آخرین مطالب

امام صادق و زمین تخت و گنبد آسمان و کوه قاف = زمین کروی نیست / دروغ و توهمی به نام کره زمین

بخشی از فرمایشات امام صادق علیه السلام درخصوص زمین تخت و گنبد آسمان و کوه قاف در منابع معتبر و گوناگون شیعه 12 امامی


کوه قاف و ارتباط آن با رنگ اخضر آسمان :

سوره قاف:

ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِيدِ [1] (کوه)قاف و سوگند به (حقانیت) قرآن مجيد !

الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سُفْیَانَ‌بْنِ‌السَّعِیدِ الثَّوْرِیِّ قَال‌قُلْتُ لِلصَّادِقِ (علیه السلام): یَا ابْنَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) مَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ: الم وَ المص وَ الر وَ المر وَ کهیعص وَ طه وَ طس وَ طسم وَ یس وَ ص وَ حم وَ حم عسق وَ ق وَ نَ. قَالَ (علیه السلام): أَمَّا … ق فَهُوَ الْجَبَلُ الْمُحِیطُ بِالْأَرْضِ وَ خُضْرَهًُْ السَّمَاءِ مِنْهُ وَ بِهِ یُمْسِکُ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا.

امام صادق (علیه السلام)- سفیان ثوری گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! معنای سخن خداوند عزّوجلّ که می‌فرماید: الم و المص و الر و المر و کهیعص و طه و طس و طسم و یس وص و حم و حم عسق و ق و ن، چیست»؟ امام (علیه السلام) فرمود:

«امّا … ق کوهی دورتادور زمین است که رنگ اخضر آسمان از آن اوست و به‌واسطه‌ی آن (رشته کوه قاف) خداوند زمین را (که بر پشت ماهی پهن شده را) نگه داشته (=میخکوب کرده) که (ثابت شود تا) اهلش را تکان ندهد. (رنگ اخضر=رنگ آسمانی)

منابع : تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۸ /بحارالأنوار، ج۸۹، ص۳۷۳/ معانی الأخبار، ص۲۲/ نورالثقلین/ البرهان

در کتاب توحید مفضل ، امام صادق علیه السلام فرموده اند :

ثمَّ فَكِّرْ فِي خَلْقِ هَذِهِ الْأَرْضِ عَلَى مَا هِيَ عَلَيْهِ حِينَ خُلِقَتْ رَاتِبَةً رَاكِنَة

 آنگاه در آفرینش زمین و در این شکل و هیأت بنگر : زمین طوری خلق شده که کاملا در سرجایش ثابت ایستاده و ساکن است

  • توحيد المفضل، ص: 143

الباقر (علیه السلام)- قَافٌ جَبَلٌ مُحِیطٌ بِالدُّنْیَا مِنْ زُمُرُّدٍ اخْضَرَ فَخُضْرَهًُْ السَّمَاءُ مِنْ ذَلکَ الْجَبَلِ.

امام باقر (علیه السلام)- ق =قاف نام رشته کوهی است از جنس ((زمرد)) که دورتادور صفحه زمین هست و آن را احاطه کرده و همچنین رنگ اخضر آسمان بازتابی از آن کوه است / (رنگ اخضر=رنگ آبی گنبد آسمان/گنبود کبود )

  • تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۵، ص۸ نورالثقلین

زمرد ابیجنس کوه قافجنس کوه قاف

فرمایش امام صادق علیه السلام درمورد حکمت رنگ اخضر آسمان (در کتاب توحید مفضل) :

تفكّر نما در رنگ آسمان آن را به اين رنگ آفريده براى آن كه موافق ترين رنگهاست بر آن كه ديده، و نور بصر را تقويت مى نمايد حتى آن كه طبیبان مى گويند كه اگر كسى را ضعفى در ديده پديد آمده باشد بايد كه نظر كند به كمبود مايل به سياهى، و بعضى از طبيبان حاذق حكم كرده بود براى كسى كه كندى در بينائى او به هم رسيده بود كه پيوسته نظر كند در تغار كبودى كه مملو از آب باشد.
پس تفكّر كن كه چگونه حق تعالى شب هنگام رنگ آسمان را كبود مايل به سياهى گردانيده كه مكرر نظر كردن به آسمان بر ديده ها ضرر نرساند، پس آن كه حكما و دانايان بعد از تجارب بسيارى پى به آن برده اند چون در خلقت حكيم عليم نظر مى كنى موافق آن مى يابى حكمت بالغه الهى در همه چيز ظاهر است، كه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و تفكّر نمايند در اين امر ملحدان.

  • توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 159

علت زلزله ها در زمین تخت :

الصّادق ( إِنَّ ذَاالْقَرْنَیْنِ لَمَّا انْتَهَی إِلَی السَّدِّ جَاوَزَهُ فَدَخَلَ فِی الظُّلُمَاتِ فَإِذَا هُوَ بِمَلَکٍ قَائِمٍ عَلَی جَبَلٍ طُولُهُ خَمْسُمِائَهًِْ ذِرَاعٍ فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ یَا ذَاالْقَرْنَیْنِ أَ مَا کَانَ خَلْفَکَ مَسْلَکٌ فَقَالَ لَهُ ذُوالْقَرْنَیْنِ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَکٌ مِنْ مَلَائِکَهًِْ الرَّحْمَنِ مُوَکَّلٌ بِهَذَا الْجَبَلِ فَلَیْسَ مِنْ جَبَلٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ إِلَّا وَ لَهُ عِرْقٌ إِلَی هَذَا الْجَبَلِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ أَنْ یُزَلْزِلَ مَدِینَهًًْ أَوْحَی إِلَیَّ فَزَلْزَلْتُهَا.

امام صادق (علیه السلام)- چون ذو القرنین از سد گذشت داخل ظلمات شد و به فرشته‌ای رسید که بر کوهی به طول پانصد ذراع ایستاده بود
و به ذو القرنین گفت: «مگر پشت سرت راه نبود»؟ ذوالقرنین به او گفت: «تو کیستی»؟ گفت: «یکی از فرشتگان رحمانم و موکّل بر این کوهم که از هر کوهی رگی به این کوه متّصل است و هنگامی‌که خدا بخواهد شهری را بلرزاند به من وحی می‌کند تا آن را بلرزانم».

  • تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۸، ص۶۰۸ – بحارالأنوار، ج۱۲، ص۱۸۰/ نورالثقلین/ البرهان

( هيئة الأرض )

فكر يا مفضل فيما خلق الله عز وجل عليه هذه الجواهر الأربعة [١] ليتسع ما يحتاج إليه منها فمن ذلك سعة هذه الأرض وامتدادها فلو لا ذلك كيف كانت تتسع لمساكن الناس ومزارعهم ومراعيهم ومنابت أخشابهم وأحطابهم والعقاقير العظيمة والمعادن الجسيم غناؤها ولعل من ينكر هذه الفلوات [١] الخاوية والقفار الموحشة فيقول ما المنفعة فيها فهي مأوى هذه الوحوش ومحالها ومراعيها ثم فيها بعد تنفس ومضطرب للناس إذا احتاجوا إلى الاستبدال بأوطانهم فكم بيداء وكم فدفد [٢] حالت قصورا وجنانا بانتقال الناس إليها وحلولهم فيها ولو لا سعة الأرض وفسحتها لكان الناس كمن هو في حصار ضيق لا يجد مندوحة عن وطنه إذا أحزنه أمر يضطره إلى الانتقال عنه.

