری امروزی نیز می­توان با دستکاری مغز به همین نتیجه رسید. آن­ها این تغییر را در سطح دی.ان.ای ایجاد می­کردند. نژاد آدم با هوشی بسیار محدودتر خلق شد و به کار گماشته شد. این نژاد نوع مؤنثی هم داشت اما مذکر و مؤنث نژاد آدم نمی­توانستند از طریق جفتگیری تولید نسل کنند. حواها باکره بودند. “و خدا گفت بنگرید که انسان­ها به یک زبان تکلم می­کنند. بگذارید زبانشان را پریشان و آشفته سازیم تا با هم تکلم نکنند.”

در کتاب مقدس آمده که آدم و حوا برهنه بودند. معنی برهنه چیست؟ آدم و حوا برهنه به باغ عدن رفتند. مگر نگهبان عدن شلوار جین پوشیده بود؟ واژه برهنه در کتاب مقدس تمثیلی است از تنزل درجه هوش. هوش آدم و حوا سرکوب شده بود. نقل از متن کتاب دربارۀ خوردن از درخت حیات را به یاد دارید؟ میوۀ ممنوعه از درخت حیات نیز یک تمثیل دیگر است، تمثیلی برای دانش نهفته در ژن انسان. درخت حیات همواره سمبلی از مارپیچ دی.ان.ای بوده است. در زمان­های باستان دو مار به هم پیچیده به دور عصای هرمس و درخت حیات، هر دو سمبلی از دی.ان.ای بوده­اند. در توصیف درخت حیات گفته­اند ریشه در زمین داشت و شاخسار در آسمان. بعدها آن را درخت نیک و بد نامیدند. پس برهنه بودن و ناتوان بودن از خوردن میوۀ ممنوعه تمثیلی است از بی­بهره بودن آدم از هوش پدرانش و توانمندی­های تکنولوژیکی و علمی­ای که از این هوش حاصل می­شود؛ علم زیست­شناسی و تکنولوژی.

با درخت حیات کابالایی آشنا هستید؟ درخت حیات کابالایی 22 مسیر دارد. تعداد کروموزوم­های موجود در دی.ان.ای 22 است.

به کتاب مقدس بازگردیم و ملاقات مار با آدم و حوا در باغ عدن. نژاد آدم به بردگی مشغول بود، بدون هیچ اتحادیه کارگری که از حقوقش دفاع کند، بدون وقت استراحت و اضافه­کار و مرخصی. فرزندان مار در لموریا از این موضوع خبردار شدند. به خود گفتند ما هم به عنوان برده تولید شده بودیم اما خود را آزاد کردیم. اکنون دوباره با دی.ان.ای انسان نژادی برده دیگری خلق کرده­اند. نژاد آدم خویشاوند ما است اما هوش او سرکوب شده است. این مخمصه­ای جدید است. اگر به آتلانتیس برویم و آن­ها را با خود به اینجا بیاوریم چه می­شود؟ و این دقیقاً همان کاری بود که کردند.

فرزندان مار به آتلانتیس رفتند و با نژاد آدم حرف زدند. افسانه­های باستانی می­گویند که نوع نر این نژاد متوجه حرف فرزندان مار نشد (صدای خندۀ حضار). اما حرف فرزندان مار به گوش حواها خوش آمد. گفته شده که فرزندان مار زیبا و خوشرو بودند، قدرت­های جادویی و هوش سرشار داشتند و هاله­ای از نور معنوی احاطه­شان کرده بود و خِردی عظیم داشتند. اگر شما هم به جای دختران حوا بودید از آن­ها خوشتان می­آمد. دختران حوا، پسران آدم را تشویق به رفتن با فرزندان مار کردند و آدم­ها را همراه خود کردند. مطمئنم بسیاری از شما فکر می­کنید همراه کردن آدم زحمت بیهودهای بوده (صدای خندۀ حضار).

شاید همۀ این نژاد آنلانتیس را ترک نکردند، اما بسیاری از آن­ها چنین کردند. فرزندان مار به آن­ها گفتند بدانید که هر چه ما می­توانیم انجام دهیم شما هم می­توانید و حتی بیشتر. علم از این بخش داستان دل خوشی ندارد. این نوع مؤنث بود که حرف فرزندان مار را فهمید و عامل تغییر شد. علم امروز تا حد وسیعی در اختیار مردان است. ارتباط علم و قدرت گرفتن نظام­های زنسالار ارتباطی بسیار جالب است که نادیده گرفته می­شود. گفته می­شود که از آنجا که حواها حرف فرزندان مار را شنیدند و فهمیدند، در سرزمین فرزندان مار به حواها برتری داده شد. کاهنه­های قدرتمند و قدرت­های زنسالار از همین­جا ریشه گرفتند. زنان نگاهبانان اسرار بودند و وارد کنندۀ تازه­واردین به جرگه.

زنان در دنبالۀ همان سنت لموریا و اوسیانا دارای قدرت سیاسی و عرفانی بودند. به آن­ها محبوب یا موردعلاقه گفته می­شد.

انجیل مریم مجدلیه را روسپی خوانده. واژۀ اولیه­ای که به اشتباه به روسپی ترجمه شده، کلمه­ای احتمالاً یونانی بوده به معنای محبوب، مورد علاقه. مسیح در انجیل نوزادی خوانده شده که از مادری باکره به دنیا آمده. به ارتباط این لغات فکر کنید.

حدس بزنید سمبل هیروگلیفی مصری برای زن چه بود؟ مار. هلنا بلاواتسكی، عضو انجمن خداشناسی عرفانی که از همه این­ها خبر داشت گفت: “عنوان شیطان آپالاسیایی در عبری به حق از آن کسی نیست جز یهوه که از همه رقبای دیگر خود در خدایی بیرحم­تر بود و از آن مار نیست که در باغ عدن تنها از عشق گفت و خرد.”

حالا که صحبت از انجیل است، هرجا عبارت تولد از مادر باکره را می­شنویم باید به یاد داشته باشیم که مادر باکره تمثیلی از تولد از طریق لقاح ژنتیکی است. منظور کودکی است که از بارداری حاصل از آمیزش یک انسان مؤنث و مذکر به دنیا نیامده، منظور کودکی است که از ترکیب ژنتیکی آدمیان و مار-نژادان ایجاد شده. به یاد دارید گفته بودم که آدم و حوا امکان آمیزش جنسی نداشتند. وقتی به سرزمین لموریا وارد شدند، فرزندان مار دریافتند که لازم است آدم­ها و حواها آمیزش داشته باشند، پس دی.ان.ای زنان را تغییر دادند تا امکان جفتگیری برایشان فراهم شود. اما گاهی زنانی هم بودند که فرزندان مار، خود با آن­ها رابطه برقرار می­کردند. هرگاه چنین اتفاقی می­افتاد، به زن لقب باکره یا ملکۀ باکره داده می­شد و اگر از این آمیزش کودکی متولد می­شد، کودک را باکره-زا می­نامیدند. در زمان­های باستان این لقب به مسیح و اسکندر کبیر نیز داده شده بود (زرتشت نیز باکره-زا است- مترجم). پس هرگاه کلمه باکره-زا را می­شنوید بدانید که اشاره به فرزندی است که یا از طریق تلقیح ژنتیکی و یا از طریق آمیزش بین انسان و نژاد دیگر به دنیا آمده بوده.

نشان کمپانی­های بزرگ مملو از چنین تصاویر تمثیلیی است. برای نمونه به این نشان دقت کنید: زنی که مشابه­سازی شده، یک مار قرمز بزرگ، یک درخت در پس­زمینه و یک قلب سیاه. به نام کمپانی نگاه کنید: Atlantic virgin.

باکرۀ آتلانتیک. ریشه آن چیست؟ باکره­های آتلانتیس. ریچارد برانسون واقعاً کارپرداز کیست؟

هر گاه در متن انجیل یا تورات به کلمه خون یا تخمه می­رسید، مثلاً عبارت خون ابراهیم، تخمه يعقوب، تخمه ایوب، با تخمه اسرائیل چه خواهد شد و عبارات مشابه. این کلمات پوششی بر معنایی متفاوت هستند. در انجیل آمده: “با حیوان آمیزش مکن.” منظور آمیزش جنسی با چهارپایان نیست بلکه آمیزش با مارها است. اکنون می­بینید که این عبارات چه معنای روشن­تری دارند؟

به یاد دارید وقتی موسی روبروی درخت شعله­ور ایستاد و پرسید تو که هستی، چه جوابی شنید؟ “من خدای پدرانت هستم.” فرزندان مار، پدران فرهنگ­های متعالی بر روی زمین بودند. اما پدران خود آن­ها اشاره دارد به اربابان بیگانه­ای که بعدها در خاورمیانه مستقر شدند.

روکش پوستی نازک آلت جنسی مردانه باقیمانده­ای از دی.ان.ای انسان اولیه است. ختنه به منظور حذف این نشانه انسان بودن و یکی کردن انسان با خدایان و نشانی از بردگی و خدمتگزاری ما است. به احتمال زیاد هوموساپین­ها این پوسته را داشتند. برداشتن این پوسته یک مراسم آئینی است. حذف آن به شکلی سمبلیک ما را با دی.ان.ای بیگانگان مجدداً هم­ردیف می­کند. برداشتن این پوسته یادآوری است به شما که خدمتگزار مار هستید. از همین­رو است که ختنه در بیمارستان انجام می­شود، زیر سایه عصای هرمس با دو مار پیچیده به دور آن (که سمبل طب است-مترجم).

کامینس بومونت، نابغه­ای که به شدت سرکوب شده بود (دوام آوردن نوشته­هایش در نقاط مختلف دنیا خود معجزه­ای است. خدا کارهای او را حفظ کرده) نوشته: “تاریخ تورات همانا تاریخ آتلانتیس است.”

اربابان بیگانه درمی­یابند که این سومین باری است که نقشه­هایشان نقش بر آب شده. بار اول از سیاره­شان اخراج شدند و به این سیاره به دردنخور که احتمالاً دوستش هم نداشتند مهاجرت کردند. نسلی از بردگان برای خدمتگزاری خلق کردند که از خدمت کردن سر باز زد. نسلی دیگر خلق کردند که نسل قبلی اغوایشان کرد و از چنگ اربابان ربودشان. اربابان به شدت خشمگین هستند.

در کتاب حزقیال درباره خشم یهوه چنین آمده: “خدای مقتدر گفت در نتیجه از آن­رو که عبادتگاه من را با بت­های نفرت­انگیزت و با رفتارهای ناپسندت آلودی، از تو کناره­گیری می­کنم. بر تو رحم نخواهم کرد و تو را نخواهم بخشید. آنگاه است که خواهی فهمید که من خدای تو هستم.”

کسی پرسید گمان می­کنم کارل گوستاو یونگ بود که پرسید: چرا یهوه یکسره من من من می­کند؟ چرا یکسره بر قدرتمند بودنش تأکید می­کند، بر خشمگین شدنش پافشاری می­کند؟ تنها در صورتی چنین می­کنید که رقیبی داشته باشید. آیا چنین نیست؟ “من خدای تو هستم و زمانی این را خواهی دانست که اجساد انسان­ها را در اطراف بت­هایت، در معابدت، بر فراز هر تپه، بر فراز هر کوه و بر روی هر درخت سبز ببینی. زیرِ هر درخت هرجا که برای بت­هایشان نذر و نیاز کردند دست مرا خواهی دید. زمین را متروک خواهم کرد تا بدانند که من خدایشان هستم.” اربابان بیگانه می­خواستند آدم بداند که خدای واقعیش کیست. انسان را میان بت­هایش قربانی خواهد کرد تا بت­هایش شاهد کشته شدن انسان باشند. “قحطی و حیوانات درنده را سراغتان خواهم فرستاد تا گرسنه بمانید و طاعون به جانتان خواهد افتاد و خون­هایتان جاری خواهد شد؛ بر روی شما شمشیر خواهم کشید. من خدای شما، چنین می­گویم.”

کتاب ایوب: “او از سلاح آهنین خواهد گریخت اما پیکانی فلزی از میان بدنش خواهد گذشت.”  اووید، شاعر رومی در کتاب دگردیسی: ” غول­ها از تخت آسمان حمله­ور شدند. ایوب به زمین کوفتشان.” مهابهاراتا: “خورشید در حرارت سلاح­ها می­چرخید. جهان تب­دار بود. هزارت ارابه سوخت. اجساد دیگر شباهتی به بدن انسان نداشتند.”

