آخرین مطالب

ریچارد ای. برد (آوریل) 10

دوشنبه 5 آوریل 1926 / بالاخره ماجراجویی بزرگ ما آغاز شد. . امروز در ساعت 3:15 بعد از ظهر،درست 15 دقیقه بعد از زمان مقرر ، چانتیر با یکی از با شکوه ترین  بدرقه ای که تا به حال دیده ام، اسکله نیروی دریایی بروکلین را ترک کرد. وقتی اینهمه علاقه شدید مردم را نسبت به سفرمان می بینم از خوشحالی در پوست خود نمی گنجم[1].  من  تاکنون چنین لطف و محبتی که مردم به ما نشان دادند را ندیده بودم .

آقای راکفلر در هنگام صرف ناهار در قایق بادبانی وینسنت آستور، با من در مورد آن بدرقه باشکوه  صحبت کرد و از آن بعنوان یک حادثه مهم[2] و فراموش نشدنی یاد کرد. حرف های جالبی بین ما رد و بدل شد. او به علاقه زیاد من به قطب شمال نیز اشاره کرد. من هیچ مردی را مثل آقای دکتر راکفلر ندیده ام که اینقدر به پیشرفت بشریت علاقه مند باشد  وافتخار می کنم که او از من حمایت می کند.

ادسل فورد به دلیل حرکت زود هنگام خود به اروپا نتوانست همراه ما بیاید. وینسنت آستور نیز به دلیل مرگ عمویش  در این سفر غایب بود. هیچ کس به اندازه این سه نفر، از من حمایت نکرده است. من تصمیم گرفته بودم که در این سفر،  تحت هر شرایطی، در ارتفاع های بالا پرواز کنم .

خیلی خوب شد که تام و هری با ما نیومدند. وقتی اسکله را ترک می کردیم ، احساس آرامش عجیبی پیدا کردم.

امروز افسران و خدمه کشتی  و در کل ، همه ما  مشغول آماده شدن برای سفر بودیم ، این تلاش دسته جمعی ، واقعا غیر قابل وصف است. این برای آنها یک افتخار محسوب می شود زیرا ما توانستیم که در زمان مقرر اسکله را ترک کنیم . دو ماهی بود که آرامشی نداشتم، مرتب در حال تلگراف زدن، تماس تلفنی و فرستادن نامه بودم اما الان تعجب می کنم که واقعا چنین آرامشی پیدا کرده ام.

ما در اسکله فورت همیلتون نزدیک شهر بروکلین توقف و قطب نماها را تنظیم کردیم . کشتی در حالت توقف هرزگاهی تکان های شدیدی می خورد .

من از همه کسانی که در این سفر مرا همراهی می کنند تشکر میکنم ، زیرا آنها با میل خودشان ، همه چیز خود را وقف این سفر کرده اند و تمام تلاش شان را برای موفقیت آمیز بودن این سفر اکتشافی انجام داده اند.

وضعیت کشتی خیلی نامنظم و بهم ریخته است . مردان سبز پوش زیادی درمیان خدمه کشتی حضور دارند. از آنجایی که هر یک از آنها ، افراد سطح بالا از قسمت های مختلف آمریکا هستند ، من پیش بینی می کنم که خیلی زود، یک سازماندهی نسبتا خوبی صورت گیرد.

درضمن ، من از تمام حامیان خود و شرکت‌های تجاری که سخاوتمندانه[3] به ما کمک کرده‌اند،کمال تشکر را دارم. به نظر من حتی در فرهنگ لغت هم ، کلماتی وجود ندارند که بتوانند عمق احساسات من را برای تشکر از آنها نشان دهد که بتوانم آن طور که سزاوار آنهاست از آنها تقدیر و تشکر کنم . هنوز احساس می کنم این  کلمات در مقابل کاری که آنها انجام داه اند ، بسیار بی ارزش[4] است و من نتوانستم بدرستی احساس خود را بیان کنم.

من ، این سفر اکتشافی را به عنوان ” سفر من ” نمی بینم ، بلکه به عنوان “سفر ما” به آن نگاه می کنم  ، یعنی تمام کسانی که همراه من هستند و در کل همه آمریکایی ها!