ثم فكر في خلق هذه الأرض على ما هي عليه حين خلقت راتبة راكنة فتكون موطنا مستقرا للأشياء فيتمكن الناس من السعي عليها في مآربهم والجلوس عليها لراحتهم والنوم لهدوئهم والإتقان لأعمالهم فإنها لو كانت رجراجة منكفئة لم يكونوا يستطيعون أن يتقنوا البناء والنجارة والصناعة وما أشبه ذلك بل كانوا لا يتهنون بالعيش والأرض ترتج من تحتهم واعتبر ذلك بما يصيب الناس حين الزلازل [٣] على قلة مكثها حتى يصيروا إلى ترك منازلهم والهرب عنها فإن قال قائل فلم صارت هذه الأرض تزلزل؟ قيل له إن الزلزلة وما أشبهها موعظة وترهيب يرهب بها الناس ليرعووا وينزعوا عن المعاصي وكذلك ما ينزل بهم من البلاء في أبدانهم وأموالهم يجري في التدبير على ما فيه صلاحهم واستقامتهم ويدخر لهم إن صلحوا من الثواب والعوض في الآخرة ما لا يعدله شيء من أمور الدنيا وربما عجل ذلك في الدنيا إذا كان ذلك في الدنيا صلاحا للعامة والخاصة ثم إن الأرض في طباعها الذي طبعها الله عليه باردة يابسة وكذلك الحجارة وإنما الفرق بينها وبين الحجارة فضل يبس في الحجارة أفرأيت لو أن اليبس أفرط على الأرض قليلا حتى تكون حجرا صلدا أكانت تنبت هذا النبات الذي به حياة الحيوان وكان يمكن بها حرث أو بناء؟؟ أفلا ترى كيف نقصت من يبس الحجارة وجعلت على ما هي عليه من اللين والرخاوة لتتهيأ للاعتماد.

هیئت زمین :

ای مفضّل! در بستری که خداوند برای جواهر چهارگانه آفریده تا بطور گسترده رفع نیاز شود بنگر. از جمله پهناوری  این زمین و امتداد آن است. اگر این گونه وسیع و پهناور نبود چگونه جایها و مساکن مردم، کشتزارها، چراگاهها، جنگلها و درختان، داروهای فراوان، معادن بی شمار و پرفایده و بسیار را در خود جای می داد؟ چه بسا کسی این فلاتهای خشک و دشتهای دهشت آور را بی ثمر و بیهوده بینگارد. حال آنکه این جایها، جایگاه حیوانات و مسکن و چراگاه آنهاست. نیز آنگاه که مردم در اضطرار می افتند که از وطن خود به جای دیگر رحل اقامت افکنند به این مناطق می روند. چه بسیار فلاتها و دشتها که به کاخها و بهشتها تبدیل شده و مردم در آنها سکنی گزیده اند!

 اگر زمین پهناور نبود گویی که مردم در میان زندان  حصاری تنگ گرفتارند

و اگر ضرورت و امری ناگوار ناچارشان کرد که ترک وطن کنند هیچ مکانی نمی یافتند.

 آنگاه در آفرینش زمین و در این شکل و هیأت بنگر : زمین طوری خلق شده که کاملا در سرجایش ایستاده و ثابت است

 مردم می توانند بر روی آن در رفع نیازهایشان بکوشند، آرام بنشینند، براحتی بخوابند و هیچ تزلزلی در کارشان پدید نیاید.

نکته مهم :
زمین تخت  بر پشت ماهی پهن شده  و بر آن متکی است  ،  به خاطر همین ،  خدا آن را با کوه ها میخکوب کرده که در نتیجه ماهی  ثابت و ایستاده و بی لرزش شده تا خانه های ساکنین روی زمین بر اثر لرزش های ماهی تخریب نشود.

 اگر زمین، لرزان و ناآرام بود  (به دلیل تحرکات و لرزش های آن فرشته شبیه به ماهی که زمین بر پشتش پهن شده )  مردم روی زمین  قادر به ساخت بنا، نجاری و یا هر صنعت و حرفه دیگر نبودند و اگر زمین زیر پایشان می لرزید زندگی برای این ها گوارا  و جالب نبود.

اگر به حال مردم که در وقت وقوع زلزله زود گذر پدید می آید و اینان خانه و کاشانه خود را می گذارند و از آنها فرار می کنند، بنگری به این سخن بیشتر پی می بری.
اگر کسی بگوید: چرا این زمین لرزه ها پدید آمده؟
باید گفته شود: زمین لرزه و همانند آن، برای آن است که مردم، غافل نشوند، به هوش باشند [که ضعیف و ناتوانند] و در هراس افتند و [با احساس ضعف خود و قدرت آفرینشگر] از گناه و فساد به دور مانند.

( هر زمین لرزه  هشداری است به گناه کاران و افراد فاسد تا مجبور شوند توبه کنند یا اینکه با این عذاب نابود شوند)

تمام بلاها و گرفتاری هایی که در جسم و مال شان پدید می آید برای همین امر و به سود و مصلحت و استقامت بخشیدن به آنان است.

صالح باشند، باعث می شود که در سرای دیگر چنان پاداشهایی برای شخص ذخیره گردد که با هیچ نعمت دنیوی برابری نکند. پس گاه صلاح و مصلحت عام و خاص در آن است که در نزول این بلاها در دنیا شتاب شود. [سطح و پوسته زمین که به کار مردم می آید] آن گونه که خدایش آفریده، سرد و خشک است، سنگ نیز این گونه است. فرق بخش هایی از زمین با سنگ، خشکی بیشتر سنگ است. براستی اگر همه زمین مانند سنگ سخت، می گشت، آیا روینده ای بر زمین می رویید تا غذای حیوانی باشد و یا شخم و ساخت، ممکن می گشت؟ آیا نمی بینی که از خشکی و سختی سنگ، کاسته شده و جای جای زمین [به صورت خاک] سست و نرم گشته تا بتوان با آن کاری کرد و زندگی را بر آن استناد داد؟.

زمین بر پشت ماهی و اثبات بی تحرکی زمین تخت در احادیث و آیات قرآن!

نتیجه : دو نوع زلزله میتواند پدید بیاید : نوع اول لرزش فرشته ایست که زمین برروی ان قرار داده شده و دوم کوه های قاف

 


گنبد آسمان و چرخش خورشید ماه!