اربابان بسیار خشمگین بودند و با سلاح­های حرارتی و اتمی خود حمله­ور شدند. اما لموریایی­ها، فرزندان مار، از پیش آمادۀ این حمله بودند و تلافی کردند و این اولین جنگ خدایان بود که حدود 12 هزار سال پیش بر روی این سیاره اتفاق افتاد. ببینید در کتابی چند هزار ساله از این سلاح­ها چه گفته شده: “در حرارت سلاح­ها ذوب شدند. هزاران ارابه سوخت”. در کتاب ارمیا آمده: “همه شهرها پیش روی خدا با خشم او از بین رفتند.” کتاب اشعیا: “بنگر که خدا چگونه زمین را خالی از سکنه می­کند و سطحش را زیر و رو می­کند و ساکنینش را می­پراکند.”

افراد مختلف در دوران­های مختلف در این­باره نوشته­اند اما توصیفات مشابهی داشته­اند. ایگناسیوس دانلی هوشمند و زیرک نیز در این­باره نوشته است. دانلی دوست ابراهام لینکلن بود. لینکلن موافقت کرد که چلنجر، یکی از کشتی­های نیروی دریایی آمریکا در اختیار دانلی قرار بگیرد تا برای پیدا کردن آتلانتیس عمق­سنجی شود. لینکلن یک ماه پس از اعطای این مجوز به دانلی، جان خود را از دست داد و در نتیجه بودجه موردنیاز در اختیار دانلی قرار نگرفت. در آن دوران علاقه زیادی به آتلانتیس وجود داشت. لینکلن هم به آتلانتیس علاقمند بود و قصد داشت تمام تجهیزات لازم برای عمق­یابی در اعماق اقیانوس اطلس را در اختیار دانلی قرار دهد. با ترور لینکلن برنامه­های دانلی نقش بر آب شد.

دانلی چندین کتاب دارد که توصیه می­کنم بخوانید. در یکی از کتاب­هایش نوشته: ” نه همچون صدای فریاد یک انسان که چونان صدای فریاد یک نژاد، یک نژاد بزرگ و دیندار و متمدن است که نمی­توانست بفهمد خدا چگونه با این همه بی­رحمی به ملاقات جهان آمده.” مطلقاً درست است.

فردریک سادی, یکی از فیزیکدانان بزرگ دوران مدرن در کتابش تفسیر رادیوم، نوشته: “آیا نمی­توان در این کتاب­ها نوعی توجیه برای این عقیده یافت که انسان به دانشی که ما اخیراً صاحبش شده­ایم دسترسی یافته بود و به قدرتی فراتر از قدرتی که ما داریم؟ من معتقدم تمدن­هایی در گذشته وجود داشته­اند که با انرژی اتمی آشنا بودند و با سوءاستفاده از آن کاملاً نابود شده­اند.” این­ها جملات یک کلاهبردار نیستند.

در کتاب مقدس دیگری از هند، رامایانا، از گلوله رعدآسای آهنینی نوشته شده که می­توانست صدها هزار انسان را از بین ببرد و چنان قدرتمند بود که می­توانست زمین را نابود کند. این سلاح تنها می­توانست با فرمان سلطنتی مورد استفاده قرار گیرد. در چند جای این کتاب همچنین به استفادۀ تلافی­جویانه یک سوی جنگ از این سلاح در جواب استفاده طرف دیگر جنگ از همین سلاح اشاره شده است.

در نقطه­ای که حدس می­زنند محل شهرهای باستانی سدوم و گوموراه باشد، ایزوتوپ­های رادیواکتیو پیدا شده است. در ترجمۀ کتاب مقدس در جایی که آمده فرشته به همسر لوط گفت به پشت سر نگاه نکن وگرنه به ستونی از نمک تبدیل خواهی شد، اشتباهی وجود دارد. آنچه نمک ترجمه شده در زبان ما بیشتر به بخار نزدیک است تا نمک. این مکان امروز آکنده از رادیواکتیو است.

در انگلیسی، کلمۀ توفان که برای باد شدید استفاده می­شود از کلمه تایفان به معنی مار ریشه گرفته است. کلمۀ هاریکن نیز. هاری به معنای تکان خوردن و کین به معنای مار است. دلیل اینکه امروز برای این بلایای طبیعی از کلمه مار استفاده می­کنیم این است که روزگاری بوده که مار بر روی زمین به جنگ پرداخته است. به همین دلیل است که مردم ایرلند دوران باستان از جنگ خدایان گفته­اند، از جنگ پسران نور یا پسران مار که ناچار به جنگیدن با مارها شده­اند. با استفاده از دانش و با استفاده از جادو و از چگونگی تخریب زمین به دست این موجودات. کلمه­ای که برای بلای طبیعی –دیزستر– استفاده می­شود، به معنای فقدان ستاره است. لغت فاجعه –کاتاستروف – به معنای تخریب ستاره است. هر بار از فاجعه­ای صحبت می­کنیم با استفاده از این کلمات فاجعه انفجار تیامات در 50 هزار سال پیش را به یاد می­آوریم، سیاره­ای که آنقدر درخشان و بزرگ بود که همچون خورشید به نظرمان می­رسید.

به یاد دارید گفتیم که این بیگانکان به زمین رسیدند؟ شاید نوع محیط برایشان ناآشنا بود. شاید تجربۀ امواج ماورای بنفش موجود در این سیاره را نداشتند. شاید در این تعقیب و گریز به نقطه­ای ناشناخته از مرکز کهکشان رسیده بودند و شکل و جاگیری ستاره­ها و سیارات برایشان کاملاً ناآشنا بود. توان ترک کردن این سیاره را دارند اما نمی­دانند در کدام نقطه از کهکشان قرار گرفته­اند. وقتی آتلانتیس ایجاد شد بناهایی برپا کردند که حکم قطب­نما را داشت. بناهای سنگی مدوری که امروز در نقاط باستانی مهم زمین باقیمانده را آن­ها برپا کردند. پیدا کردن موقعیت مکانی زمان می­برد. لازمۀ پیدا کردن مسیر حرکت خورشید یک سال مشاهدۀ مداوم بود. این بناها و نقش­های سنگی که حکم ابزار تهیۀ نقشۀ آسمان را برایشان داشت به تعداد فراوان برپا شد. به همین دلیل است که این تعداد فراوان از آن­ها امروز هنوز پابرجا مانده. ابزار و دانش لازم برای جابجا کردن این سنگ­های عظیم را داشتند. وقتی بناهای سنگی را برپا کردند، از شمن­ها یا کشیش­هایشان خواستند محاسبات ستاره­شناسی را انجام دهند تا بفهمند در کدام ناحیه قرار گرفته­اند.

بعضی­ها می­گویند این بناها با توجه به سیل عظیمی که به راه افتاد چطور دوام آوردند؟ اهرام مصر و ابوالهول مثال­های عالی برای این مورد هستند. اهرام به وضوح پس از سیل بزرگ درست شده­اند. اما نگاهی به فرسایش ابوالهول کنید: ابوالهول پیش از سیل بزرگ بنا شده بود. این موضوع دربارۀ تمام بناهای باقیمانده در سراسر زمین صادق است. بعضی از آن­ها پیش از سیل بزرگ شده­اند و بعضی بعد از آن. این بناها برای علامت­گذاری ساخته شده بودند. به همین دلیل است که بسیاری از آن­ها روی یک محور قرار گرفته­اند. برای این که بتوانند بفهمند در کدام خوشه قرار دارند.

براساس یک دسته از افسانه­های باقیمانده، پس از اینکه نژاد آدم اربابانشان را ترک کرد، اربابان باز هم در پی پیدا کردن بردۀ جدید بودند. باز هم به مرور اشتباهات دوره­های قبلشان پرداختند تا ببینند کجای کار ایراد داشته و به این نتیجه رسیدند که اشتباه در این بوده که دی.ان.ای خود را با دی.ان.ای نژاد بشر مخلوط کرده­اند. پس شروع به تحقیق دربارۀ سایر گونه­های موجود بر روی زمین کردند. اسب تک­شاخ و اسب­هایی که بالاتنۀ انسان دارند و موجودات مشابه از همین آزمایش­ها به وجود آمدند. این موجودات حتی تا دوران قرون وسطی نیز زنده بودند. چیزی که دریافتند این بود که دی.ان.ای خزندگان زمینی به طور خاص با دی.ان.ای آن­ها پیوند بسیار خوبی برقرار می­کند و چنین بود که نژاد خزنده-گون یا رپتیلین ایجاد شد.

هر داستانی که دربارۀ فرود رپتیلین­ها بر روی زمین و تسخیر زمین توسطشان می­شنوید دور از حقیقت است. بازدیدکنندگان بیگانه، رپتیلین­ها را بر روی سیاره زمین خلق کردند. رپیتلین­ها با این بازدیدکنندگان بیگانه یکی نیستند، بلکه گروهی هستند که بعدها توسط آن­ها درست شدند.

رپتیلین­ها خونسرد و بی­ترحم هستند. اگر فرزند یک مارمولک یا هر خزنده دیگری را مقابل رویش بدزدید هیچ واکنشی نشان نمی­دهد. حاصل اختلاط نژادی با رپتیلین­ها دقیقاً همان چیزی شد که می­خواستند: قدرتمند، خونسرد و بی­وجدان. رپتیلین­ها مدتی طولانی بردۀ بیگانگان بودند. از آنجا که دی.ان.ای گونۀ بشر (بیگانگان از نوع بشر بودند) استفاده شده بود، بسیاری از آن­ها شبیه انسان­ها بودند اما بودند تعدادی که ظاهری خزنده­نماتر داشتند، مثلاً چشمان یا دست­هایی خزنده­گون. بسیاری از آن­ها تا قرون وسطی نیز بر روی زمین بودند اما بعد به زیر زمین رفتند. داستان­های قرون وسطایی که دربارۀ شوالیه یا دلاورانی است که به جنگ موجودی شیطانی یا اژدها می­روند به همین دسته رپتیلین­ها اشاره دارد. داستان­های اساطیری مملو از چنین موجوداتی است. با آغاز عصر صنعت این موجودات یا از بین برده شدند و یا به زیر زمین نقل مکان کردند. ممکن است امروز بسیاری از آن­ها از کنار شما رد شوند اما با توجه به ظاهرشان ندانید که با شما فرق دارند. برای مثال کسانی که واسطه ارواح هستند می­توانند آن­ها را تشخیص دهند. چنانکه کلمنت نوشته: “هیولاهایی بر روی زمین خواهند بود. نسلی از اژدها-انسان­ها و مار-انسان­ها.”

اکنون قرن بیست و یکم است و ما هنوز از این جنگ­ها می­گوییم. اگر یازده هزار سال پیش این جنگ مغلوبه شده بود، اکنون هیچ یک از ما هیچ مشکلی با وضعیت فعلی نداشتیم و به بردگی مشغول بودیم. بدی سراسر زمین را فرا گرفته بود و از طرف دیگر اگر خوبی بر بدی غلبه کرده بود اکنون همۀ ما در صلح و صفا زندگی می­کردیم. اما هیچ یک از این­ دو، روی نداده و ما هر یک با اسکیزوفرنی درون خود درگیر هستیم. دلیل ادامۀ این وضعیت یک متغیر پیش­بینی نشده بوده است.

بسیاری از افسانه­های باستانی ایرلند از قدرت­های جادویی و ذهنی به کار رفته در این جنگ­ها می­گوید. البته نباید قدرت­های تکنولوژیکی را نیز فراموش کرد. اما این متغیر پیش­بینی نشده چه بود: خشونت طرفین درگیر در جنگ، خشونت کره­ زمین را نیز برانگیخت. سیل اول را به یاد دارید؟ سیلی که زندگی انسان­ها و حیوانات دیگری را از بین برد و چهره زمین را تغییر داد؟ اثرات این سیل بعد از چند صد سال فروکش کرد. اما این خشونت در حد دیگری بود. گفته می­شود که جنگ اتمی درگرفته، اتمسفر کرده زمین را از بین برد. تمام رطوبت موجود در جو زمین خشک شد. در نتیجه میدان مغناطیسی زمین دچار تغییر شد و محور چرخش زمین نیز. نتیجه موقعیتی بود که ما امروز تغییر قطب­ها می­نامیم. این تغییر قطب­ها بر مریخ نیز تأثیر گذاشت و سایر سیارات منظومه ما را نیز تحت تأثیر قرار داد. هنوز اثرات این تغییر قابل مشاهده است. اما اتفاق بزرگتر بعدی این بود که با تغییر میدان مغناطیسی زمین، همه محتویات کمربند ون الن به طرف زمین کشیده شد، همۀ آنچه که از انفجار سیاره تیامات در فضا پراکنده شده بود، تمام آب و یخ آن سیاره، تمام تکه­پاره­های آن، تریلیون­ها تن مواد. در وبسایتم تعداد بسیار زیادی از داستان­های قدیمی و باستانی که اشاره به همین واقعه دارند قابل دسترسی است اما اینجا به دلیل کمبود وقت آن­ها را نقل نمی­کنم. داستان­هایی که دربارۀ باران 40 روزه نوشته شده در اشاره به همین مطلب است. “زمین در آسمان بی­حرکت شد و انسان حتی نمی­توانست صورت همنوع کنار خود را ببیند.” این سیل آب که بر زمین فرو ریخت از سر انتقام بود و چنان قدرتمند که خرابی­هایی باورنکردنی ایجاد کرد.

