آخرین مطالب

ریچارد ای. برد (آوریل) 11

ریچارد ای. برد (آوریل) 11 / چند روزی است که دریا نا آرام و متلاطم شده است. انتخاب یک سکاندار[1] از میان این همه داوطلب کار بسیار دشواری است.

 

چهارشنبه 14 آوریل 1926

دیشب تا دیر وقت بیدار بودم و مشغول لیست کردن وسایلی بودم که باید همراه خودم به هواپیما و سورتمه[2]  می بردم.  این واقعا خیلی سخت است که بدانی در صورت فرود اضطراری یا سقوط هواپیما چه چیزهایی را با سورتمه ، می توانی همراه خودت ببری. در حقیقت، چیزهایی که یک فرد بر روی سورتمه حمل می کند ممکن است برای او،  مرز بین موفقیت و شکست یا مرز میان زندگی و مرگ باشد.

 

پنجشنبه 15 آوریل 1926

ما هنوز در انبار پایین کشتی هستیم و تصمیم گرفته ایم که زغال سنگ ها را از انبار سوم و انبار کناری  سمت راست به انبار سوخت در وسط کشتی ببریم .  ما این انبار را با 900 تن زغال سنگ پر کردیم تا برای رسیدن به اسپیتزبرگن و بازگشت به نیویورک ، زغال سنگ کافی داشته باشیم. مطمئن هستم که دیگر  با کمبود زغال سنگ روبرو نخواهیم شد . همه سرنشینان کشتی، از جمله کارمندان پات نیوز ، به جز دکتر، در این کار بسیار کمک کردند. روحیه افراد کشتی عالی است.

نیروی مهندسی تمام تلاشش را برای بالا بردن سرعت بکار برده است ، اما به نظر می رسد که  نمی توانیم با سرعتی بیشتر از 8 و نیم گره دریایی حرکت کنیم.

هانسون که به صورت قاچاقی وارد هواپیما شده بود، روز و شب روی امواج رادیویی کار می کند. او در طول شبانه روز فقط سه ساعت در شب می خوابد. او در مورد فرکانس های بالای امواج رادیویی، یک پیشنهاد فوق العاده ای ارائه داد. از آنجایی که این رشته ،رشته ی جدیدی است طبیعی است که در این مسیر با مشکلات غیرقابل پیش بینی زیادی روبرو شود. به هر حال ، هر نتیجه ای که او به دست آورد،  برای ما خوشایند خواهد بود و سپاسگزار او خواهیم بود.

 

 جمعه 16 آوریل 1926

علیرغم تلاش های فوق بشری هانسون ، جیمز و گرنلی[3] ، سر و صداهای داخل و اطرف کشتی ، مانع دریافت درست و واضح صدا می شود.  من نمی دانم که چگونه هانسون این بی خوابی را تحمل می کند.

دیشب مشغول وزن کردن تجهیزات و وسایلی بودم که قرار است با خود به هواپیما ببرم و همچنین برای کارهایی که باید هنگام پرواز به قطب انجام بدم  نیز برنامه ریزی می کردم.  باید تا آنجا که می توانم  وسایل کمتری بردارم تا وزن بار هواپیما را به حداقل برسانم ولی با این حال برای احتیاط ، چیزهای دیگری را نیز برمی دارم . من فکر می کنم  که می توانیم حدود 1400 پوند تجهیزات، غذا و … با خود حمل کنیم.

البته این محاسبه  من و بنت بود. ما فکر می کنیم که این  مقدار برای سفر ما  تا شعاع 1800 مایلی کروز کافی باشد ، اما تا زمانی که به اسپیتزبرگن نرسیده ایم و هواپیما را چک نکرده ایم،  نمی توانیم  میزان دقیق بار آن را بگوییم.

امروز حدود 20 تن زغال سنگ از انبار خارج شد. این کمی به مرتب شدن کشتی کمک می کند. نیمی از مسیرمان تا شهر تروندهایم نروژ را طی کرده ایم. مقصد[4] نهایی ما نروژ است . ما باید تا  بیست و پنجم به آنجا برسیم.