نکته ای مهم :

خورشید درون کدام گنبد آسمان است؟

پاسخ : امام سجاد علیه السلام در حدیثی طولانی فرمودند : خورشید در آسمان چهارم است(زیر گنبد چهارم) و اما هنگامی خورشید به زیر سقف آسمان اول میاید که آن هنگام قیامت باشد و مردم از شدت نزدیکی خورشید عذاب شده و عرق میکنند. (منبع عربی : إرشاد القلوب  ج۱ ص۵۳)  منبع ترجمه شده : إرشاد القلوب / ترجمه رضایی ;  جلد ۱  ص ۱۳۷

دسترسی ساده تر  به منبع :

https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/292348 

 

حدیث امام صادق علیه السلام درباره ( قبة ) گنبدآسمان و چرخش خورشید در زیر چهارمین گنبد آسمان و در فلک مخصوص خودش / در تفسیر قرآن ، ذیل ایه 18 از سوره حج در کتاب تفسیر البرهان به نقل از شیخ مفید

– الْمُفِيدُ فِي(الْإِخْتِصَاصِ):عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ،قَالَ:حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ،عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ،عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ،عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ،عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ،قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ

وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبٰالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ الْآيَةَ.

فَقَالَ:«إِنَّ لِلشَّمْسِ أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ:فَأَوَّلُ سَجْدَةٍ إِذَا صَارَتْ فِي طَرَفِ الْأُفُقِ حِينَ يَخْرُجُ الْفَلَكُ مِنَ الْأَرْضِ إِذَا رَأَيْتَ الْبَيَاضَ الْمُضِيءَ فِي طُولِ السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ»قُلْتُ:بَلَى،جُعِلْتُ فِدَاكَ.قَالَ:«ذَاكَ الْفَجْرُ الْكَاذِبُ،لِأَنَّ الشَّمْسَ تَخْرُجُ سَاجِدَةً وَ هِيَ فِي طَرَفِ الْأَرْضِ،فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا طَلَعَ الْفَجْرُ،وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاَةِ.

وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّانِيَةُ،فَإِنَّهَا إِذَا صَارَتْ فِي وَسَطِ الْقُبَّةِ وَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ،رَكَدَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ الزَّوَالِ،فَإِذَا صَارَتْ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ رَكَدَتْ وَ سَجَدَتْ،فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَتْ عَنْ وَسَطِ الْقُبَّةِ فَيَدْخُلُ وَقْتُ صَلاَةِ الزَّوَالِ.

وَ أَمَّا السَّجْدَةُ الثَّالِثَةُ:إِنَّهَا إِذْ غَابَتْ مِنَ الْأُفُقِ خَرَّتْ سَاجِدَةً،فَإِذَا ارْتَفَعَتْ مِنْ سُجُودِهَا زَالَ اللَّيْلُ،كَمَا أَنَّهَا حِينَ زَالَتْ وَسَطَ الْقُبَّةِ دَخَلَ وَقْتُ الزَّوَالِ،زَوَالِ النَّهَارِ».

قلت:هذه صورة ما وقفت عليه من هذا الحديث،و اللّه سبحانه أعلم،و قد تقدم في حديث أبي ذر،عن رسول اللّه(صلّى اللّه عليه و آله):«سجود الشمس مع الملائكة الموكلين بها و القمر»في قوله تعالى: هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيٰاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً من سورة يونس

قوله تعالى:

هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيٰابٌ مِنْ نٰارٍ -إلى قوله تعالى- وَ ذُوقُوا عَذٰابَ الْحَرِيقِ [19-22]

https://lib.eshia.ir/71664/3/860
https://lib.eshia.ir/71664/3/861
تفسیر البرهان جلد سوم صفحه 860 و 861

ترجمه حدیث امام اباعبدالله=(صادق)علیه السلام در باب چرخش خورشید در زیر چهارمین گنبدآسمان! (=داخل آسمان چهارم)

۴) شیخ مفید در کتاب اختصاصی، از محمد بن احمد علوی، از احمد بن زياد، از علی بن ابراهيم، از محمد بن عیسی بن عبید از بونس بن عبد الرحمن،

از ابو صباح کنانی روایت کرده است که او گفت: از امام صادق عليه السلام – در باره این آیه پرسیدم: «ألم تر أن الله يسجد له من في الماوات ومن في الأرض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب»

حضرت فرمود: خورشید در هر شبانه روز چهار بار سجده می کند. اولین سجده زمانی است که در طرف افق قرار می گیرد. هنگامی که فلک از زمین خارج می شود و آن همان زمانی است که سفیدی را قبل از طلوع فجر در آسمان می بینی.

گفتم: آری، جانم به قربانت.

امام در ادامه فرمود: آن فجر کاذب است/سپیده  دم.

زیرا خورشید در حالی که در گوشه ای است و در حال سجده است، خارج می شود و چون از سجده خود برخیزد، آن وقت، فجر طلوع کرده و وقت نماز صبح می شود.

اما سجده دوم، زمانی است که خورشید در وسط گنبد آسمان قرار می گیرد و روز بالا می آید و در این زمان، خورشید قبل از این که از وسط گنبد آسمان کنار رود و هنگامی که در برابر عرش قرار می گیرد به سجده می افتد و هنگامی که از سجده خود برمی خیزد، و هنگامی که از (وسط گنبدآسمان) کنار می رود و وقت نماز عصر فرا می رسد.

اما سجده سوم: زمانی است که خورشید از افق ناپدید می شود و به سجده می افتد و هنگامی که از سجده بر می خیزد، شب به پایان می رسد؛ همان طور که وقتی آن از وسط گنبدآسمان به کنار می رود، وقت عصر فرا می رسد که پایان روز می باشد.

سایر منابع : تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۹، ص۶۰۰

 بحارا لأنوار، ج۵۵، ص۱۶۴/ الاختصاص، ص۲۱۳/ مستدرک الوسایل، ج۳، ص۱۱۷/ البرهان

فرمایشات ذوالقرنین درخصوص ایستاده و بی تحرک بودن زمین و متحرک بودن خورشید و ماه :

قَارِئاً لِلْکُتُبِ قَالَ: قَرَأْتُ فِی بَعْضِ کُتُبِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ ذَا الْقَرْنَیْنِ لَمَّا فَرَغَ مِنْ عَمَلِ السَّدِّ انْطَلَقَ عَلَی وَجْهِهِ فَبَیْنَا هُوَ یَسِیرُ وَ جُنُودُهُ إِذْ مَرَّ بِرَجُلٍ عَالِمٍ فَقَالَ لِذِی الْقَرْنَیْنِ أَخْبِرْنِی عَنْ شَیْئَیْنِ مُنْذُ خَلَقَهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَائِمَیْنِ وَ عَنْ شَیْئَیْنِ جَارِیَیْنِ وَ عَنْ شَیْئَیْنِ مُخْتَلِفَیْنِ وَ عَنْ شَیْئَیْنِ مُتَبَاغِضَیْنِ
فَقَالَ لَهُ ذُو الْقَرْنَیْنِ
أَمَّا الشَّیْئَانِالْقَائِمَانِ فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ
وَ أَمَّا الشَّیْئَانِ الْجَارِیَانِ فَالشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ
وَ أَمَّا الشَّیْئَانِ الْمُخْتَلِفَانِ فَاللَّیْلُ وَ النَّهَارُ