مطالعات (علمی) نشان داده که ده هزار سال پیش از میلاد محور چرخش زمین نسبت به محور امروزین 30 درجه اختلاف زاویه داشته است. در کتاب وقتی زمین تقریباً مُرد که توصیه می­کنم همگی بخوانید، آمده: “جابجایی­های تکتونیک لایه­های سطحی زمین در پایان دوره پلاستوسن چنان عظیم بود که تقریباً باورنکردنی است. این تغییرات عظیم بر خلاف تصور عمومی در اثر چیزی مانند دوران یخبندان ایجاد نشده بود.” سرخپوستان تاهو می­گویند “زمانی بود که قبیله آن­ها زمین را در دست خود داشت و پرتعداد بود و قوی و ثروتمند. اما روزی رسید که مردمی که از آن­ها قدرتمندتر بودند قیام کردند و آن­ها را شکست داده و به بردگی گرفتند. سپس ارواح موجی بسیار قدرتمند از دریا به سمت زمین فرستادند. موجی که هم سرکوب کنندگان و هم سرکوب شدگان را طعمه خود کرد. تنها تعداد بسیار کمی زنده ماندند.” افلاطون می­گوید: “در تنها یک روز و یک شب سرنوشت­ساز موجی زمین را در بر گرفت که آن مردمان جنگجو را طعمه خود کرد.”

آنچه از انفجار تیامات باقی مانده بود و بر سر زمین فرو ریخت و همراه با تغییر قطب­های زمین، هر 5 قاره موجود بر روی زمین را غرق کرد. تا آن زمان سیاره ما تقریباً هیچ آب سطحی وسیعی نداشت. تنها سطح وسیع آبی اقیانوس میوسین در محل دریای بالتیک، بحرالمیت و دریای خزر فعلی بود. احتمالاً آب­های سطحی نه چندان بزرگی دیگری هم در نقاط مختلف زمین وجود داشت و هنوز دانشمندان در حیرتند که سرخپوست­ها چطور از این سوی زمین به سوی دیگر رفتند و چطور مصری­ها به آمریکای جنوبی رسیدند. هیچ آبی روی زمین نبود که مانع از این جابجایی­ها شود (صدای خنده حضار).

اما وقتی بقایای تیامات بر روی 5 قاره موجود بر روی زمین فرو ریخت، آن هنگام بود که تمام اقیانوس­های امروزین ایجاد شد. دقت کرده­اید که ترس بیمارگونه از آب در چه تعداد از افراد وجود دارد؟ ترس از اقیانوس؟ دلیلی برای همه این ترس­ها وجود دارد. وقتی به اقیانوس­های زمین نگاه می­کنید، در واقع در حال دیدن آب­های تیامات هستید.

در انجیل آمده: ” زمینی جدید و آسمانی جدید دیدم. زمین اول و آسمان اول درگذشته بودند و دیگر دیده نمی­شدند.” این متن ارجاعی است به آب­های جدید که فرو نشست و زمین جدیدی که از زیر آن نمودار شد. ترس­های بیمارگونه انسان­ها، ترس از تاریکی، ترس از غارها و حفره­ها، آب، ارتفاع، تنهایی، حشرات، بعضی حیوانات، فضاهای بسته و تنگ، غریبه­ها و خارجی­ها، روانشناس­ها همه این­ها را ترس روانی می­دانند. اما اگر این ترس­ها فیزیولوژیکی باشند چه؟ من فکر نمی­کنم ما درگیر این همه ترس روانی به سبک فرویدی باشیم. تحقیقاتی انجام شده که نشان می­دهد این ترس­ها فیزیولوژیکی هستند. پنجاه هزار سال، تنها یک نقطه کوچک در زمان است. در مقیاس­های زمان فیلوژنتیک، پنجاه هزار سال پیش زمانی بسیار کوتاه است. اگر پدران شما در غارها پنهان شده بودند و این تغییرات را مشاهده می­کردند، به نظر من شما هنوز هم می­توانید این ترس­ها را به خاطر آورید. اگر از حشرات خاصی می­ترسید، از آب می­ترسید یا رویاهای مرتبط با این موارد دارید، همه ناشی از این است که این ترس­ها در ضمیر شما باقی مانده. هر وقت صحبت از این ترس­ها شده کسی مانند فروید را مطرح کرده­اند با تئوری­ها و توضیحاتی که حواس شما را از دلیل اصلی این ترس­ها دور کند.

جولیان جیمز، این نویسنده فوق­العاده آمریکایی, در کتاب خود ریشه­های خودآگاهی در ضعف­های ذهن دوگانه نوشته: “این دوران که هزاران سال پیش رخ داده عامل صدمات روانی شدید به انسان بوده است.” این ترس­ها فیزیولوژیک است.

پس متغیری که وارد معادله شد تخریب زمین بود و تخریب زمین حیات بسیاری از ساکنین آن را تحت­الشعاع قرار داد. میلیون­ها نفر از مردم ساکن زمین از میان رفتند. فرض کنیم که بیگانگان اولیه­ای که به زمین آمدند 2000 نفر بودند. فکر می­کنید چه تعداد از آن­ها باقی مانده بودند؟ احتمالاً 50 نفر. از میان چندین هزار تن از فرزندان مار، شاید 2000تايشان دوام آورند. چه تعداد از آدم­هایی که با آن­ها همراه بودند باقی ماندند؟ هیچ­کس نمی­داند. اما چیزی که بسیار بیشتر از این خسارت­ها برای بیگانگان سنگین تمام شد این بود که تمام تجهیزات و توانمندی تکنولوژیکی خود را در این هنگامه از دست دادند. این تجهیزات هنوز مدفون باقی مانده­اند. اکنون واقعاً گرفتار و پابند شده بودند. به یاد دارید که به لحاظ تکنولوژیکی بسیار پیشرفته بودند؟ همه کامپیوترها و سوپرکامپیوترها و تسلیحات و سفینه­هایشان از بین رفت. هم خسارت جانی دیدند و هم خسارت تکنولوژیکی. به همین دلیل بود که به هدف نهاییشان نرسیدند.

آیا فکر می­کنید که دست روی دست گذاشتند؟ هدف جدید آن­ها تاکنون این شده است که انسان را به لحاظ تکنولوژیکی به جلو برانند تا بتوانند مجدداً به توانایی­های تکنولوژیکی موردنظرشان برسند. بعضی از تسلیحاتشان دوام آورد و به زیر زمین و معابد منتقل شد و به عنوان مقدس­ترین مقدس­ها مورد محافظت قرار گرفت تا دست دیگران از آن­ها دور بماند. معابدی ساختند و معابد دارای سالن­های متعدد زیرزمینی بود و چیزی که مقدس­ترین مقدس­ها می­نامیدند را در این سالن­ها مخفی کردند.

در داستان­های باستانی ایرلند و اسکاتلند به مردمانی اشاره شده که کاهن­هایی هستند. مردمی که علم کار با فلزات را دارند و می­توانند وسایلی مانند دیگ قدرت و ابزاری که به هدایای خدایان معروفند را درست کنند. منظور تفنگ و سلاح است. هنگام خواندن کتاب مقدس باید بدانیم که هرجا صحبت از عصا می­شود منظور سلاح­هایی قدرتمند است.

پس از این تخریب و خسارت­های عظیم، بازماندگان فرزندان مار و آدم­هایی که همراهشان شده بودند دریافتند که بیگانگانی نیز از این بلایا جان به در برده­اند. پس تصمیم گرفتند برای اینکه امنیت و شانس دوام بیشتری داشته باشند، در سراسر بخش­هایی از این سیاره که در آن زمان شناخته شده بود پراکنده شوند. خانم­ها و آقایان، آنچه تحت عنوان ورود خدایان در گوشه گوشه جهان ثبت شده همین است، زبان مشترک، عقاید مشترک و رقص­های مشترک و غیره. البته که همه این اشتراکات وجود دارد. نژاد همه آن­ها یکی بوده است. ایده اصلی این بود که اگر تعدای از آن­ها کشته شدند یا از بین رفتند، دستکم تعداد دیگری که آداب و دانش فرزندان مار را به همراه داشتند، فرزندان ماری که هنوز در آن زمان زنده بودند، در سایر نقاط دوام بیاورند.

از جبهه مخالف، یعنی بیگانگان هم تعدادی باقی مانده بودند. بعضی معتقدند 50 نفر و بعضی می­گویند هیأتی 13 نفره. این افراد آن­ها را به عنوان برادری تاریک می­شناسند و معتقدند تنها 13 نفر از آن­ها باقی مانده بود. من فکر می­کنم سیزده عدد کوچکی است و احتمالاً 50 نفری از آن­ها زنده مانده بودند. این افراد درست برعکس عمل کردند. افراد جبهه مخالف در حال پخش شدن بودند. اما بیگانگان تمرکز و تجمع کردند. آن­ها در محل جدید استوای کره زمین تجمع کردند. در جایی که امروز خاورمیانه می­نامیم. به ویژه در میان-رودان و سومر. سپس به برپایی امپراتوری­های خود پرداختند. امپراتوری­هایی که امروز به نام امپراتوری­های مابعد سیل بزرگ می­شناسیم و چنان که تاریخ نشان داده تمام این امپراتوری­ها با قتل و خونریزی و سرکوب و رفتارهای غیرانسانی به قدرت رسیدند. دلیلی برای این رفتار وجود دارد: دریابید چه کسی این امپراتوری­ها را بنیان نهاد. از همان زمان است که پدرسالاری و مردسالاری رایج شد، اختلاف طبقات اجتماعی، تبعیض جنسیتی، شهرنشینی که مطلقاً غیرضروری است، رژیم غذایی مبتنی بر گوشت، ازدیاد بیش از حد جمعیت و تمامی طاعونی که جامعه امروز ما گرفتار آن است، همه از آن روزگار ایجاد شد. در این امپراتوری­ها رفتارهایی را می­بینیم که به نظر ما اتفاقی و بی­هدف می­آید. در کتاب ایوب آمده: “ملت­ها را بزرگ می­کرد و دوباره از بین می­برد.” یازده هزار سال است که برنامه همین بوده. ملت­ها را گسترده و بزرگ می­کنند و سپس مورد قلع و قمع قرار می­دهند. مانلی پی هال می­گوید: و این کاری است که دین­مداران می­کنند. در بسیاری از کشورها نمی­توانند تفنگ را مستقیم روی شقیقه شما بگذارند، پس محیط را تهاجمی می­کنند تا از همه­چیز بترسید.

نکته­ای که لازم است بگویم این است که هیچ یک از آن موجودات اولیه دیگر زنده نیستند. اگرچه بیگانگان اولیه عمرهای طولانی داشته­اند هیچ کدام اکنون زنده نیستند. هیچ یک از فرزندان اولیه مار هم زنده نیستند. تنها کسانی از تبار و خط خونیشان اکنون زنده­اند. کسی که احساس یکی بودن با بخش بیگانۀ خونش می­کند، اعمال شیطانی مرتکب می­شود. اعمال غیرانسانی، قتل­های زنجیره­ای و غیره. گاهی با افرادی روبرو می­شویم که دوستشان نداریم. چیزی در وجودشان است که دوست نداریم. درون خود نیز ویژگی­هایی داریم که دوست نداریم. بین دی.ان.ای. انسانی و بیگانه همواره کشمکشی بوده است. به اساطیر نگاه کنید. برای مثال دوقلوها در اساطیر: دوقلوی سفید-مو و سیاه-مو. جنگ بین هابیل و قابیل، مسیح و شیطان. دو جنبه مثبت و منفی که آنتی­تز هم هستند و در یک وجود جا گرفته­اند. حتی در ادبیات داستانی هم جلوه این دوگانگی دیده می­شود: پروفسور موریارتی و شرلوک هلمز، هملت و … . این دوگانگی در ادبیات داستانی که دوست می­داریم، از سمبلی در جایی می­آید.