چنین روز باشکوهی ثابت کرد که در این کشور بزرگ، روحیه ماجراجویی و خیال پردازی زیادی وجود دارد. من تاکنون صدها تلگراف و نامه از سراسر کشور دریافت کرده ام ، حسابی مرا شوکه کرد و در فکر فرو برد.   داشتن حس مسئولیت پذیری بسیارخوب است.

احتمال وقوع حادثه ای که مانع شروع کار ما شود بسیار آزار دهنده است. سخت‌ترین قسمت این نوع سفرها نگرانی است ، نگرانی که برای نزدیک‌ترین و عزیزترین فرد زندگی ات ایجاد می شود. چیزی که حد و اندازه ندارد و هرگز نمی توان آن را در دفتر خاطرات نوشت.

یکی دیگر از سخت ترین کارها ، آماده کردن تدارکات سفر است. سفر با هواپیما نسبتا آسانتر از سفر با کشتی است.

از آنجایی که همه کاوشگران برای تأمین هزینه های سفر خود با مشکلات زیادی روبرو بوده اند، به همین دلیل آماده کردن تدارکات سفر بسیار دشوار است . در قطب شمال، هیچ جایگاه سوخت و هیچ کارخانه هواپیماسازی  وجود ندارد که بتوان در صورت لزوم ،  سوخت هواپیما و یا  قطعات یدکی آن را تهیه کرد.

امروز یک تلگراف از هم خدمتی ام در دفتر هوانوردی دریافت کردم[5]. شمار افرادی که این سفر را با تقدیر و خواست خدا مرتبط دانسته اند، واقعا قابل توجه بوده است.

سه شنبه 6 آوریل 1926

کاپیتان مایکل برنان، قطب نماهایش را تنظیم کرد . وقتی ما شروع به حرکت کردیم، کشتی حدود سه ربع ساعت روی دریا آماده حرکت بود. من و کاپیتان بیش از همه مشتاق حرکت بودیم.

او گفت:  اگر حرکت کنم، دیگر هیچ  کس درمورد تجهیزات و آذوقه ها که در انبار کشتی ذخیره شدند سوالی نخواهد کرد”.

بچه های کشتی باید تا آخر شب روی عرشه کار کنند تا بهم ریختگی های انبار کشتی را درست و مرتب کنند. این بهم ریختگی ها بدلیل تکان های شدید کشتی در دریای متلاطم و طوفانی بود .

روحیه همه افراد کشتی فوق العاده است. وقتی امروز جرج نویل درخواست خود را برای داوطلبی اعلام کرد  بدنبال او ، دکتر دانیل اوبراین بواسطه جان هاپکینز (هنرپیشه معروف) دوناهو و ون درویر و ویلیام هینز، هواشناس سابق اعزامی از سوی وزارت کشاورزی  نیز بدون لحظه ای تردید[6] داوطلب شدند.

دیشب همه خیلی خسته و کوفته [7]بودیم اما امروزکمی بهتر هستیم.

ما بال بزرگ 63 فوتی هواپیما را در انبار جلویی کشتی نگهداری می کردیم و خیلی مراقب بودیم که چیزی روی آن نیافتد ولی وقتی می بینیم وزن  زیادی روی آن بال آویزان است، حس بسیار بدی پیدا می کنیم .

امروز  ، (آ. آ) توچت به انباری رفت و یک پیرن بزرگ را از روی بال هواپیما پایین آورد.[8] او وقتی که داشت آن را پایین می آورد ، یک دفعه ریسمان از دستش در رفت و چنان سریع از میان انگشتانش گذشت که دستش را سوزاند. اما او توانست باز ریسمان را محکم بگیرد تا پیرن ها روی بال هواپیما نیافتد .توچت راضی بود پوست دستش کنده شود اما بال هواپیما آسیب نبیند.

برد پیام های زیادی از طریق رادیو دریافت کرد: پیام ها از طرف وزیر نیروی دریایی، ادسل فورد، لژیون آمریکایی، ویلهالمور استفانسون کاشف معروف، خانواده دریاسالار پیری، و بسیاری دیگر  بود.

خوشبختانه آب و هوا بسیار خوب و آرام است و من خیلی از این موضوع خوشحالم ، چون ما هنوز در برابر آب و هوای بد ایمنی کافی نداریم.

وقتی که ما در فورت همیلتون لنگر انداختیم[9]، روزنامه نگارها متوجه شدند که بال هواپیمای ما آسیب دیده است ، آنها یک خبرنگار را  نزد ما فرستاند تا از جزئیات ماجرا باخبر شوند.