وَ أَمَّا الشَّیْئَانِ الْمُتَبَاغِضَانِ فَالْمَوْتُ وَ الْحَیَاهُ قَالَ فَانْطَلِقْ فَإِنَّکَ عَالِمٌ.
  • کتاب : الخصال ج1 ص59

(ترجمه کوتاه)
ذوالقرنین رحمت الله علیه فرمود:
دو چیز ثابت و ایستاده زمین و (گنبد) آسمانهاست
دوچیزی که در جریان و در چرخش اند خورشید و ماه هستند
دو چیز مختلف شب و روزاند


ادامه مطالب در کتاب توحید مفضل به ترجمه علامه مجلسی :

[فوايد طلوع و غروب خورشيد]

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 159

تفكّر نما اى مفضّل! در طلوع و غروب آفتاب براى قيام ليل و نهار، اگر طلوع آفتاب نمى بود جميع امور دنيا باطل مى شد و نمى توانستندمردم سعى نمايند و تصرف كنند در امور معاش خود، و دنيا هميشه بر ايشان تار بود، و عيش ايشان بدون لذّت، و روح و روشنائى و نور گوارا نبود، و مصالح طلوع خورشيد از آفتاب روشن تر است و احتياج به بيان ندارد، بلكه تأمل كن در منافع غروب آفتاب كه اگر آن نبود مردم را قرار و سكون ميسّر نبود با شدّت احتياجى كه دارند به نوم و استراحت تا آن كه ابدان ايشان از كلال بر آيد، و حواس ايشان قوّت يابد، و قوّت هاضمه بر انگيخته شود براى هضم طعام و رسانيدن غذا به سوى اعضاء و اگر هميشه روز مى بود، حرص مردم را بر آن مى داشت تا آن كه پيوسته كار كنند و بدنهاى خود را بكاهند به درستى كه بسيارى از مردم آن مقدار حرص بر جمع و كسب و ذخيره كردن اموال دارند كه اگر تاريكى شب مانع نمى شد ايشان را، هر آينه قرار نمى گرفتند و چندان كار مى كردند كه خود را از كار مى افكندند. و ايضاً اگر شب در نمى آمد، زمين از حرارت آفتاب به مرتبه اى تفتيده مى شد كه حيوانات و گیاهان ضايع مى شدند، پس قادر خبير به حكمت و تقدير خود چنين مقدّر كرده كه آفتاب گاهى طلوع كند و گاهى غروب كند به مانند چراغی كه گاهى براى اهل خانه برافروزند كه حوائج خود را به آن تمشيت دهند و گاهى برگيرند كه ايشان قرار گيرند و استراحت نمايند، پس نور و ظلمت كه ضد يك ديگرند هر دو را براى نظام عالم و انتظام احوال بنى آدم آفريده.

( التدبير والمصلحة في الفصول الأربعة من السنة )

ثم فكر بعد هذا في ارتفاع الشمس وانحطاطها لإقامة هذه الأزمنة الأربعة [١] من السنة وما في ذلك من التدبير والمصلحة ففي الشتاء تعود الحرارة في الشجر والنبات فيتولد فيهما مواد الثمار ويتكثف [٢] الهواء فينشأ منه السحاب والمطر وتشتد أبدان الحيوان وتقوى وفي الربيع تتحرك وتظهر المواد المتولدة في الشتاء فيطلع النبات وتنور [٣] الأشجار ويهيج الحيوان للسفاد وفي الصيف يحتدم الهواء فتنضج الثمار وتتحلل فضول الأبدان ويجف وجه الأرض فتهيأ للبناء والأعمال وفي الخريف يصفو الهواء وترتفع الأمراض وتصح الأبدان ويمتد الليل فيمكن فيه بعض الأعمال لطوله ويطيب الهواء فيه إلى مصالح أخرى لو تقصيت لذكرها لطال فيها الكلام.

 

( معرفة الأزمنة والفصول الأربعة عن طريق حركة الشمس )

فكر الآن في تنقل الشمس في البروج الاثني عشر [١] لإقامة دور السنة وما في ذلك من التدبير فهو الدور الذي تصح به الأزمنة الأربعة من السنة الشتاء والربيع والصيف والخريف تستوفيها على التمام وفي هذا المقدار من دوران الشمس تدرك الغلات والثمار وتنتهي إلى غاياتهم ثم تعود فيستأنف النشو والنمو ألا ترى أن السنة مقدار مسير الشمس من الحمل إلى الحمل فبالسنة وأخواتها يكال الزمان من لدن خلق الله تعالى العالم إلى كل وقت وعصر من غابر الأيام وبها يحسب الناس الأعمار والأوقات الموقتة للديون والإجارات والمعاملات وغير ذلك من أمورهم وبمسير [٢] الشمس تكمل السنة ويقوم حساب الزمان على الصحة.

انظر إلى شروقها على العالم كيف دبر أن يكون فإنها لو كانت تبزغ في موضع من السماء فتقف لا تعدوه لما وصل شعاعها ومنفعتها إلى كثير من الجهات لأن الجبال والجدران كانت تحجبها عنها فجعلت تطلع أول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب ثم لا تزال تدور وتغشى جهة بعد جهة حتى تنتهي إلى المغرب فتشرق على ما استتر عنها في أول النهار فلا يبقى موضع من المواضع إلا أخذ بقسطه من المنفعة منها والإرب التي قدرت له ولو تخلفت مقدار عام أو بعض عام كيف كان يكون حالهم بل كيف كان يكون لهم مع ذلك بقاء أفلا ترى كيف كان يكون للناس هذه الأمور الجليلة التي لم يكن عندهم فيها حيلة فصارت تجري على مجاريها لا تفتل [١] ولا تتخلف عن مواقيتها لصلاح العالم وما فيه بقاؤه.

[حكمت فصول چهارگانه سال (پدیداری فصول وابسته است به چرخش خورشید دور صفحه زمین تخت!)

  • توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 161 و 162

و  تفكّر نما در ارتفاع گرفتن و پایین رفتن خورشید(1)(2)، براى آن كه در هر سال چهار فصل مختلف پديد آيد و تدبير در مصلحت حكيم قدير ظاهر گردد، پس در زمستان حرارت در باطن درخت و نبات پنهان مى گردد كه مادّه هاى ميوه در آنها متولد گردد و در هوا كثافتى پديد آيد كه از آن ابر و باران در هوا متولد شود و ابدان حيوانات محكم شود و قوّت يابد.

و در بهار موادّى كه در زمستان اشجار و نباتات متولّد شده به حركت آيند، و گياه ها و گل ها و شكوفه ها برويند و حيوانات براى فرزند به هم رسانيدن به حركت آيند.

و در تابستان به سبب شدت حرارت هوا ميوه ها پخته مى شوند و رطوبات فاضله و اخلاط فاسده ابدان حيوانات به تحليل روند و رطوبت روى زمين كم شود كه اعمال و عمارات و غيره به آسمانى ميسّر گردد.

و در پائيز هوا صاف گردد و بيمارى ها مرتفع گردد و بدن ها صحيح شود و شب ها دراز شود كه اعمالى كه در شب بايد به عمل آيد ميسّر گردد، و اگر مصالح اين فصول را استقصا نمائيم سخن به طول مى انجامد.