بنابراین کسانی که امروز زنده هستند هر دوی این رشته­ها را از دوران هومو آتلانتیس درون سلول­هایشان دارند. ما مختاریم تصمیم بگیریم به کدام یک از این دو سویه درونمان متمایل شویم. اما یکی از این دو سو در بعضی افراد بسیار قوی است. ممکن است به نظر عجیب برسد اما بسیاری از کسانی که بر مسند قدرت هستند. کسانی که آبایی از کشیدن کل زمین به زنجیر بردگی ندارند، از بدو تولد کشش و ربطی بسیار قوی به سمت دی.ان.ای بیگانه دارند. استادان بزرگ و شفا دهندگان، کششی بزرگ به سمت دی.ان.ای انسانی دارند؛ بتهوون­ها و هندل­ها و موتزارت­ها که چنین نوابغی بوده­اند و چنین آثار هنری بزرگی آفریده­اند. کسانی که کارپرداز تخریب جهان هستند به وضوح سویه بیگانۀ قوی­تری دارند.

مطلبی در این­باره وجود دارد که تا این نقطه عمداً از صحبت درباره آن ابا کرده­ام. به یاد دارید که گفتم مارها تحت تعقیب بودند و به منظومه و سپس سیاره ما فرار کردند و سپس کسانی که تعقیبشان می­کردند این سیاره و منظومه را ترک کردند؟ تعقیب کنندگان احمق نبودند که پیش از کسب اطمینان از اینکه گروه تحت تعقیبشان کاملاً از بین رفته یا مهار شده این منظومه را ترک کنند. به دلیلی مجبور بودند این سیاره را به سرعت ترک کنند. آن­ها احتمالاً فرصت نداشتند که این گروه را با دقت و حوصله پیدا کنند ولی احتمالاً پس از تخریب تیامات، به طور اجمالی در منظومه خورشیدی و سیاره ما به جستجویشان پرداختند. این تخریب چنان امواج قدرتمند الکترو-مغناطیسیی در سراسر این منظومه ایجاد کرد که تعقیب کنندگان مجبور بودند به سرعت اینجا را ترک کنند.

به نوشته­های نسیم حرمین رجوع کنید. او خورشید ما را هم یک سیاهچاله می­داند که می­توان از طریق آن در زمان سفر کرد. پس احتمالاً تعقیب کنندگان مجبور بودند به سرعت اینجا را ترک کنند. احتمالات بسیاری در این­باره وجود دارد. آن­ها احتمال دادند که بعضی از این موجودات بر روی زمین باشند، پس مانعی مغناطیسی در اطراف زمین ایجاد کردند و کلید مغاطیسی این مانع ماه است. این مانع هنوز در اطراف زمین وجود دارد. به همین دلیل است که تاکنون هیچ انسانی فراتر از ماه نرفته است. تا ماه می­توان رفت اما فراتر از آن نه. انسان هرگز فراتر از ماه نخواهد رفت. می­توان سفینه و ماشین­آلات گسیل کرد اما انسان نه. برایتان جالب نیست که هنوز هیچ انسانی فراتر از ماه نرفته است؟ این مانع با دانشی خاص و با تکنولوژیی بسیار پیشرفته ایجاد شده. چنان پیشرفته که احتمالاً حتی بیگانگانی که زمین را تسخیر کردند نیز نمی­توانستند از آن بگذرند. زمین در قرنطینه قرار گرفت. نوشته­های سی. اس. لوئیز را بخوانید. زمین را سیاره قرنطینه شده می­خواند و به آن، نام سیاره خاموش را داده. لازم بوده زمین از بقیه سیارات منظومه ما جدا و در قرنطینه باشد. سایر سیارات تنها یک جرم سماوی نیستند بلکه دارای نوعی هوشمندی هستند. سیاره ما در قرنطینه قرار گرفته تا جنگی که در آن در جریان است در همین محدوده بماند. درست مثل بیماری که قرنطینه می­شود تا بیماریش شیوع پیدا نکند.

مانعی که اطراف زمین قرار گرفته، دروازۀ ستارگان نامیده می­شود. جبهه مخالف ما از طریق فیلم­های سینمایی اطلاعات خوبی در این­باره به دست می­دهد. کیمیاگران و جادوگران باستان به خوبی از این مانع خبر داشتند و سمبلی که برایش انتخاب کرده بودند مار بود. در ستاره­شناسی چینی به این مانع با عنوان سر و دم اژدها اشاره می­شد. بسیاری از مردم رویاهایی می­بینند که در آن سمبل اژدها و ماه حضور دارند و نمی­دانند چرا چنین رویاهایی می­بینند. سرخپوست­های بومی آمریکا این مانع آسمانی را تور می­خوانند، تور بزرگ آسمان.

این مانع از جنس اثیری 50 هزار سال پیش در آسمان قرار داده شد. اما بیگانگانی که در زمین فرود آمدند در ابتدا از وجود این مانع خبر نداشتند. در طول زمان از وجود این مانع باخبر شدند. آن­ها در حال پیش راندن تکنولوژی ما بودند تا بتوانند در نهایت این سیاره را ترک کنند. خانم­ها و آقایان، دانستن این نکته کار سختی نیست: برای همه با هر دیدگاهی این پرسش پیش آمده که چرا ما از لحاظ تکنولوژیکی تا این حد پیشرفته­تر از وضعیت معنوی­مان هستیم. دلیل این پیشرفت بزرگ این است که ما به سوی این پیشرفت هل داده شده­ایم. کسانی که سیستم­های قدرت هرمی را برپا کرده­اند. کسانی که افرادی مانند جردت مکسول به خوبی درباره­شان توضیح داده­اند، ما را به سمت این پیشرفت هل داده­اند.

سوال­ها فراوانند و جواب­ها سخت به دست می­آیند. چرا بالای هرم چشمی قرار دارد؟ اگر چشم بالای هرم چاپ شده بر روی اسکناس دلار را با ذره­بین نگاه کنید می­بینید که چشم انسانی نیست بلکه چشم خزنده-سان است. چرا هرم سیزده پله دارد؟

رنسانس که به معنای باز-زایی است دورانی است که همه آن­ها به خاطر وقوعش به خودشان تبریک می­گویند. بله کارهای هنری زیبایی در این دوران خلق شد. اما این مفاهیم سری و پنهان دوران رنسانس است که اهمیت بیشتری دارد. خانواده­های اشرافی یا سلطنتی سیاه ایتالیایی در این دوران برای اولین بار به معنی واقعی شروع به پیشرفت­هایی کردند که مدت­ها در آرزویش به سر برده بودند. به نقطه­ای رسیده بودند که پیشرفت به وضوح در حال روی دادن بود. و به همین دلیل است که رنسانس یا باز-زایی نامیدندش. دانشمندان مختلف در حال گرد آمدن دور هم بودند و این شبیه به اولین مراحل زیربنایی چیزی بود که پیش از تخریب بزرگ از آن برخوردار بودند.

امکان اینکه تمام آنچه در این یازده هزار سال رخ داد را برایتان توضیح دهم وجود ندارد. شما را دعوت به مطالعه شخصی این وقایع می­کنم. اما نمونه­ای را که در قرون چهارده، پانزده، شانزده و هفده، مخصوصاً در قرن هفدهم و در دوران سلسله تودور در انگلستان رخ داد مطرح می­کنم. برنامه بزرگی در این دوران عملی شد که اهمیت زیادی دارد. برنامه­ای که تا حد زیادی با سر جان دی مربوط بود. سر جان دی برای دولت بریتانیا کار می­کرد و نکته جالب این است که همزمان در دربار شاه جیمز هم فعالیت و حضور داشت و به عنوان سفیر ملکه الیزابت دوم به کشورهای مختلف سفر می­کرد. ذیل کلیه مکاتبات اطلاعاتیش که برای ملکه الیزابت دوم ارسال می­شد را با 007 امضا می­کرد (صدای خنده حضار). جان دی سرپرست اداره اطلاعات بود. سابقه اداره اطلاعات انگلستان به دوران سلسله تودور می­رسد. ایان فلمینگ، نویسنده داستان­های جیمز باند، عضو اداره اطلاعات بود. وقتی بازنشسته شد به خود گفت حالا که دوست دارم بنویسم چرا دربارۀ سازمانی که برایش کار کرده­ام ننویسم؟ و چنین کرد. تمام فیلم­های جیمز باند حاوی داستان­هایی حیرت­انگیز هستند. البته باید از سطح ماجراهای چرند جنسی و اغراق­آمیز درباره جذابیت جنسی مردانه این داستان­ها گذشت تا محتوای فوق­العاده این داستان­ها را دریافت. به نشان سازمان ام.آی.5 دقت کنید. به هرم و چشمی که بر فراز آن قرار گرفته دقت کنید.

جان دی در امور مرموز و اسرارآمیز تخصص داشت و جادوی سیاه می­دانست. او برای الیزابت تودور، دختر هنری هشتم کار می­کرد. الیزابت تودور به ملکه باکره معروف بود، اما نه از این جهت که نمی­توانست با مردان بیامیزد. آیا آنچه پیشتر دربارۀ ملکه باکره گفتم را به خاطر دارید؟ جان دی نیز عضو رز-کراس بود. انجمنی سرّی که زیرشاخه فراماسونری است و در سراسر جهان فعال است. به همین دلیل است که چنانکه جردن مکسول نیز گفته، در ساختمان­های دولتی باغ رز وجود دارد، در طراحی پایتخت­های جهان باغ رز وجود دارد. انجمن بوهمی و انجمن­های مشابه از سمبل رز استفاده می­کنند، رز تودور.

جان دی در همان دورانی زندگی می­کرد که دریافتند حصاری به دور زمین کشیده شده. در آن زمان به تلسکوپ دسترسی داشتند و احتمالاً سفینه­های فضایی بدویی نیز ساخته بودند و تلاششان برای ترک زمین نافرجام مانده بود. حدود قرن­های سیزده، چهارده و پانزده بود که این تکنوکرات­ها پس از حدود یازده هزار سال تلاش برای دسترسی به سخت­افزار مناسب برای ترک زمین، دریافتند که حصاری در اطراف زمین مانع از ترک آن می­شود. این یکی از دلایل اهمیت فوق­العاده زیاد آن دوران است و نه چیزهایی که در کتاب­های تاریخ مدارس شما به عنوان دلایل اهمیت آن دوران مطرح کرده­اند. اکنون دریافته بودند که واقعاً در زمین محبوس شده­اند. در کتاب مکاشفات آمده “خدا هیولا را به مدت هزاران سال به حفره­ای در زمین زنجیر خواهد کرد.” شیطان زنجیر شده در حفره­ای در زمین بود.

وقتی دریافتند نمی­تواننند زمین را ترک کنند، جان دی گفت ما باید روش خود را عوض کنیم. پیشبرد و ساخت نرم­افزارهای لازم را متوقف نخواهیم کرد اما باید روشی کاملاً متفاوت پیش بگیریم. جان دی با روئسایش، ملکه انگلستان و دربارش، این ایلومیناتی­های اولیه تماس گرفت و به آن­ها گفت آنچه لازم داریم دستیابی به لایه­ای بالاتر از هوشمندی است. نه فرازمینی­ها، بلکه موجوداتی که مقید به ابعاد خاص نیستند و بین ابعاد گسترده­اند. این موجودات ممکن است بتوانند به ما کمک کنند. تماس جان دی با این موجودات اولین نمونۀ گشایش درگاهی به سایر ابعاد نبود و آخرین آن­ها نیز. او با تعدادی از این موجودات تماس گرفت. موجوداتی که سی.اس. لوئیز آن­ها را ماکروب نامیده. دسته­ای از موجودات وجود دارند که در سطحی پایین­تر از سطح ادراک و دریافت ما قرار دارند. این دسته را میکروب می­نامیم. اگر چند صد سال پیش درباره میکروب­ها، حیات میکروبی یا باکتری­ها برای مردم می­گفتید به شما می­خندیدند و احتمالاً شما را مانند مجانین به زنجیر می­کشیدند. با اختراع و فراگیر شدن میکروسکوپ، همه دریافتند که حیات میکروبی وجود دارد. جهانی عظیم از انواع گونه­ها که زیر سطح دریافت ما قرار دارد. سی.اس. لوئیز نوشته سطحی بالاتر از ما وجود دارد، بالاتر از درک و دریافت ما. سخت­افزاری برای مشاهده این لایه وجود ندارد. ابزار مشاهده آن­ها شهود انسان است یا شاید باید بگوییم تخیلات انسان.