 

شنبه 17 آوریل 1926

امروز حدود 25 تن زغال سنگ از انبار خارج کردیم. صبح با بیل زغال سنگ از انبار خالی کردم و بعدازظهر را صرف تهیه دستورالعمل‌هایی برای عملیات پرواز در پایگاه اصلی کردم تا بعد از شروع پرواز، از آن دستورالعمل ها پیروی کنم.

ما در کشور خطرناکی پرواز می کنیم. خطرناک ترین منطقه[5] جهان برای پرواز،  منطقه 300 مایلی گرینلند است. اگر کسی در آنجا نیاز به فرود اضطراری داشته باشد، قبل از اینکه بتواند 50 مایل طی کند، باد شدید هواپیما را به اقیانوس اطلس می برد و یخ‌های زیرآن آب می شوند و متاسفانه هواپیما درون آب فرو می رود.

دفتر خاطرات رابرت فالکون اسکات در مورد سفرش به قطب جنوب را بخوانید، جایی که او درست قبل از مرگش می نویسد، زمانی که دیگر انگشتانش نمی توانند مداد را نگه دارند. این یک روایت دراماتیک اما حیرت آور است که از قهرمانی بی همتا و متواضع  به صورت ساده بیان شده است.

امشب هوا نامساعد است . اگرچه اتاق اختصاصی من در عرشه بالایی است، اما باد شدید قطرات باران را مرتب به کابینم میکوبد ، انگار کابینم را بمباران می کنند.

 

یکشنبه 18 آوریل 1926

من آنقدر درگیر کارها و برنامه ریزی ها هستم که نمی توانم  زیاد سراغ دفتر خاطراتم بروم و اعتراف می کنم که این یک غفلت و قصور از طرف من بوده که دیگر نمی توان آن را جبران کرد. این جالب ترین جمله ای  است که تا به حال نوشته شده است. من حدس می زنم که این جمله بیانگر چیزهای زیادی است.

هانسون یک ایستگاه رادیویی فرعی بر روی عرشه کوچک فوقانی کشتی[6] ساخته است تا مانع تداخل امواج صوتی در اتاق رادیو شود . اتاق رادیو در وسط عرشه کشتی قرار دارد که در داخل آن صداهای زیادی از اطراف و داخل کشتی به گوش می رسد.

دیشب هوا بادی وطوفانی بود، اما هانسون حتی یک کلمه هم شکایت نکرد ، خوشبختانه نتایج خوبی نیز بدست آورد که این برای هانسون رضایت بخش بود.

امروز همه خدمه[7] استراحت کردند. بعد از اینهمه کار بسیار سخت در ساعات طولانی،  واقعا به این استراحت احتیاج داشتند. امروز هوا نسبتا آرام و صاف بود.  مسابقه ی بوکس  و …  روی عرشه برگزار شده بود و سگ شکاری برد به نام ایگلو و یک بز مصنوعی دست ساز ، همه رو سرگرم خود کرده بودند. امشب، خدمه در بیرون پنجره کابینم شروع به آواز خواندن برای من کردند. من اصلا نمی دانستم دقیقا باید چکار کنم و چه بگویم ، ترجیح دادم ساکت بمانم و فقط از آن لذت ببرم.

 

دوشنبه 19 آوریل 1926

اتفاق خنده دار: توچت در حال جمع آوری نامه برای شناور پستی است [8].

زمانی که ما در حال انتقال 900 تن زغال‌سنگ از انبار سوم به انبار سوخت بودیم ، به ما گفتند ” به جای شلنگ آتش‌نشانی از آن زنجیر گل آلود  استفاده کنید . روی[9] برایانت در حالی که پیرن را در دست گرفته بود  ، شروع به آواز خواندن کرد : ” انبار زغال سنگ عزیزم “،  گریه نکن عزیزدلم ،  تو دیگه داری خالی میشی ،  بای بای  ، وقتی فرمانده مون داره از قطب رد میشه  ،  ما  هنوز تو انبار سوختیم و داریم با بیل زغال سنگ جابجا می کنیم” .