—- —-

توضیحات علمی و مذهبی :
(از دید ناظر براثر پرسپکتیو و شکست نور در گنبد های اسمان ((1)) . ویا اشاره ای به حرکت خورشید به سوی گنبد آسمان هفتم و پایین امدنش در زیر گنبداسمان چهارم((2)) )

1 بررسی خطای دید و پرسپکتیو :

پرسپکتیو به چه صورت می باشد

2 : توضیحاتی مربوط به ازمایش و پدیداری شب و روز در زمین تخت و احادیث و روایات مربوط به بالارفتن خورشید تا گنبد هفتمین اسمان و پایین امدنش تا گنبد چهارم و جایگاه اصلی آن

مستند زمین تخت پارسی : فصل 2 قسمت 2 + نحوه پدید آمدن شبانه روز در زمین مسطح

مستند زمین تخت پارسی : فصل 2 قسمت 3

 

—- —

ادامه فرمایشات امام صادق علیه السلام در کتاب توحید مفضل:

اكنون تفكّر كن در دور زدن خورشید و به حركت مخصوص آن در  زیر بروج دوازده گانه (برج های اصلی گنبد اسمان) يعنى حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و ميزان 

و عقرب و قوس و جدى و دلو و حوت و تدبير صانع قدير در آن، به درستى كه به اين دور تمام مى شود سال و به عمل مى آيد فصول چهارگانه، يعنى بهار و تابستان و پائيز و زمستان و در اين مقدار از حركت آفتاب غلّه ها و ميوه ها مى رسد و كارشان تمام مى شود و باز در سال ديگر نشو و نما از سر مى گيرند. نمى بينى كه سال شمسى مقدارش حركت آفتاب است از اول حمل تا اول حمل؟ و به اين سال و امثال آن پيمايند زمان ها را از زمانى كه حق تعالى عالم را آفريده تا هر عصر و زمانى كه خواهد. و به اين ها حساب مى كنند مردم عمرهاى خود را و وقت هاى قرض ها و اجارات و معاملات و ساير امور خود را و به يك دوره آفتاب، يك سال تمام مى شود و به اين حساب مضبوط مى گردد.

نظر كن در چگونگى تابيدن آفتاب كه به چه نحو تدبير كرده است حكيم وهّاب، به درستى كه اگر  خورشید در يك موضع آسمان ايستاده و ثابت بود و تجاوز از آن نمى نمود (یعنی اگر حرکت نمیکرد) هر آينه بسيارى از جهات (ومناطق روی زمین) از نور آن بهره ور نمى گرديدند و كوه ها و ديوارها و سقفها مانع مى گرديد تابش آن را و چون الله متعال مى خواست فيضش عام و نفعش تمام باشد چنان مقدّر ساخته كه در اول روز  خورشید از مشرق به حرکت در آید و نمایان گردد و بر آنچه مقابل آن است از جهت مغرب بتابد و پيوسته حركت كند و بگردد به جاهاى مختلف الاوضاع از نور خود بهره رساند تا به مغرب منتهى گردد و به جانب مشرق كه در اول روز نتابيده بتابد، پس هيچ موضعى از مواضع نمى ماند
كه بهره خود رااز نور خورشيد نيابد زهى منعمى كه در خوان احسانش گرده خورشيد را به ذرات بر جميع ساكنان معموره امكان از جماد و نبات و انسان و حيوان قسمت كرده و هيچ يك را بى بهره نگذاشته.پس فرمود كه: اگر آفتاب يك سال يا كمتر تخلف مى ورزيد و بر اهل جهان نمى تابيد حال ايشان ابتر مى بود، بلكه ايشان را در آن حال ثبات و بقا محال مى نمود، پس مردم نمى بينند كه اين قسم امور جليله كه نزد ايشان در تحصيل آنها چاره و حيله نيست چگونه بر مجارى خويش جارى گرديده اند و جهت صلاح عالم و بقاى نوع بنى آدم از اوقات خود تخلّف نورزيده اند.

استدلال كن به ماه كه در آن دلايلى است نمايان بر وجود خداوند عالميان كه عامّه ناس در معرفت ماه ها به كار مى فرمايند، و سال قمرى را به آن مى شناسند اما با سال شمسى كه مبنى بر حركت آفتاب است موافق نيست زيرا كه سال قمرى جميع چهار فصل را فرا نمى گيرد و نشو و نماى ثمار و اشجار در آن مدت تمام نمى شود و به اين سبب ماه ها و سال هاى قمرى از ماه ها و سال ها شمسى تخلّف مى ورزند و ماهى از ماه هاى قمرى مانند ماه مبارك رمضان گاه در زمستان گاه در تابستان مى باشد.


( الاستدلال بالقمر في معرفة الشهور )

استدل بالقمر ففيه دلالة جليلة تستعملها العامة في معرفة الشهور ولا يقوم عليه حساب السنة لأن دوره لا يستوفي الأزمنة الأربعة ونشو الثمار وتصرمها ولذلك صارت شهور القمر وسنوه تتخلف عن شهور الشمس وسنيها وصار الشهر من شهور القمر ينتقل فيكون مرة بالشتاء ومرة بالصيف.

( ضوء القمر وما فيه من المنافع )

فكر في إنارته في ظلمة الليل والإرب في ذلك فإنه مع الحاجة إلى الظلمة لهدوء الحيوان وبرد الهواء على النبات لم يكن صلاح في أن يكون الليل ظلمة داجية لا ضياء فيها فلا يمكن فيه شيء من العمل لأنه ربما

احتاج الناس إلى العمل بالليل لضيق الوقت عليهم في بعض الأعمال في النهار ولشدة الحر وإفراطه فيعمل في ضوء القمر أعمالا شتى كحرث الأرض وضرب اللبن وقطع الخشب وما أشبه ذلك فجعل ضوء القمر معونة للناس على معايشهم إذا احتاجوا إلى ذلك وأنسا للسائرين وجعل طلوعه في بعض الليل دون بعض ونقص مع ذلك عن نور الشمس وضيائها لكيلا ينبسط الناس في العمل انبساطهم بالنهار ويمتنعوا من الهدوء والقرار فيهلكهم ذلك وفي تصرف القمر خاصة في مهله [١] ومحاقه [٢] وزيادته ونقصانه وكسوفه من التنبيه على قدرة الله تعالى خالفه المصرف له هذا التصريف لصلاح العالم ما يعتبر به المعتبرون.