جان دی که دانش سرّی داشت و جادوگر بود در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در انگلستان درگاهی برای ارتباط با این موجودات با سطح بالاتر هوشمندی گشود. این ماکروب­ها تمایلی ندارند مورد مزاحمت آفت­های سطح پایین­تری مثل جان دی قرار بگیرند (صدای خنده حضار). ماکروب­ها خوب یا بد نیستند. خوب یا بد شمردن آن­ها اشتباه است. اما به هر حال برای اینکه داستان را مختصراً بگویم، ماکروب­ها به جان دی گفتند مشکلت چیست؟ و وقتی جواب او را شنیدند گفتند برای ما کار سختی نیست. می­توانیم مشکل شما را حل کنیم.

جان دی متوجه شد برای دریافت اطلاعاتی که ماکروب­ها ارائه می­دادند با ضمیر شخص خودش، هزاران سال با زمان مادی و فیزیکی ما وقت لازم بود. سبک کار جان دی با نام جادوی اینوکایی معروف است. تصاویر رنگارنگ و قشنگ و گاهی کودکانه ای که درباره جادوگران وجود دارد را دیده­اید؟ هیچ دقت کرده چه تعداد سمبل ستاره و سیاره در این تصاویر وجود دارد؟ وقتی جان دی با سبک اینوکایی خود شروع به دریافت اطلاعات کرد، متوجه شد که این حجم اطلاعات برای دریافت توسط او و ادوارد کلی و چند نفر دیگری که با او کار می­کردند بیش از حد بزرگ است. به همین دلیل شرکای زیادی در اروپا برای خود دست و پا کرد.

تمام خانواده­های ایلومیناتی و خاندان­های اشرافی سیاه همزمان به کار دریافت مشغول شدند. اما قاعدتاً باید ردی از این همه علاقه و درگیری با دانش سرّی از طرف این خانواده­ها در تاریخ پیدا شود. به همین دلیل است که در این دوران، باز-زایی عظیمی در دانش­های رمزی می­بینیم. این دانش­ها ناگهان تبدیل به چیزی شبیه به مد بزرگ آن روزگار شدند. تمام دانشمندان دست­اندرکار شبانه ­روز به دانش وسیعی می­پرداختند که از طریق ضمیر افراد دریافت کننده پذیرفته می­شد.

مدتی بعد دریافتند که نه تنها این اطلاعات بسیار وسیع و عظیم است، بلکه درک آن نیز برایشان مشکل تا غیرممکن است. دانش محتوایی بسیار پیشرفته بود، بسیار فراتر از چیزی که این افراد بتوانند تفسیر کنند. سپس مدتی بعد دریافتند که کار کردن مجزای این افراد روش درستی نیست و باید این افراد را در محل مخصوص دانشمندان گرد هم آورند. به این محل­ها دانشگاه می­گوییم. واژه انگلیسی برای دانشگاه، یونیورسیتی، از دو بخش تشکیل شده: یونیورس به معنای جهان و سیتی به معنای شهر: شهرهای جهان. واژه دیگر کالج است که از ریشه کولاژ یا کنار هم­ چینی می­آید. تحقیق منفرد کافی نبود. این دانشگاه­ها را برای من و شما و مادربزرگ ما درست نکردند که بتوانیم در آن­ها درس بخوانیم و فارغ­التحصیل شویم. آن­ها به ما اهمیتی نمی­دهند، هرگز اهمیتی نداده­اند. امروز می­توانیم به دانشگاه برویم. شکر خدا این امتیاز را به ما هم داده­اند. اما پدران من و شما شاید حتی تا پنجاه سال هم پیش امتیاز تحصیل کردن را نداشتند. زمان بسیار کوتاهی پیش از این، پدران ما در زمین­های کشاورزی عرق می­ریختند و حیران بودند که هدف از زندگی چیست و چرا زندگی چنین سختی دارند. اگر شما برای انسانیت دلسوزی و ترحمی حس نمی­کنید، دستکم باید برای خاندانی که در آن متولد شده­اید دل بسوزانید. پدران شما تمام عمرشان را به کار برده­وار گذراندند تا به پاسخ سوال­هایشان برسند، تا به جایی برسند. اگر نمی­خواهید برای انسانیت بجنگید، دستکم به خاطر بردگی پدارت و پدربزرگانتان باید وارد این جنگ شوید.

برای گرد هم آوردن این دانش­ها و این دانشمندان اقدام به تأسیس دانشگاه­ها کردند. اگر این ادعا را قبول نمی­کنید به معماری دانشگاه­های آن دوران نگاه کنید، به سمبل­هایی که داخل این مکان­ها استفاده شد. به طبقه­بندی و سلسله مراتب­ها و لباس­ها و کلاه­های اساتید و دانشجویان توجه کنید.

بخشی از اطلاعاتی که از ماکروب­ها دریافت شد این بود که برای دستیابی به حدی از دانش که به دنبال آن هستید، لازم است از تمام معادن و منابع زمین استفاده کنید. آیا طلوع امپراتوری انگلستان در قرون چهارده و پانزده شروع نشد؟ در همین زمان این کشور کوچک شروع به لشگرکشی به سایر نقاط جهان نکرد؟ و آیا در همین زمان شاهد ایجاد و گسترش دانشگاه­ها نبودیم؟ از همان زمان مبادلات بورس وسعت و شدت نگرفت؟ آیا در همین زمان نبود که ریشه­های انقلاب صنعتی رشد کردن گرفت و انقلاب کشاورزی نیز؟ به تعداد عظیم چیزهایی که امروز وجودشان برایمان بدیهی است اما از همان زمان ایجاد شدند فکر کنید. آیا در همین زمان علم جدید فرانسیس بیکن و نیوتن و کوپرنیک و کپلر عرضه نشد؟ همه این­ها به نظر ما وقایعی نامرتبط می­آیند، چرا که دانشگاه­هایی که افراد رأس هرم برپا کرده­اند به ما چنین آموخته­اند، اما همه به هم مربوطند. اگر سفری به انگلستان داشتید بپرسید زیباترین ساختمان­های قدیمی چه زمانی ساخته شدند. نود درصد خانه­های عظیم و پرشکوه انگلستان در قرن شانزدهم ساخته شدند. چیزی در این دوران در انگلستان رخ داد که ما امروز و در دوران مدرن به ارث برده­ایم. پیش از آن زمان شاهان در قصرهایشان از سرما به خود می­لرزیدند. چرا که حتی برای پوشاندن پنجره­های قصر شیشه­ای در دسترس نبود.

امپراتوری بریتانیا قدرت گرفت و شروع به اعزام دزدان دریایی کرد. نمایندگانشان از کمپانی هادسن بی و کمپانی هند شرقی را به چهار گوشه جهان فرستاندند تا جهان را به بردگی بکشند، منابع کانی و طلای کشورهای دیگر را بدزدند و همه را با یک هدف مشخص که به دست معدود افراد عضو سلسله تودور طراحی شده بود برسانند. سرنوشت آمریکا از طریق کمپانی هادسن بی و راسل تراست به شدت با این ماجرا گره خورده است. آمریکا نیز به تسخیر دزدان دریایی درآمد. واژه انگلیسی برای دزد دریایی، پایروت، از واژه لاتین به معنای آتش مشتق شده است و اشاره دارد به روشن شدگان، آتش، ایلومیناتی. کافی است تنها زندگینامه دزدان دریایی مشهور را بخوانید تا حیرت­زده شوید. بعضی از سردستگان دزدان دریایی دارای قدرت­های جادویی بودند و بسیار بی­رحم.

ماکروب­ها هیچ کاری را به رایگان انجام نمی­دهند. اول از همه به جان دی و همراهانش گفتند که برای رسیدن به آنچه در پی­اش هستید نیاز به انجام دو کار کلیدی دارید. اولین کار این است که دریابید چگونه ماده را به انرژی تبدیل کنید. من داستان را خلاصه می­کنم. در عمل صدها سال طول کشید تا مطالب دریافتی را درک کنند. ماکروب­ها به آن­ها گفتند شما آنقدر احمق هستید که نمی­توانید بفهمید چگونه این کار را انجام دهید. به همین دلیل مجبوریم اول عکس این تبدیل را به شما بیاموزیم: چگونه از ماده انرژی به دست آورید. کار کلیدی لازم این نیست، اما این قدمی ضروری است برای رسیدن به کار کلیدی است و انجام این مرحله 500 سال برای شما طول خواهد کشید. به یاد دارید که اپنهایمر با شکستن اتم امکان ساخت بمب اتمی را فراهم آورد؟ برای این پیشرفت به خودشان تبریک گفتند. فاز اول تکمیل شده بود. حالا شاگردان ماکروب­ها یاد گرفته بودند چطور از ماده انرژی به دست آورند. مردم می­گفتند ممکن است با این آزمایش­ها کل زمین را از بین ببرند، اما آنها اهمیتی نمی­دادند. آنچه برایشان مهم بود این بود که به استادانشان ثابت کنند چه آموخته­اند.

اکنون که فاز اول و مقدماتی انجام شده، به آهستگی در حال پیشرفت در انجام مرحله اصلی هستند: چگونه از انرژی ماده تولید کنند. کمپانی­های ام.آی.تی، اس.آر.آی، نک و سان جبهه واضح و مقابل دیدگان در این راستا هستند.

ماکروب­ها به آن­ها گفتند دومین کلید با عنصری به نام سیلیکون مرتبط است. تصور کنید جان دی در قرن چهاردهم این مطالب را شنیده باشد (صدای خنده حضار). مرحله پایانی، انقلاب سیلیکونی است که اکنون شاهد وقوع آن هستیم. به همین دلیل است که سمبل­های باستانی را در نشان­های کمپانی­های مرتبط می­بینیم.

ماکروب­ها هیچ کاری را به رایگان انجام نمی­دهند. جان دی از آن­ها پرسید در عوض دانشتان چی می­خواهید؟ و

آن­ها پاسخ دادند ما خون می­خواهیم. برای هر موجود خون­آشامی خون منبع انرژی است. اگر در زمینۀ علوم خفیه مطالعه کنید در می­یابید که خون نوعی انرژی است. در کتاب مقدس کلمۀ خون دومین واژۀ پرکاربرد پس از کلمه خدا است. جان دی جواب داد جای هیچ نگرانی­ای نیست. چقدر خون می­خواهید و چه زمانی؟ ماکروب­ها گفتند ما قربانی می­خواهیم. خانم­ها و آقایان، آیا از قرن شانزدهم به این سو، جنگ­ها و منظورم جنگ­های کوچک احمقانه شاهان محلی با چندصد شوالیه نیست، بلکه منظورم جنگ­های واقعی است؛ آیا از قرن شانزدهم جنگ­های بزرگ شروع نشده­اند؟ به قاره آفریقا نگاه کنید و ببینید تنها با یک قاره چه کرده­اند. اشاره به راه دور لازم نیست، نگاه کنید با آمریکا چه کرده­اند.

هرگز از خودتان پرسیده­اید چرا همه سربازان این نشان­ها و سمبل­های مربوط به امور خفیه و سرّی را بر پوشش خود دارند؟ حتی اگر به رفتار جادوگرهای سطح پایین که پیدا کردنشان کاری آسان است نگاه کنید، جادوگرانی که گربه قربانی می­کنند، می­بینید که لازم است دایره­ای بکشند و در زمان درست و مشخص و زیر سایه موقعیت خاص خوشه­های ستارگان اقدام به قربانی کنند. حالا یک قربانی در سطح وسیع را تجسم کنید که به منظور فرستادن انرژی برای این موجودات انجام می­شود. اگر آیین­های خاصی انجام نشود قتل­عام­ها قربانی کردن آیینی محسوب نمی­شوند. موقعیت مکانی قربانی اهمیت بسیاریدارد و زمان قربانی نیز بسیار مهم است.

شهرهای ما مراکز قربانی هستند. آیا می­دانید که 23 منطقه البروج در طراحی شهر واشنگتن دی.سی لحاظ شده­اند؟ این تعداد از هر نقطه مشابه دیگری در این سیاره بیشتر است. در کتاب معماری سرّی پایتخت کشور ما این اطلاعات آمده. نویسنده نمی­داند اصل ماجرا چیست اما اطلاعات جالبی به دست می­دهد. به دلیل کمبود وقت فرصت نمی­کنم همه مطالب زیبای کتاب را برایتان نقل کنم اما در کتابم از مطالب این کتاب نقل کرده­ام.