توچت ، دنبال جعبه لوازم ماهیگیری می گردد.  یک طناب در دست برایانت بود وزمانی که از او خواستند طناب را رها کند ، نمی دانست چه چیزی در دستانش است و دقیقا باید چکار کند.

 

سه شنبه 20 آوریل 1926

وزش شدید باد همچنان ما را به عقب می کشاند .

 

چهارشنبه 21 آوریل 1926

من بخاطر صرفه جویی در وقت ، پیشاپیش  از طریق پیام رادیویی به برد، خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز اطلاع دادم تا در سایتیمولایت در 80 مایلی ساحل تروندهایم همدیگر را ملاقات کنیم. او  وسایل خاصی که ما کم داریم را با خود می آورد .

 

پنجشنبه 22 آوریل 1926

از دیروز تا الان ، سرعت کشتی به دلیل وزش شدید باد فقط 6 گره دریایی است و این خیلی بد است . ما  باید هر چه زودتر به اسپیتزبرگن برسیم.

 

جمعه 23 آوریل 1926

به نظر می رسد که این باد  به این زودی ها متوقف نمی شود. احتمالا تا فردا شب  هم به سیاتیمولایت نخواهیم رسید.  من بیشتر وقتم را صرف رسیدگی به مشکلات مربوط به پرواز می کنم.

 

شنبه 24 آوریل 1925

حدود نیمه شب امشب ، ویلیام برد، خبرنگار نیویورک تایمز[10]  را در یک  قایق یدکی [11] نزدیک سیاتیمولایت ملاقات کردیم. او حدود 1000 دلار  لوازم و تدارکاتی را که قبلا از طریق پیام های رادیو خریداری کرده بودیم را با خود آورده بود . خلبان یخ[12] و ویاند نماینده پات نیوز از لندن نیز همراه با برد آمدند.آنها چراغها را روشن کردند و از ما سه نفر فیلم و عکس‌های متحرک گرفتند.

هانسون دوست قدیمی و مهربان ما ، رفت. او با  قایق یدکی که برد را آورده بود به تروندهایم رفت.  زمانی که هانسون داشت از پیش ما می رفت ، خدمه گفتند : ” بدرود  بدرود  بدرود ” و من از دیدن این صحنه خیلی خوشحال شدم .

 

یکشنبه 25 آوریل 1926

امروز چون یکشنبه بود،  صبح را مرخصی گرفتم. آماده شدن برای پرواز به قطب یک موضوع بسیار دقیق و مهم است که زمان و فکر زیادی را می طلبد .

نوویل تا این لحظه ثابت کرده که یک آدم مفید بوده است. او تقریبا من را از رسیدگی به جزئیات امور کشتی راحت کرده است. در حال حاضر 55 نیرو در کشتی داریم . نگهداری و اداره امور و کنترل اوضاع کشتی کار بسیار دشواری است.

به نظر می رسد  که رولد آموندسن  بخاطر ما خیلی عجله می کند و من  از این موضوع می ترسم که نکند من و  جورج ویلکینز[13] باعث عجله بیش از حد او شده باشیم.  طبق برنامه ریزی مان ، ما باید صبح جمعه زود به خلیج کینگز بای برسیم.

 

دوشنبه 26 آوریل 1926

دیروز خدمه یک روزنامه بنام یکشنبه منتشر کردند ، روزنامه خیلی جالب بنظر می رسید و مطالب طنز آن بسیار عالی بود.

 

سه شنبه 27 آوریل 1926 

در این صفحه چیزی نوشته نشده است.