[تابش ماه و برخى فوايد آن

تفكّر كن در روشنى و تابش ماه در ظلمت شب سياه و منفعت آن زيرا كه به آن بر مصلحتى كه گفتيم كه در تاريكى شب هست از براى توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 163

استراحت حيوانات و سردى هوا براى صلاح ايشان و نباتات باز مصلحت در آن نبود كه هميشه در نهايت ظلمت باشد كه هيچ روشنى در آن نباشد و هيچ عمل از اعمال در آن متمشّى نگردد، زيرا كه بسيار است كه مردم محتاج مى شوند كه در شب كار كنند براى تنگى وقت بر ايشان به جهت اتمام اعمال در روز، يا براى شدّت گرمى هوا در روز پس شب از جهت نور ماه بسيارى از اعمال را به عمل مى آورند مانند شخم كردن زمين و خشت ماليدن در شب و چوب بريدن و اشباه اين اعمال، پس مدبّر ليل و نهار و خالق ظلمت و انوار نور ماه را ياورى گردانيده است براى مردم در معاش ايشان در هنگامى كه محتاج به آن گردند و انسى گردانيد براى مسافران كه در شب ها حركت كنند.

و باز چنان مقرر گردانيده كه در بعضى از شب ها در تمام شب باشد و در بعضى مطلقا نباشد و نورش را كمتر از نور آفتاب گردانيده كه اگر مانند آفتاب مى بود منفعت شب بر طرف مى شد و مردم مانند روز در معاش خود به حركت خواهند بود و سكون و راحت بر ايشان حرام مى شد و موجب هلاك ايشان مى گرديد. و در تغيير احوال ماه كه گاه بدر است و گاه هلال و گاه در بوته محاق و گاه در عقده خسوف و وبال و در حينى زايد و در زمانى ناقص، تنبيهى است بندگان را بر قدرت خداوندى كه خالق و مقدر وى است و بر وفق مصالح عباد به هر نحو كه مى خواهد او را مى گرداند.

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 164

 

( النجوم واختلاف مسيرها والسبب في أن بعضها راتبة والأخرى منتقلة )

فكر يا مفضل في النجوم واختلاف مسيرها فبعضها لا تفارق مراكزها من الفلك [٣] ولا تسير إلا مجتمعة وبعضها مطلقة تنتقل في البروج وتفترق في مسيرها فكل واحد منها يسير سيرين مختلفين أحدهما عام مع الفلك نحو المغرب والآخر خاص لنفسه نحو المشرق كالنملة التي تدور على الرحى فالرحى تدور ذات اليمين والنملة تدور ذات الشمال والنملة في ذلك تتحرك حركتين مختلفين إحداهما بنفسها فتتوجه أمامها والأخرى مستكرهة مع الرحى تجذبها إلى خلفها فاسأل الزاعمين أن النجوم صارت على ما هي عليه بالإهمال من غير عمد ولا صانع لها ما منعها أن تكون كلها راتبة [١] أو تكون كلها منتقلة فإن الإهمال معنى واحد [٢] فكيف صار يأتي بحركتين مختلفتين على وزن وتقدير ففي هذا بيان أن مسير الفريقين على ما يسيران عليه بعمد وتدبير وحكمة وتقدير وليس بإهمال كما يزعم المعطلة فإن قال قائل ولم صار بعض النجوم راتبا وبعضها منتقلا قلنا إنها لو كانت كلها راتبة لبطلت الدلالات التي يستدل بها من تنقل المنتقلة ومسيرها في كل برج من البروج كما يستدل بها على أشياء مما يحدث في العالم بتنقل الشمس والنجوم في منازلها ولو كانت

كلها منتقلة لم يكن لمسيرها منازل تعرف ولا رسم يوقف عليه لأنه إنما يوقف عليه بمسير المنتقلة منها بتنقلها في البروج الراتبة [١] كما يستدل على سير السائر على الأرض بالمنازل التي يجتاز عليها ولو كان تنقلها بحال واحد لاختلط نظامها وبطلت المآرب فيها ولساغ لقائل أن يقول إن كينونتها على حال واحدة توجب عليها الإهمال من الجهة التي وصفنا ففي اختلاف سيرها وتصرفها وما في ذلك من المآرب والمصلحة أبين دليل على العمد والتدبير فيها.

( فوائد بعض النجوم )

فكر في هذه النجوم التي تظهر في بعض السنة وتحتجب في بعضها كمثل الثريا [٢] والجوزاء [٣] والشعريين [٤] وسهيل [٥] فإنها لو كانت بأسرها تظهر في وقت واحد لم يكن لواحد فيها على حياله دلالات يعرفها الناس ويهتدون بها لبعض أمورهم كمعرفتهم الآن بما يكون من طلوع الثور [١] والجوزاء إذا طلعت واحتجابها إذا احتجبت فصار ظهور كل واحد واحتجابه في وقت غير الوقت الآخر لينتفع الناس بما يدل عليه كل واحد منها على حدته وما جعلت الثريا وأشباهها تظهر حينا وتحتجب حينا إلا لضرب من المصلحة وكذلك جعلت بنات نعش [٢] ظاهرة لا تغيب لضرب آخر من المصلحة فإنها بمنزلة الأعلام التي يهتدي بها الناس في البر والبحر للطرق المجهولة وكذلك إنها لا تغيب ولا تتوارى فهم ينظرون إليها متى أرادوا أن يهتدوا بها إلى حيث شاءوا وصار الأمران جميعا على اختلافهما موجهين نحو الإرب والمصلحة وفيهما مآرب أخرى علامات ودلالات ـ على أوقات كثيرة من الأعمال كالزراعة والغراس والسفر في البر والبحر وأشياء مما يحدث في الأزمنة من الأمطار والرياح والحر والبرد وبها يهتدي السائرون في ظلمة الليل لقطع القفار الموحشة واللجج [٣] الهائلة مع ما في ترددها في كبد السماء مقبلة ومدبرة ومشرقة

ومغربة من العبر فإنها تسير أسرع السير وأحثه [١] أرأيت لو كانت الشمس والقمر والنجوم بالقرب منا حتى يتبين لنا سرعة سيرها بكنه ما هي عليه ألم تكن تستخطف الأبصار بوهجها وشعاعها كالذي يحدث أحيانا من البروق إذا توالت واضطرمت في الجو وكذلك أيضا لو أن أناسا كانوا في قبة مكللة بمصابيح تدور حولهم دورانا حثيثا لحارت أبصارهم حتى يخروا لوجوههم.

فانظر كيف قدر أن يكون مسيرها في البعد البعيد لكيلا تضر في الأبصار وتنكأ فيها وبأسرع السرعة لكيلا تتخلف عن مقدار الحاجة في مسيرها وجعل فيها جزءا يسيرا من الضوء ليسد مسد الأضواء إذا لم يكن قمر ويمكن فيه الحركة إذا حدثت ضرورة كما قد يحدث الحادث على المرء فيحتاج إلى التجافي [٢] في جوف الليل فإن لم يكن شيء من الضوء يهتدى به لم يستطع أن يبرح مكانه.

فتأمل اللطف والحكمة في هذا التقدير حين جعل للظلمة دولة ومدة لحاجة إليها وجعل خلالها شيء من الضوء للمآرب التي وصفنا.