این شهرها با منظوری خاص طراحی شده­اند. بناهای یادبود و ابلیسک­های این شهرها همه برای تقویت انرژی شبکه زمین و نقاط مخصوص قربانی در جای خود قرار داده شده­اند. لیدی دیانا اسپنسر در پاریس در فاصله­ای کوتاه از برج ایفل، در تقاطع سه خیابان و در مجاورت سیزدهمین ستون مسیر مسقفی که از آن عبور می­کرد کشته شد. در روز 31 اوت (1997-مترجم)، نزدیک به صد سال پس از روزی که جک قاتل (زنجیره­ای معروف لندن-مترجم) اولین قربانی خود را به قتل رساند (31 اوت 1888-مترجم). اولین قربانی جک قاتل یک باکره بود. لیدی دیانا در قاموس علوم خفیه نماینده دوشیزه باکره است. فاحشگانی که جک قاتل کشت در قاموس علوم خفیه باکره دانسته می­شوند، قربانیانی که دانسته و خودخواسته به استقبال قربانی شدن آیینی می­روند. 31 ژانویه روزی است که مجموعه ستارگان نشان زودیاک خوشه (که علامت آن باکره است-مترجم) وارد دنیای درون زمین می­شوند. این افراد ستاره­شناسی خورشیدی را مورد استفاده قرار نمی­دهند، آن­ها ستاره­شناسی متفاوتی را مورد استفاده قرار می­دهند که به آن خواهم پرداخت. هندسه شهرهای مخصوص قربانی هندسه­ای خاص است. برای مثال ترور جان اف. کندی قتلی آیینی در محلی خاص بود. طراحی شهرهای آمریکا شباهت به تراشه­های سیلیکونی دارد.

فرزندان مار عمرهایی طولانی داشتند، اما وقتی می­مردند رفقای به جا مانده­شان برای بزرگداشت این نیمه بیگانگان فرازمینی که به جهان روشنی بخشیده بودند، تمدن برپا کرده بودند، شفابخشی کرده بودند، به نژاد آدم آزادی داده بودند و در عمل خدایان ما بودند، با استفاده از آوا در مکان­هایی با هندسه مقدس مقبره­هایی توخالی مانند آنچه امروز به نام مقبره سربازان گمنام می­شناسیم بنا می­کردند. اگر هنگام بازدید از چنین مکان­هایی احساسی خاص پیدا می­کنید، به چیزی وصل شده­اید.

قتل­ها و مرگ­های وحشتناکی که توسط آزتک­ها و دروییدها انجام شد را به یاد دارید؟ این فرهنگ­های فوق­العاده که ناگهان آکنده از خونریزی و قربانی شدند؟ این تغییر زمانی رخ داد که اعضای جبهه مقابل از راه رسیدند و بر آن­ها مسلط شدند.

بناهای یادبودی که براساس هندسه مقدس ساخته شدند بازتابی از شخصیت فرد درگذشته در سنگ­های بنا بودند. امروز هم وقتی سنگ قبری بر مزار محبوب از دست رفته­ای می­گذاریم، بدون اینکه بدانیم مشغول همین رفتاریم. بیگانگان بدخواه نیز همین کار را می­کنند. وقتی یکی از افرادشان می­مرد، بنایی بر فراز آن می­ساختند. در واقع در طول تاریخ هرجا یکی از این بیگانگان مرده و مقبره­اش برپا شده، آن مکان تبدیل به نقطه­ای آکنده از ناآرامی­ها و تنش­هایی باورنکردنی شده است. وقتی شروع به پرداختن به این مطلب کردم، دریافتم دو تن از این بیگانگان مهم در فلسطین و ایرلند شمالی دفن شده­اند.

اقداماتی برای بیرون کشیدن بقایای این موجودات انجام شده اما این نقاط برای آن­ها بسیار مقدس و مورد ستایش هستند و از آن­ها به دقت نگهبانی می­شود. هاله­ای که از بقایای بدن این موجودات تشعتشع می­کند باعث وقایع منفی فراوانی می­شود که این رخدادها و انرژی­های منفی به نوبه خود منبع تغذیه دائمی برای آن­ها می­شوند. جالب این است که بدن اعضای برادری سفید در هر جا دفن شوند صلح و امنیت می­آورند. من جزو کسانی نیستم که دربارۀ تغییرات اقلیمی و وضعیتی زمین حرف می­زنند و به دنبال نقاط و راه­حل­هایی برای در امان ماندن از این تغییرات می­گردند، اما می­توان این نقاط را به عنوان نقاطی امن و حفاظت شده در نظر داشت.

همچنان که گفتم واشنگتن دی.سی براساس هندسه­ای خاص بنا شده است. مجسمه جرج واشنگتن در این شهر درست با وضعیت قرارگیریی شبیه به خدای شوالیه­های معبد، بافومه، طراحی شده است. هیچ نکته شیطانیی فی­ذاته در این شکل تصویر شدن وجود ندارد. نکته این است که این شکل نشستن مربوط به انجمن­های مخفی است و یکی از رؤسای جمهور آمریکا با این شکل تصویر شده است.

نشان­های نازی­ها همان نشان­های دروییدها هستند. جردن مکسول به تفصیل به این مطلب پرداخته است: صلیب مالت و برگ­های بلوط .آیا جالب نیست که اتاق بیضی شکل در کاخ سفید با برگ­های بلوط تزئین شده است؟ برگ یا میوه بلوط بر روی کلاه سواره­نظام آمریکا جالب نیست؟ ارتشیان روسیه برگ ­بلوط بر روی لباسشان ندارند؟ یا ژندارم­های فرانسوی؟ چطور این افراد که پیش آمده دشمن هم بوده باشند یک نشان مشترک را بر روی لباس­هایشان دارند؟ موضوع این است که فقط در ظاهر دشمن هم هستند.

سمبل جمجمه و استخوان هم مورد استفاده راهزنان دریایی بوده و هم مورد استفاده دانشگاه ییل. سمبل صلیب شکسته نیز پر استفاده بوده. به سمبل مؤسسه اسمیتسونیان دقت کنید: یک خورشید سیاه.

همیشه به ما گفته­اند با کدام دو ابزار جهان را کنترل می­کنند. به نشان شوالیه­های معبد نگاه کنید: صلیب و تاج. دین و سلطنت دو ابزار کنترل جهان بوده­اند. به این سمبل نگاه کنید: مار و صلیب شکسته. پیش از این گفته­ام که صلیب شکسته خود در آغاز سمبل مار بوده است. اسکاتلندی­های باستان از نشان­های صلیب شکسته، صلیب مالت و مار استفاده می­کردند. می­دانید چرا؟

آنوناکی به غلط ترجمه شده است. ریشه کلمه نازی چیست؟ نازی یکی از هشت فرزند الهه سومری، نینهورساگ بود. یکی از فرزندان خانواده آنوناکی نازی نام داشت. ناصره شهری بود که مسیح در آن به دنیا آمد. ریشهۀ بخش اول این نام، نازا، از کلمه ناگار به معنای مار مشتق شده است.

سال­ها است که به ما گفته­اند مشغول چه هستند. عبارات جنگ اتمی و جنگ سرد همه معانی­ای عمیق­تر دارند. درست است که بمب اتمی بر سر مردم فرو ریختند، اما همزمان در درون ما مشغول به جنگ بودند. مشغول به دستکاری اتم­ها و دستکاری ژنتیکی ما بودند. یادآوری می­کنم چیزی که در جریان جنگ و سیلاب از دست دادند تنها توانایی ترک این سیاره نبود، بلکه توانمندی­هایشان در زمینه علوم ژنتیکی نیز بود. بیشتر کمپانی­های مستقر در ناحیه خلیج کالیفرنیا پایه فعالیت سیلیکونی ندارند، بلکه در زمینه ژنتیک فعال­اند. سه چهارم این کمپانی­ها فعالیت ژنتیکی می­کنند. فعالیت عمدۀ دوم ماهواره است و سیلیکون در مقام سوم قرار می­گیرد. در تمام مدت در قالب کلماتی که استفاده می­کنند به ما می­گفته­اند ماجرا از چه قرار است.

قربانی کردن و مراسم خونریزی موضوع بسیار جالب توجهی است. آیا می­دانید واژه هولوکاست در زبان پیدایش به معنای سوزاندن به منظور قربانی کردن است؟ جان اف. کندی، بانو دایانا، (خودکشی دسته­جمعی-مترجم) گروه دروازه­های آسمان، قتل­عام در مدرسه کلمباین، همه و همه مراسم آیینی قربانی بودند. این بیمار روانی (مارشا اپل وایت، پایه­گذار گروه دروازه­های آسمان) متعلق به یک فرقه پرستش­گر زحل بود. تمام قربانیان خودکشی در این گروه، لباس­هایی با مارک نایک پوشیده بودند (بدن 39 عضو این فرقه، از جمله خود اپل وایت در خانه­ای در سن­دیگو کشف شد. این گروه با مصرف داروی فنوباربیتال خودکشی کرده بودند. همه اعضا به عنوان راه­حل دوم برای خودکشی و در صورت تأثیر نکردن مسمومیت دارویی، کیسه­های پلاستیکی بر سر خود کشیده بودند. همگی کفش­ها و لباس­هایی با مارک نایک پوشیده بودند و دستمال­های بنفشی را به صورتی آیینی بالای سر خود قرار داده بودند. این خودکشی همزمان با رصد یک دنباله­دار خاص انجام شد- مترجم). همزمانی با قابل رؤیت شدن این دنباله­دار به معنای زمان­بندی خاص است. زمان­بندی خاص در مرگ آیینی اهمیت بسیاری دارد. همه به این نکته توجه می­کنند که کدام دنباله­دار در آن زمان در آسمان قابل رؤیت بود، اما کسی به همزمانی خودکشی گروهی و ظهور این دنباله­دار توجه نمی­کند. به نشان تجاری نایک توجه کنید. این نشان در واقع سمبل حلقه اطراف زحل است. تمام اعضای گروه لباس سیاه پوشیده بودند. از هر طالع­بینی یا ستاره­شناسی بپرسید به شما خواهد گفت که رنگ زحل و کماندار مشکی است. تمام قربانیان اخته شده بودند. اساطیر را مطالعه کنید تا ببینید زحل به لحاظ اساطیری چه کرده است. زحل پدر خود را اخته کرده است. به نام گروه توجه کنید: دروازه خدایان. در طالع­شناسی بر­اساس اجرام آسمانی، در دروازه برای منطقه البروج وجود دارد: سرطان و کماندار. کماندار را با نام دروازه گذر و ترک کردن می­شناختند. سرطان، دروازه ورود روح و کماندار، دروازه خروج آن و درگذشتن است. یک بار دیگر به کل این وقاعه نگاه کنید: یک قربانی آیینی با نام دروازه آسمان، ارواحی که از دروازه آسمان گذشته­اند تا از منطقه البروج، از این جهان گذر کنند. بله، واقعاً جالب است. اما این تنها بخش بسیار کوچکی از نشان­ها و سمبل­هایی است که ما را به محاصره­شان درآورده­اند.

به این تصویر از نشست گروه هفت توجه کنید. میزشان را ببینید. در میان میز چه چیزی قرار دارد؟

آیا می­دانید که در آغاز بنا بر این بود که این نشان را بر روی دلار آمریکا چاپ کنند؟ به این دلیل که این سمبل کمی بیش از حد عیان است آن را روی دلار چاپ نکردند.

تمام رؤسای جمهور آمریکا با شاهان انگلستان هم­تبار بودند. تمام کاندیدهایی که انتخاب نشدند یا ربط خونی با این شاهان خاص انگلستان نداشتند و یا ارتباط خونی­شان ضعیف­تر از کاندیدای پیروز بود. قرار است ایالات متحده کشوری بر پایه قانون اساسی باشد … واقعیت خنده­داری است (صدای خنده حضار). به هر حال مهم این است که تمام این رؤسای جمهور با خانواده­های سلطنتی انگلستان و اشرافیت سیاه ارتباط خونی داشته­اند. سومری­ها نوشته­اند که اولین شاهان بر روی زمین از تبار فرمانروایان صاحب اختیاری بودند که با زنان نژاد آدم نزدیکی کردند و به این ترتیب اولین شاهان روی زمین فرزندان حاصل از این نزدیکی شدند.