 

چهارشنبه 28 آوریل 1926

امروز یک پیام رادیویی به آموندنسن فرستادیم که در صورت نیاز به کمک ، خدمه  ما به کمک او بشتابند ، همچنین از او درخواست کردیم که ترتیبی دهد تا ما بتوانیم فردا حدود ساعت 3 بعداز ظهر در لنگرگاه کنار آنها پهلو بگیریم. [14] خدمه سخت مشغول آماده کردن تدارکات برای فرستادن هواپیماها به ساحل هستند.  امروز یک پیام رادیویی دریافت کردم که مبنی بر تاخیر 13 روزه ویلکینز بود . امیدوارم حالش خوب باشد.

 

پنجشنبه 29 آوریل 1926

امروز وقتی از طریق رادیو از آموندسن شنیدم که دوکشتی نروژی در اسکله کنار آنها قرار دارند  وما نمی توانیم در اسکله کنار کشتی او قرار بگیریم ، خیلی ناراحت و مایوس شدم .

آموندسن یک ستوان از کشتی نظامی نروژی را که درلنگرگاه کنار آنها قرار دارد به کشتی ما فرستاد. او به ما اطلاع داد که زمان دقیق حرکت آنها از اسکله معلوم نیست .

حدود ساعت 4 عصر به اسکله رسیدیم. از کاپیتان کشتی نظامی پرسیدم که آیا می توانیم در کنار او لنگر بیاندازیم. او با اکراه رضایت داد. من فورا با آموندسن تماس گرفتم اما او سر میز شام بود. بعدا او را دیدم و با او به محل اقامتش رفتیم.

من کاپیتان کشتی نظامی را ملاقات کردم و از او پرسیدم که چه زمانی می توانیم در کنار اسکله پهلوگیری کنیم و هواپیماهای خود را با کمک کشتی آنها به ساحل برسانیم. او  جواب داد: “دوشنبه “. سپس از او خواستم که در شب ، زمانی که سوخت گیری نمی کنند اجازه دهد ما کنار آنها پهلو بگیریم تا بتوانیم با استفاده از کشتی آنها، هواپیماهای خود را به ساحل برسانیم.  اما متاسفانه او نپذیرفت و گفت که این کار را انجام نمی دهد.

 

 

سفرهای اکتشافی - آوریل

دانلود صفحه 69 تا 75

 

 

[1] helmsmen

[2] sledge

[3] [L. K.] Grenlie and [G. H.] James

[4] destination

[5] hazardous region

[6] poop deck

[7] hands

[8] mail buoy: شناور پستی : یک وسیله ای است که  برای دریافت مرسولات پستی دریایی استفاده می شود .

[9] Roy Bryant

[10] N.Y. Times

[11] tug

[12] ice pilotخلبان یخ ، خلبانی است که متخصص پرواز بر روی مناطق برفی و یخی است .

[13] George Hu- bert Wilkins

[14] برد به آموندسن، 28 آوریل 1926، بریتیش پترولیوم، پوشه 4319: ” لطفاً ترتیبی دهید که کشتی ما، چانتیر، بلافاصله پس از رسیدن فردا شب، در لنگرگاه کینگز بای پهلوگیری کند”. پنجشنبه، حدود ساعت 6 عصر. مایلم هر کمکی که در توان داریم به شما ارائه دهم. ما پنجاه نیرو در کشتی داریم.  با احترام فراوان ، ارادتمند شما هستم.

ازسفر اکتشافی شما از طرف همه افرادی که در این سفر اکتشافی همراه ما هستند و سلام و ارادت مخصوص من به شما.

رمز فایل، در صورت وجود :

درباره بهرام

بهرام
زمان خود را به بهتر کردن خود با مطالعه نوشته های دیگران اختصاص دهید. بنابراین شما به سادگی آنچه را بدست می آورید که دیگران سخت برای آن زحمت کشیده اند.

همچنین بررسی کنید:

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

چت و گفتگو با هوش مصنوعی یا چت و گفتگو با اجنه شیطانی؟ همانطور که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + یازده =

Translate »