( الشمس والقمر والنجوم والبروج تدل على الخالق )

فكر في هذا الفلك بشمسه وقمره ونجومه وبروجه تدور على العالم هذا الدوران الدائم بهذا التقدير والوزن لما في اختلاف الليل والنهار

وهذه الأزمان الأربعة المتوالية من التنبيه على الأرض وما عليها من أصناف الحيوان والنبات من ضروب المصلحة كالذي بينت وشخصت لك آنفا وهل يخفى على ذي لب أن هذا تقدير مقدر وصواب وحكمة من مقدر حكيم فإن قال قائل إن هذا شيء اتفق أن يكون هكذا فما منعه أن يقول مثل هذا في دولاب [١] يراه يدور ويسقي حديقة فيها شجر ونبات فيرى كل شيء من آلاته مقدرا بعضه يلقى بعضا على ما فيه صلاح تلك الحديقة وما فيها وبم كان يثبت هذا القول لو قاله وما ترى الناس كانوا قائلين له لو سمعوه منه أفينكر أن يقول في دولاب خشب مصنوع بحيلة قصيرة لمصلحة قطعة من الأرض أنه كان بلا صانع ومقدر ويقدر أن يقول في هذا الدولاب الأعظم المخلوق بحكمة تقصر عنها أذهان البشر لصلاح جميع الأرض وما عليها أنه شيء اتفق أن يكون بلا صنعة ولا تقدير لو اعتل هذا الفلك كما تعتل الآلات التي تتخذ للصناعات وغيرها أي شيء كان عند الناس من الحيلة في إصلاحه.

[كيفيت حركات ستارگان

فكر كن اى مفضّل! در ستارگان و اختلاف حركات ايشان، كه بعضى از هرگز جاى خود حركت نمى كنند و با يكديگر سير و حرکت مى نمايند و از هم جدا نمى شوند  و بعضى خودکامه و خود رای اند(مطلق العنان) و از برجى به برج ديگر حركت مى كنند و در حركت از يك ديگر جدا مى شوند و هر يك از آن ها دارای دو حركت مختلف مى باشد يكى عام، كه همه كواكب به آن متحركند و آن حركت شبانه روزى است كه از مشرق به مغرب حركت مى كنند و ديگرى حركت خاصه است كه هر يك براى خود دارند كه آن حركت از مغرب به سوى مشرق است مانند مورى كه بر روى آسيا به جانب چپ حركت كند و آسيا را به جانب راست متحرك سازند. پس مور دو حركت مختلف مى كند يكى به اراده كه از پيش روى خود حركت مى كند و يكى به كراهت و جبر كه آسيا آن را به جبر پس مى گرداند.

پس سؤال كن از آن گروه كه دعوى مى كنند كه اين ستارگان به طبايع خود متحركند بى مدبّرى و بدون تقدير، صانعى، اگر چنين باشد كه ايشان مى گويند چرا همه ساكن و ایستاده  نمى باشند، يا چرا همه از برجى به برجى منتقل نمى شوند. زيرا كه اهمال (فروگذاشتن چیزی را بخود) يك معنى است، پس چگونه از آن دو حركت مختلف به وزن معلومى و اندازه مقرّرى كه به عمل مى آيد، پس از اين ظاهر مى شود كه بناى اين دو حركت مختلف متّسق(=منتظم و مرتب و دارای نظم و ترتیب) بر عمد و تقدير مدبّر خبير است و به بخت و اتفاق نيست چنانچه ملاحده (منحرفان/کافران) مى گويند.

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 165

 

[حكمت در ثوابت و سيارات

و اگر گويند كه: چرا بعضى از ستارگان ثابت اند و بعضى متغير؟

جواب مى گوئيم كه: اگر همه بر يك نسق ((نسق سهم صوری)) مى بودند و اختلاف در اوضاع آنها نسبت به يك ديگر نمى بود، هر آينه دلالتى كه اوضاع نجوم مى كند بر حوادث آينده و يكى از اسباب علوم انبياء و اوصياء- عليهم السّلام- است، برطرف مى شد و چنانچه استدلال منجّمان به انتقال و گردش خورشید و ماه و ستارگان در بروج و منازل و اختلاف اوضاع ايشان نسبت به يك ديگر از مقابله و مقارنه و تثليث و تربيع و تسديس بر امورى كه در عالم بعد از اين حادث شود، و اگر همه منتقل مى بودند و به حركات سريعه حركت مى كردند براى سير سيّارات منازل و بروج معلوم به هم نمى رسيد و نام ها و علامت هاى بروج برطرف مى شد، زيرا كه انتقال سيّارات را به محاذات (=برابر هم قرار داشتن) صورى (=ظاهری)كه از ثوابت انتزاع (جداسازی/بازداری) كرده اند مى توان دانست، مانند مسافرى كه از منزلى به منزلى رود و از شهرى به شهرى منتقل گردد. و اگر همه ستارگان با هم حركت مى كردند يا حركات همه سريع مى بود اين معنى به عمل نمى آمد و مصالحى كه در اين انتقادات منظور است فوت مى شد و در آن وقت كسى مى توانست گفت كه چون حركات همه بر يك نسق است، بسا باشد كه مستند به طبيعت عديم الشعور (= بدون شعور) باشد.

پس اختلاف اين حركات با اتساق (فراهم اوردن) و انتظام و موافق حكم و مصالح دليل است بر آن كه به اهمال و اتّفاق نيست بلكه به تقدير قادر خلّاق است.

 

[ستارگان پنهان و حكمت اخفاى آنها]

اكنون تفكّر كن در ستاره ها كه بعضى از سال ظاهر مى شوند و گاهى پنهان مى شوند، مانند ثريا، و جوزا و دو شعرا و سهيل زيرا كه اگر همگى در يك وقت ظاهر مى شدند، استدلال به ظهور هر يك بر فصول و احوال مختلفه نمى توانست كرد چنانچه به طلوع بعضى استدلال مى كنند بر نضج ميوه ها، و به بعضى بر بار گرفتن شتران، و به توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 168

بعضى به دخول بعضى از فصلها و چنانچه بعضى از كواكب را گاه باطن و پنهان قرار داده و بعضى را دايم الظهور گردانيده كه هرگز پنهان نمى گردد مانند بنات النعش صغرى كه هفت ستاره اند و جدى و فرقدان از جمله آنهاست براى آن كه مصلحت در آن است كه بعضى چنين باشند تا علامتى چند باشد براى دانستن قبله و جهات طرق و مسالك در دريا و صحرا زيرا كه چون اينها در اكثر معموره ابدى الظهور و غالباً از ديده پنهان نمى شوند در استعلام سماوات و جهات طرق به آن هدايت مى يابند و در آن دو امر مختلف در هر يك مصلحتى عظيم هست كه اگر يكى به عمل نمى آيد مصالح بسيار فوت مى شود.

[منافع بى شمار ستارگان

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 169

و در ستارگان منافع بى پايان هست زيرا كه علامتند بر بسيارى از اعمال كه اوقات آنها به كواكب معلوم مى شود مانند زراعت كردن و درخت كشتن و سفر دريا و صحرا. و علامتند براى حدوث حوادث بسيار از وزيدن بادها، و باريدن باران ها، و ظهور سرما و گرما و به آنها هدايت مى يابند مسافران در شب ها و به نور آنها منتفع مى شوند در قطع بيابانهاى تار و درياهاى زخار.