در این مورد کتاب خدایان عدت را بخوانید. سومری­ها گفته­اند که اولین شاهان روی زمین از تبار فرمانروایان صاحب اختیار بودند. در همین چند کلمه کل داستان نهفته است.

در باب گستردن فرش قرمز … فکر می­کردم فرش قرمز فقط برای اعضای خاندان سلطنتی گسترده می­شود، اما اوباما نیز روی فرش قرمز راه می­رود. کلینتون هم، بوش نیز، ریگان نیز روی فرش قرمز راه می­رفتند. همینطور بریدن نوار قرمز. رنگ قرمز نشان خط خونی سلطنتی است. به همین دلیل است که ملکه انگلستان بر روی فرش قرمز راه می­رود. گستردن فرش قرمز نشانه­ای است برای شما. به شما می­گویند که رؤسای جمهور منتخب مردم نیستند، بلکه برای یک گروه مشخص کار می­کنند.

تامس مور، مردی که در قرن پانزدهم اعدام شد. نویسنده کتاب آرمانشهر، چنین نوشته: “هر طرف می­توان توطئه­ای از ثروتمندان را دید که تحت عنوان رفاه عمومی به دنبال منافع خود هستند. “حرف او آنقدر قدیمی و تکراری است که تازه به نظر می­رسد.

برای اینکه تصویری کلی از گردانندگان دنیا به شما بدهم؛ از ریچارد دوم، شاه انگلستان در قرن چهاردهم که موجود بسیار غریبی بود نقل می­کنم: “خدای قدر قدرت از طرف ما در ابرهایش ارتشی از طاعون می­گنجاند و با آن به فرزندان شما که هنوز نطفه­شان بسته نشده یا متولد نشده­اند حمله­ور خواهد شد. شما رعیتانی که دست­هایتان را علیه من بالا بردید و شکوه تاج باارزش من را مورد تهدید قرار دادید، شما خیره چشمان نفرت­انگیز بر روی خشکی و آب که در پی برابری با اربابان هستید و ارزش زنده ماندن ندارید. این پیام را به همدستانتان برسانید. شما روستایی بودید و همواره روستایی می­مانید. شما در اسارت باقی خواهید ماند. نه مانند گذشته، بلکه بسیار سخت­تر. مادامی­که ما زنده­ایم برای سرکوب شما تلاش خواهیم کرد و نکبت و تیره­بختی شما درس عبرتی برای آیندگان خواهد بود. اما اگر وفادار بمانید زندگیتان را به شما خواهیم بخشید. اکنون راه خود را برگزینید.”

این تنها مثالی کوچک است از کسانی که دنیا را می­گردانده­اند و پیروانشان، افرادی همچون مالتوس فیلسوف که طرفدار از میان بردن طبقات پایین­تر اجتماع بود و جنگ، بیماری­های فراگیر و قحطی را به عنوان راه­حلی برای کاهش جمعیت جهان پیشنهاد می­کرد. او به طور خاص موافق کنترل آمیزش جنسی و تولید نسل توده­های مردم بود. داروین ایده­های او را با آغوش باز پذیرفته بود.

اگرچه داروین به عنوان مبدع فرضیه تکامل شناخته شده، طرفدار پروپا قرص تئوری وحشت­آور تکامل نژادی هربرت اسپنسر بود. از نظر او تنها یک نژاد قابلیت آن را داشت که از مارپیچ تکامل صعود کند. او درباره نژاد آریایی صحبت می­کرد. نژاد مارها را به خاطر دارید؟ آن­ها برای مخفی نگاه داشتن واقعیت مدام از برتری نژاد آریایی و انگلو-ساکسون می­گویند. البته که افراد این نژاد فوق­العاده است و فرهنگی عالی دارند اما منظور این نژاد نیست. نام این نژاد تنها پرده­ای است برای پوشاندن منظور واقعی آن­ها از نژاد برتر.

صفحه شطرنجی سیاه و سفید توسط تمام گردانندگان استفاده شده است. مثلاً به یونیفورم پلیس توجه کنید. از من می­پرسند چگونه است که ما هیچ یک از این­ها را نمی­دانیم؟ چطور همه این­ها را از ما پنهان کرده­اند؟ و من حکایتی درباره بازی شطرنج را برایشان می­گویم. اگر از یک استاد شطرنج بپرسید لازمه استاد شدن در این بازی چیست؟ پاسخ خواهد داد که چهار ویژگی لازم است: لازم است صبور باشید. اگر صبر ندارید وقت خود را برای یاد گرفتن این بازی تلف نکنید. لازم است درک درستی از زمان و زمان­بندی داشته باشید. لازم است درباره حریف خود مطلع باشید و چهارمین چیزی که به شما خواهند گفت این است که لازم است آمادگی هرگونه از دست دادنی را داشته باشید.

خانم­ها و آقایان، چرا جبهه تاریکی تا کنون برنده در این بازی بوده است؟ زیرا شکیبایی بی­پایانی دارند. پنجاه هزار سال بر روی یک موضوع کار کرده­اند. درکشان از زمان و زمان­بندی درخشان است، چرا که تمام دانش آسمانی مربوط به ستاره­شناسی را حفظ کرده­اند در حالیکه ما آن را فراموش کرده­ایم. اجداد کشاورز ما این دانش را داشتند و تقویم­های خاص خود را داشتند، اما ما علاقه خود را به این موارد از دست داده­ایم. ما برده ساعت مچی خودمان هستیم اما چیزی از زمان در سطوح بالاتر نمی­دانیم تا براساس آن زندگی کنیم. دانش و اطلاعات آن­ها درباره ما حیرت­انگیز و عمیق است و چهارمین شرط را نیز دارند: آمادگی قربانی کردن هر چیزی در هر زمان و هر جا که لازم باشد. آن­ها بازی کنندگان خوبی هستند و نشان­های بازی را در لوژهاشان نیز استفاده می­کنند.

حرف من این نیست که فراماسون­های عادی و متوسط از این ماجراها باخبرند. صحبت از گروهی برگزیده است که در قرن هفدهم به رده­های بالای فراماسونری نفوذ کردند. فراماسون­ها نشانی دارند که حرف انگلیسی جی در میانش قرار دارد. این حرف اغلب در زمان­های قدیم به شکل زیر نوشته و کشیده می­شده است. این چه شکلی است؟ و این نشان­ها، خط­کش و قطب­نما، سمبل تکنولوژی هستند. در میان سمبل تکنولوژی، سمبل مار قرار دارد. به سادگی همه­چیز را به ما گفته­اند اما ما بدون اینکه بفهمیم از کنارش گذشته­ایم.

پنتیوم و میکروسافت توسط پنتاگون ایجاد شده­اند و پنتاگون توسط چیزی دیگر. پنتیوم هیچ معنایی در انگلیسی ندارد. پنتیوم لغتی یونانی است به معنای خانه پنجم. به آغاز این کلمات سه حرف اس ای آر را اضافه کنید. حاصل چه می­شود؟

هیچ دقت کرده­اید چه تعداد از نشان­های تجاری مرتبط با تکنولوژی به شکل درگاه هستند؟ نشان­های تجاری با را دقت بررسی کنید. نکات جالب بسیاری در آن­ها خواهید یافت.

خاندان سلطنتی انگلستان از دو نشان عمده استفاده کرده­ است: صلیب مالتی و کبوتر. همه می­گویند کبوتر سمبل مسیح و روح­القدس است، اما اینطور نیست. واژه لاتین و اسپانیایی برای کبوتر “کلوم” است و کلمه کلمبیا از این واژه گرفته شده است. آمریکا توسط کریستف کلمب کشف شد و در آغاز کلمبیا نامیده شد. استودیوی صوتی کلمبیا، استودیوی فیلم­سازی کلمبیا، بریتیش کلمبیا … برایتان جالب نیست که مواد مخدر آمریکا از کشور کلمبیا در آمریکای جنوبی می­آید؟ تنها کافی است دریابید چه کسی نام کلمبیا را بر آن کشور نهاد.

جادوگری به نام جوزپه بالسامو در خدمت اشرافیت سیاه بود. نام شاعرانه­تر او کنت کگلی آسترو بود. او مراسمی را به جا می­آورد که در فراماسونری به نام مراسم مصری کگلی آسترو خوانده می­شود. در این مراسم از دختر یا پسری باکره به عنوان کانال دریافت اطلاعات و الهام استفاده می­شود. در حلقه­های ماسونی به این باکرگان “کلوم” می­گفتند. آیا قتل­عام سال 1999 در دبیرستان کلمباین را به یاد دارید؟ چه کسی در این قتل­عام کشته شد؟ کودکان، باکرگان.

وقتی سربازان برای کشتن اعزام می­شوند، کشتن و کشته شدن به تنهایی ارزشی ندارد. باید بر روی لباس­هایشان ستاره باشد، ستاره­های پنج پر. برگ بلوط باشد یا صلیب مالت باشد. این یعنی علامت­گذاری قربانیان برای ماکروب­ها و بعد به جبهه­های جنگی ارسال می­شوند که موقعیتشان اهمیت دارد. به محل جبهه جنگ کریمه که فرانسویان در آن کشته شدند توجه کنید، به موقعیت آن نسبت به نصف­النهارها. به وبسایت ریچارد هوگلند مراجعه کنید تا معنای موقعیت مکانی چنین نقاطی را دریابید.

در قرن هجدهم دوک برانزویک که سرپرست یکی از انجمن­های فراماسونری بود، در مقابل تمام فراماسون­های جهان ایستاد و گفت: “من متقاعد شده­ام که ما به عنوان یک انجمن تحت قدرت انجمنی سرّی و بسیار شریر قرار گرفته­ایم که صاحب دانشی عمیق است، هم دانش سرّی و هم غیر آن اما انجمنی که عاری از لغزش و خطا نیست و از روش­های جادوی سیاه استفاده می­کند؛ روش­هایی مانند قدرت­های الکترومغناطیسی، هیپنوتیزم و کنترل افکار. ما متقاعد شده­ایم که انجمن ما یا توسط انجمنی خورشید پرست با ذاتی مانند ایلومیناتی اداره می­شود یا توسط خود ایلومیناتی.”

فراماسون­هایی وجود دارند که از این نقل­قول هیچ اطلاعی ندارند. او در قرن هجدهم خواهان فروپاشی فراماسونری شد چرا که می­دانست شرارت راه خود را به این انجمن باز کرده است. جرج واشنگتن و جفرسون هم در همین مورد هشدار دادند.

یکی دیگر از کسانی که در کار جادوی سیاه بودند، برتراند راسل و بهتر است پیشینه خانواده راسل را بررسی کنید تا ببینید که بودند، (درباره لزوم و روش­های کاهش جمعیت جهان-مترجم) چنین گفته: “نتیجه جنگ­ها در این مورد مأیوس کننده بوده است. لازم است یک طاعون سیاه دیگر ایجاد کنیم.”

اچ. جی. ولز نوشته: “تحقیق درباره آغاز دین در طول نیم قرن گذشته رفته رفته بیشتر شده است. بی­اطلاع نگاه داشتن در این­باره تنها به کمک سانسور در حد وسیع، محدودسازی شدید تحصیلات به زمینه­هایی به شدت کنترل شده, و رو­ش­های مشابه دیگر ممکن شده است.” مردم می­گویند امکان ندارد با این همه توطئه چنین چیزی رخ داده باشد. اچ. جی. ولز می­گوید رخ داده. در واقع فعالیت­های بسیار زیادی برای پنهان کردن دانش انجام شده است.

آنتونی ساتن، این نویسنده و مورخ درخشان آمریکایی از دانشگاه استنفورد در کتاب خود، تشکیلات سرّی آمریکا، نوشته: “منافع آن­ها جهانی است. هرچند این گفته احتمالاً با اعتراض آن­ها روبرو می­شود اما می­توان دید که تفاوتی بین جهانی­سازی سه­جانبه و برای مثال امپریالیسم قرن نوزدهمی بریتانیا و فرانسه یا امپراتوری روم مقدس وجود ندارد.” او مطلقاً درست می­گفت. این­ها هیچ تفاوتی با هم ندارند. به همین دلیل است که هنوز از تاج و دسته­ برگ بو که در دوران روم باستان استفاده می­شد، استفاده می­کنند. به همین دلیل است که می­گویند عقاب بر روی ماه فرود آمد: عقاب سمیل واتیکان است (منظور عبارتی است که درباره فرود سفینه حاوی نیل آمرسترانگ و باز آلدرین در ماموریت آپولو 11 بر روی ماه استفاده شد-مترجم).