چهارشنبه 7 آوریل 1926

دیشب بعد از شام، داشتم به طرف اتاق اختصاصی خودم در عرشه بالایی می رفتم که ناگهان مردی ، یواشکی از کنارم رد شد. خیلی به نظرم آشنا می آمد. چراغ قوه ام را به طرف صورتش انداختم ، او مالکوم پی هانسون ، مهندس امواج رادیویی از آزمایشگاه تحقیقات رادیویی نیروی دریایی بود . بسیار شگفت زده شدم. هنسون گفت:  “اعتراف می‌کنم”[10]، “من قاچاقی سوار کشتی شدم”.

اما اکنون می دانم که این سفر اکتشافی بسیار مدیون هانسون است. او هفته ها شب و روز روی دستگاه های رادیویی فرکانس بالا برای ارتباط برقرار کردن کشتی و هواپیما کار می کرد. به نظر می رسد که او فقط سه چهار روز دیگر کار داشت که پروژه اش را به اتمام برساند ولی او فداکاری کرد و  بخاطر اینکه سفر ما با مشکل روبرو نشود عمدا کنار رفت .

او نمی خواهد که من بدانم در هنگام حرکت ما از اسکله ، او در کشتی بوده ، پس مسئولیت کار او نیز به عهده خودش است. تنها دغدغه من این است که به او کمک کنم تا از این گرفتاری خلاص شود.

 

پنجشنبه 8 آوریل 1926

ما همچنان با همان شکل به سفر خود با کشتی ادامه می دهیم. امروز صبح چند دقیقه قبل از ساعت هفت، کشتی  یکدفعه شروع به غلتیدن کرد و حدود 30 درجه چرخید .

من دیر متوجه شدم و بلافاصله صدای کاپیتان را شنیدم که فریاد می زد : “همه آماده باشید ” ، ” با تمام توان به پیش” [11] “یک چیزی آنجا ول شده “.

این لحظه برای من پر از استرس بود واگر مشخص می شد که کاپیتان درست می‌گوید یعنی بال هواپیما شکسته شده و سفر اکتشافی ما به طرز مفتضحانه‌ای با شکست بزرگی به پایان می‌رسید، شکستی که برای همیشه در ذهن ها می ماند.

خیلی سریع بدون اینکه لباسم را عوض کنم بیرون رفتم و یک لحظه بعد به پل فرماندهی[12] رسیدم. گفتم: “فکر می کنی  اوضاع خیلی بد است، کاپیتان؟” او  گفت: ” نمی دانم”.  به سرعت خودمان را  به انبار چانتیر رساندیم و با کمک ناخدایار[13] درب انبار را برداشتیم. خوشبختانه بشکه های بنزین و وسایل دیگر همگی دست نخورده بودند. من دوباره به زندگی امیدوار شدم، چون یک بشکه بنزین سنگین در آن انبار وجود داشت ، اگر این بشکه می چرخید، بال هواپیما را طوری می شکست که به هیچ وجه قابل تعمیر نبود.

من دستور دادم که همه وسایل را با طناب های بیشتری ببندند تا هیچ چیز نتواند آنها را تکان دهد. یک سوراخ در بال هواپیما بوجود آمده بود که این بر اثر ضربه تکه چوب یکی از تیرک های پهنه کشتی به وجود آمده بودکه خوشبختانه قابل تعمیر بود.

جمعه 9 آوریل 1926

ما از طرف فرمانده و دکترتیلور از آزمایشگاه های تحقیقاتی نیروی دریایی یک پیام دریافت کردیم . (به گزارش رادیویی مراجعه کنید).

بنابراین اگر بتوانیم هانسون را به موقع به  ایالات متحده برگردانیم ،  می توانسیم اورا از این گرفتاری نجات دهیم. اگر یک کشتی که مقصد آن آمریکا باشد از کنار ما عبور کند و هانسون هم کارش را تمام کرده باشد و در ضمن هوا هم صاف و خوب باشد، می توانیم او را در آن کشتی پیاده کنیم که به آمریکا برگردد.