واتیکان معادل کلیسای کاتولیک نیست. این دو با هم یکی نیستند. حقیقت این است که واتیکان صاحب تمام بناهای دولتی آمریکا است. اجاره ملک کاخ سفید به واتیکان پرداخت می­شود. تمام رصدخانه­های خورشیدی سراسر زمین متعلق به واتیکان هستند. هرگونه اطلاعاتی پیش از آنکه از دست ستاره­شناسان به عموم مردم برسد، از فیلتر اطلاعات واتیکان عبور می­کند، به ویژه تمام رصدهای خورشیدی.

برای گذر از دروازه ستارگان هر آنچه که قابل تصور است انجام داده­اند. هر چیزی که بتوانید مجسم کنید. وقتی یک دزد به حصاری فلزی می­رسد که جریان برق از آن عبور می­کند، چه می­کند؟ ابتدا مدار برق دومی ایجاد و متصل می­کند و سپس مدار برق اصلی را قطع می­کند تا مدخلی برای خود باز کند و این کاری است که می­خواهند انجام دهند اما انجام این کار با یک سیم­چین ممکن نیست (صدای خنده حضار). لازم است با کار گذاشتن انرژی جدید اقدام به گشودن دروازه کنند. انرژیی که برای این منظور استفاده می­کنند لیزر است که بر روی ماهواره­هایشان نصب کرده­اند. اولین ماهواره­هایی که به مدار زمین فرستادند به منظور شلیک لیزر به دروازه ستارگان به امید ایجاد مدخلی در آن بود. اما مشکلشان این است که درجه­بندی و کالیبراسیون این مانع را نمی­دانند.

در دوران اخیر با استفاده از اختراع نیکولا تسلا ماشین ماکرو ویو بسیار قدرتمندی درست کرده­اند و مشغول تقویت مداوم آن هستند. این ماشین هارپ نام دارد. اختراع از آن تسلا بود، تأسیسات مربوطه را در آلاسکا برپا کرده­اند اما هدف نهایی این است که بر روی ماهواره نصبش کنند. کار بر روی این ماشین قدرتمند ماکروویو مدت­های طولانی در حال انجام بوده. در اثر فعالیت مداوم این ماشین اتمسفر چنان داغ شد که لایه ازون سوراخ شد. سوراخ لایه ازون حاصل استفاده از سی.اف.سی نبود. آن­ها می­دانستند که چنین اتفاقی خواهد افتاد اما برایشان مهم نبود. هدف آن­ها بیرون زدن از این حصار بود. وقتی هدفت فرار کردن و بیرون رفتن باشد آنچه پشت سر باقی می­ماند برایت چه اهمیتی دارد؟ وقتی دیدند حفره لایه اوزون ایجاد شده به دنبال توجیهی برای آن گشتند و تقصیر را بر گردن گازهای سی.اف.سی گذاشتند (سی.اف.سی یا کلروفلوئورکربن­ها موادی شیمیایی هستند که در تهویه و در چرخه­های انتقال حرارت به عنوان مادۀ واسط کاربرد دارند. از آن­ها به عنوان گاز یخچال نیز استفاده می­شود-مترجم)

مجموع هزینه­ای که در سال 1987 تمام دولت­های جهان صرف فعالیت­های نظامی کردند چنان زیاد است که برای به انجام رساندن تمام برنامه­های اجتماعی سازمان ملل به مدت 300 سال کفایت می­کرد. معنی این جمله را متوجه می­شوید؟ دائماً درباره فقر که نمی­تواند ریشه­کن شود حرف می­زنیم و اینکه چه باید کرد. کاری که باید بکنیم این است که اول از همه این افراد را از انجام آنچه در حال انجامش هستند بازداریم. مجموع هزینه­های نظامی تمام دولت­های جهان در تنها یک سال، می­تواند تمام برنامه­های اجتماعی سازمان ملل را به مدت 300 سال تامین بودجه کند؟

 

مایلم از شما به خاطر این دیدار تشکر کنم. مایلم تکرار کنم که سیاره ما در زمان­های گذشته مورد بازدید بیگانگان قرار گرفته است. وقتی چیزی از یک منبع بیگانه یک ارگانیسم را تسخیر می­کند چه شده؟ آلودگی ویروسی اتفاق افتاده. مردم از من می­پرسند چه باید بکنیم؟ پلاکارد مخالفت­آمیز به دست بگیریم؟ با تیر و کمان به آن­ها حمله کنیم؟ چنین اقداماتی بی­تأثیر خواهد بود. آن­ها زمین ما را تسخیر کرده­اند و شرایط درست مانند آلودگی ویروسی یک ارگانیسم است. یک طبیب کل­نگر در چنین موردی چه تجویزی خواهد داشت؟ چاره در تقویت سیستم ایمنی است. زمین هوشمند است. زمین می­داند چه باید بکند. زمین زنده است. زمین دوست ندارد این آفت­ها آلوده­اش کنند. زمین هوشمند است و می­داند چطور خود را از شر این آفت خلاص کند و هنگامش که فرا برسد خود را از این آفت خلاص خواهد کرد اما لازم است که ما سیستم ایمنی زمین را تقویت کنیم و ما روش تقویت سیستم ایمنی زمین را فراموش کرده­ایم. تک تک انسان­های روی زمین مانند گلبول­های سفیدی هستند که سیستم ایمنی زمین را تقویت و از آن دفاع می­کنند. اما اگر تک تک ما فراموش کرده باشیم چه باید بکنیم, چه آیین­ها و مراسمی به جا بیاوریم تکلیف چیست؟ افراد بسیاری بیدار شده­اند و می­شوند. این مراسم و آیین­ها به سادگی گفتن اینکه ” آه من باید به دنبال خدای خودم بگردم” نیستند. تک تک آیین­ها و مراسمی که انجام می­دهیم بر روی زمین تأثیر می­گذارند. هر آیینی که انجام می­دهید فاقد معنا و بیهوده است مگر آنکه شما بدانید معنای آن چیست.

فکر می­کنید رقص­های آیینی اژدها و روح که سرخپوستان آمریکایی انجام می­دهند چه هستند؟ هر آنچه تمام شمن­های دنیا به روش­های مختلف انجام می­دهند برای تقویت سیستم ایمنی زمین است. به همین دلیل است که سرآویزهایی به شکل حیوانات می­پوشند. به همین دلیل است که بومیان سراسر زمین کشته شده­اند و می­شوند. هر جا سیستم ایمنی زمین تقویت شود، برادری تاریکی خبردار می­شود. درست مثل یک انگل که وارد ارگانیسم شده باشد. به همین دلیل است که در قرن هفدهم برنامه­ای سراسری اجرا شد: هرجا به قبیله­ای بومی رسیدید از میان ببریدشان. اول از همه به این دلیل که احتمالاً نوادگان فرزندان مار هستند که در هر صورت مورد تنفر ما هستند. دوماً به این دلیل که کارهای جادویی می­کنند. دروییدها از میان برده شدند، سرخپوست­ها از میان برده شدند، قبایل بومی از میان برده شدند. این اتفاق امروز هم در جریان است.

بسیاری از این مراسم و آیین­ها از میان رفته­اند و تعداد کمی از آن­ها باقی مانده­اند. هر یک از شما باید در این­باره تحقیق کنید. باید در این­باره فکر کنید. ارتباط شما با زمین باید به شکلی آیینی باشد تا مراسم آیینی تقویت کننده زمین را کشف کنید.

 

 

 

سخن خود را این مطلب به پایان می­برم، چرا همواره در فیلم­هایشان به ما گفته­اند؛

از فیلم اهل کوهستان: از آغاز زمان آمدیم، در طول قرون حضور داشتیم و در قالب زندگی­های سرّی بسیاری زیستیم. هیچ­کس تا کنون ندانسته که پنهانی در میان شما حضور داریم.

رمز فایل، در صورت وجود :

درباره بهرام

بهرام
زمان خود را به بهتر کردن خود با مطالعه نوشته های دیگران اختصاص دهید. بنابراین شما به سادگی آنچه را بدست می آورید که دیگران سخت برای آن زحمت کشیده اند.

همچنین بررسی کنید:

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

چت و گفتگو با هوش مصنوعی یا چت و گفتگو با اجنه شیطانی؟ همانطور که …

12 دیدگاه

  1. Avatar

    نظر شخصی:
    از ابتدای پیدایش، آدمی همیشه به دنبال این پرسش چرایی وجود و هدف از آفرینش و خلقت خود بوده، در دنیایی که انسان ها همیشه تشنه و گرسنه وار دنبال این پرسشهای خلقت بودند و در مقابل خدایی داریم که همیشه ساکت بوده و به آنگونه که انسان داری درک و شعور هست سخن نمیگوید، به این دلیل انسان ها شروع به ساخت انواع بت ها و تمثال ها و انواع مکان ها برای پرستش خدای خیالی خود کردند، در مقابل عده ایی از همین انسان ها مدعی ارتباط داشتن با آن خدا یا خدایان بودند، شمن ها، کاهن ها، کشیش ها، پیامبران و…..همگی مدعی بودند که با آن خدا یا خدایان در ارتباط هستند و برای اثبات حقانیت گفتار و ادعای خود گاهاً معجزاتی را ارائه مینمودند، انسان ها همیشه دچار شک بودن که آیا این ادعا ها و گفتارها از طرف خداست یا شیطان یا حتی گفته های شخصی خود فرد، نمی توان تشخیص داد، همیشه سوال بود که چرا خداوند برای بیان و ارتباط با مخلوق خود نمیتواند این ارتباط را شخص به شخص برقرار کند و حتماً باید واسطه ایی باشد، دادن صفات انسانی و باورهای انسانی به خدا و خدایان از اول پیدایش مرسوم بوده و هست، حقیقت وجود دین و پیامبران بیشتر برای ایجاد نظم و اصل حکمرانی بوده برای فرار از هرج و مرج، انسان ها هیچ گاه نتوانستند بپذیرند که شاید کلام خدا و جواب پرسش هایش بسیار ساده و جلوی چشم آنها و بسیار نزدیکتر در درون انهاست، همیشه دنبال این بودند که کسی یا شخصی پیام آور خدا باشد و بعد شروع به مقدس شمردن و پرستش همین واسطه ها( پیامبران، جادوگران، کاهن ها، کشیش ها، مغ ها و…)کردند، برای اینها این کار بسیار مقبول تر بود، پرستش و قبول انسانی که حرف میزند تا خدایان و خدا و بتهایی که حرف نمیزدند. از این که انسانها از مکان یا سیاره یا بعد دیگه ایی به اینجا آمدند دیگر الان شکی نمانده، از این که داستان این آمدن و اتفاق ها سینه به سینه نقل شده و تغیر پیدا کرده، مانند داستان نزول آدم از بهشت و داستان نوح و….که ما آنها به عنوان قصص مقدس میشناسیم شکی نیست، جای شک وبیشتر تاسف آنجاست که آدمی به خدای خود باور نداشته، به خدایی که از درون با او صحبت میکند و از بیرون میبند باور نداشته و قدمی در راه ساخت و گسترش خیر و نیکی نمیکند و این همه نشانه مشخص و معین را نمیبیند، خود را مستاصل نموده و در راه آبادی و قوام نوع بشر کوتاهی نموده و حال از طریق جنگ و خونریزی و نابودی و کشتن باطل و کشیش و پیامبر و خاخام و ولی و…..به دنبال خدا و سعادت میگردد. سوال اینجاست آیا واقعاً شناخت خدا و شناخت خیر و هدف از آفرینش و حضور اینقدر سخت میباشد یا اینکه انسانها در طول تاریخ ملعبه ایی بودند برای به خواست و هدف رسیدن عده ایی قلیل و سود جو؟ آیا تمام این اعمال بدی که انسان ها انجام میدهند و تخم شری و بدی که میافکنند خواست خودش بوده یا تحت تاثیر اهریمن ها و شیاطین و موجودات ماورالطبیعه؟

    • Bahram

      سلام;
      نکات جالبی گفتید منتهی دو مورد باید بیشتر مطالعه کنید:
      1- از سیاره دیگه ای انسان نیامده بلکه چند قرن هست که اجازه ورود انسان ها به جایگاه اصلی داده نشده که در همین زمین هست، داخل سایت کلمات “پردیس” و “کوه مرو” رو سرچ کنید.
      2- هرآنچه اصل وجود دارد آنگاه باطل اون هم ساخته اند، برای مثال معصومین واسطه های بین خدا و انسان هستند منتهی برخی با باطل ساختن و بت سازی به قول شما باعث انحراف شدند و علی اللهی ها نمونه اون هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − چهارده =

Translate »