شنبه 10 آوریل 1926

ما  از شدت خستگی کم کم داریم از حال می رویم. دریازدگی،  انگشتان زخمی و سوخته ،خستگی و ….. در این سفر وجود دارد، اما با این حال همه ما خوشحال هستیم و من معتقدم که یک کشتی شاد و پر از انرژی مثبت داریم . اگر همه چیز به همین منوال و خوب پیش برود، احتمالا اول ماه می به اسپیتزبرگن می رسیم.

یکشنبه 11 آوریل 1926

من بیشتر وقتم را صرف رسیدگی به مشکلات پیش آمده می کنم و جهت ها[14] ومسیر ها و … را تنظیم می کنم ورسیدگی به سایر امور را به ستوان [15]نوویل ( ج . او . نوویل) و ستوان اورتل ( ر. ای . اورتل) واگذار کرده ام. هر دوی آنها دارای روحیه عالی و قوی هستند.

از آنجایی که همه خیلی خسته بودند به آنها اجازه دادیم که بروند و استراحت کنند،  به جز کسانی که مجبور بودند از موتورخانه نگهبانی و مراقبت کنند . واقعا  همگی خیلی به استراحت احتیاج داریم.

دیشب متوجه شدم که شرکت آبروکرومبی اند فچ  هنوز اجاق گاز پریموس ما را  ارسال نکرده است. دیگر از تحویل آن ناامید شدم، بالاخره هر طور که شده یک اجاق گاز برای سفرمان تهیه خواهم کرد.

دوشنبه 12 آوریل 1926

روحیه همه در کشتی بسیار خوب است. چارلز گولد[16] نجار کشتی یکی از بهترین افراد کشتی است. او روزی دوازده تا پانزده ساعت کار می کند. دیشب در حالی که کشتی از چپ و راست تکان می خورد، یکی از دریانوردان لیز خورد و روی صورت او افتاد و او را از خواب بیدار کرد ، چارلز گولد گفت : ” سلام” ،  بعد به بالا نگاه کرد و گفت ” چطوری ؟” و سپس سرش را برگرداند وخوابید.

همه سخت در حال کار کردن هستند و به نظر من ، این کار روتین است که توانایی یک مرد را می سنجد.

ما از نزدیکی یک قطعه یخ  بزرگ می گذریم.

سه شنبه 13 آوریل 1926

اهروگت[17] اهل وست پوینتر است که در آشپزخانه کشتی کار می کند . او از این کار متنفر است و تا این لحظه،  بیش از بیست ظرف را شکسته است. به او گفتم ” پس روی عرشه برو  و فرمان کشتی را دست بگیر و ببین این کار را دوست داری یا نه ؟ او حسابی مشغول این کار شده بود  تا زمانی که کاپیتان وارد پل فرماندهی شد و متوجه شد که کشتی80 درجه از مسیر اصلی خارج شده است . من شرط می بندم که او آن چنان کتکی خواهد خورد که تا الان  هیچ کس در وست پوینت این کتک را نخورده است.

 

سفرهای اکتشافی - آوریل

دانلود صفحه 62 تا 68

 

 

[1] I cannot get over my astonishment

[2] outstanding incident

[3] generously

[4] unworthy

[5] به نظر می رسد این تلگرامی بوده که  در آن برای برد و همراهان سفر اکتشافی اش آرزوی سلامتی کرده است. به قسمت  برد به بدریانورد موففت  ، 10 آوریل 1926 مراجعه کنید. پوشه BP 4319.*

[6] without a moment’s hesitation

[7] worn out

[8] پیرن یک هیدروکربن زرد رنگ و کریستالی است که از قطران زغال سنگ به دست می آید و برای خاموش کردن آتش استفاده می شود.

[9] anchored off

[10] confess

[11] all hands on deck بانگ یا آژیری که در کشتی بکار میرود برای اگاه کردن کارکنان که همه باید روی عرشه باشند

[12] bridge

[13] first mate

[14] courses

[15] Lieutenant

[16] . Charles F Gould

[17] W. W.] Ehrgott

رمز فایل، در صورت وجود :

درباره بهرام

بهرام
زمان خود را به بهتر کردن خود با مطالعه نوشته های دیگران اختصاص دهید. بنابراین شما به سادگی آنچه را بدست می آورید که دیگران سخت برای آن زحمت کشیده اند.

همچنین بررسی کنید:

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

چت و گفتگو با هوش مصنوعی یا چت و گفتگو با اجنه شیطانی؟ همانطور که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

16 − 12 =

Translate »