و قطع نظر از همه اين منافع، در اصل حركات اينها در ميان آسمان گاه به سوى مشرق و گاه به سوى مغرب براى متفكران عبرت ها است، زيرا كه اينها به سرعت حركت مى نمايند كه فوق آن تصوّر نتوان كرد. و اگر نزديك ما به اين سرعت حركت مى كردند، هر آينه ديده ها را به وفور نور خود مى ربودند چنانچه در جستن برق هاى متواتر كه در جو حادث مى شود خوف ذهاب ابصار هست.

و هم چنين اگر جماعتى در ميان قبّه (گنبد) باشند كه چراغ هاى بسيار افروخته باشند و به نهايت سرعت آن چراغ ها را بر دور ايشان گردانند. هر آينه ديده هاى ايشان حيران مى شود به مرتبه كه بر رو مى افتد.

پس نظر كن كه چگونه مقدّر ساخته است حكيم عليم كه اين كواكب با اين سرعت حركت مى كنند و دور باشند كه ضرر به ديده ها نرساند و مصلحتى كه در حركت سريعه ايشان هست به عمل آيد و اندك نورى در ايشان قرار داده كه در وقتى كه آفتاب و ماه طالع نباشد كسى را در شب ها حركتى ضرور شود به نور اينها منتفع گردد. و اگر انوار اينها نبودى آدمى در شب تار نمى توانست از جاى خود حركت كند.

پس تأمّل كن در لطف و حكمت عليم قادر كه تاريكى را از براى مصلحت در قدرى از زمان مقرّر ساخته براى آن كه مردم به آن محتاجند و مخلوط به قدرى از نور گردانيده كه كار بر ايشان دشوار نشود.

تفكّر كن در اين فلك (=فلک دوار=معادل فارسیدگنبد گردون) كه بهمراه آن خورشید و ماه و ستارگان و برج هاى خود  هست که چگونه پيوسته بر دور عالم (=صفحه زمین) مى گردد به حركت مضبوطى كه اختلاف در آن نمى شود و فصول چهارگانه به آن منتظم مى گردد و اصناف حيوانات و نباتات به اين تدبير تربيت مى يابند و به غايت كمال خود مى رسند آيا چنين تدبير كه جميع عالم با اين وسعت به او صلاح يابد و نظام پذيرد بدون تدبير مقدر حكيم مى تواند بود؟

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 170

[تصادف، نه

پس حضرت فرمود كه: اگر كسى بگويد گاه باشد به اتفاق چنين شده باشد چه گوئيم؟

مى گوئيم كه: اگر اين شخص دولابى را ببيند كه مى گردد و باغى را كه مشتمل باشد بر اشجار و نباتات آب دهد و آلات و ادوات دولاب همه بر قانون حكمت و مطابق مصلحت باغ ساخته شده باشد، آيا احتمال مى دهد كه دولاب بى صانعى و مدبّرى به هم رسيده باشد؟ و اگر او جرأت بر چنين قولى كند، مردم در حق او چه خواهند گفت؟

هر گاه عقل، در دولابى كه از تخته چند ساخته اند و به اندك حيله براى مصلحت قطعه از زمين پرداخته اند باور نكند كه بى صانعى و مقدّر دانائى به عمل آمده باشد، چگونه تجويز اين احتمال خواهد نمود و در اين دولاب اعظم كه مخلوق شده است به حكمتى چند كه اذهان بشر قاصر است از ادراك عشرى از اعشار آن از براى مصلحت جميع زمين و آنچه بر روى آن است كه گويد بى صنعت و تقدير عليم حكيم قدير به وجود آمده.

و اگر در اين افلاك عظيمه خللى و رخنه پيدا شود كه محتاج به مرمّت و اصلاح باشند، چنانچه آلاتى كه مردم براى اعمال خود مى سازند گاهى محتاج به مرمّت مى شوند، كى چاره اين مى توانست كرد و كدام صانع از عهده اين بر مى آيد؟

( مقادير الليل والنهار )

فكر يا مفضل في مقادير النهار والليل كيف وقعت على ما فيه صلاح هذا الخلق فصار منتهى كل واحد منهما إذا امتد ـ إلى خمس عشرة ساعة لا يجاوز ذلك [١] أفرأيت لو كان النهار يكون مقداره مائة ساعة أو مائتي ساعة ألم يكن في ذلك بوار كل ما في الأرض من حيوان ونبات أما الحيوان فكان لا يهدأ ولا يقر طول هذه المدة ولا البهائم كانت تمسك عن الرعي لو دام لها ضوء النهار ولا الإنسان كان يفتر عن العمل والحركة وكان ذلك ينهكها أجمع ويؤديها إلى التلف وأما النبات فكان يطول عليه حر النهار ووهج الشمس حتى يجف ويحترق كذلك الليل لو امتد مقدار هذه المدة كان يعوق أصناف الحيوان عن الحركة والتصرف في طلب المعاش حتى تموت جوعا وتخمد الحرارة الطبيعية عن النبات حتى يعفن ويفسد كالذي تراه يحدث على النبات إذا كان في موضع لا تطلع عليه الشمس.

[مقدار شب و روز]

تفكّر كن اى مفضّل! در اندازه های  شب  و روز كه چگونه بر وفق مصلحت بندگان  تقدير گشته، در اكثر آبادی ها نهايتش از پانزده ساعت بیشتر نيست، اگر مقدار روز صد ساعت يا دويست ساعت مى شد، هر آينه هر چه بر روى زمين است از حيوانات و گیاهان  هلاك مى شدند اما حيوانات به جهت آن كه در اين مدت طويل قرار نمى گرفتند و ساكن نمى شدند و چهارپايان در روز به اين درازى مشغول چرا مى گرديدند و آدميان در تمام اين مدت مشغول عمل و حركت مى شدند معلوم است كه اينها باعث هلاك ايشان مى شد.
و اما نباتات از حرارت آفتاب در اين زمان طويل خشك مى شد و مى سوخت و هم چنين شب اگر صد ساعت يا دويست ساعت ممتد مى شد حيوانات در اين مدت از حركت باز مى ماندند و طلب معاش نمى توانستند كرد و از گرسنگى هلاك مى شدند و حرارت طبيعيه نباتات كم مى شد و فاسد و متعفن مى شدند چنانچه بعضى از گياه ها اگر در مكانى برويد كه آفتاب بر آن نتابد هر آينه فاسد مى گردد.

( الحر والبرد وفوائدهما )

اعتبر بهذا الحر والبرد كيف يتعاوران [٢] العالم ويتصرفان هذا التصرف في الزيادة والنقصان والاعتدال لإقامة هذه الأزمنة الأربعة من السنة وما فيهما من المصالح ثم هما بعد دباغ الأبدان التي عليها بقاؤها وفيهما صلاحها فإنه لو لا الحر والبرد وتداولهما الأبدان لفسدت وأخوت [١] وانتكثت [٢].

فكر في دخول أحدهما [٣] على الآخر بهذا التدريج والترسل فإنك ترى أحدهما ينقص شيئا بعد شيء والآخر يزيد مثل ذلك حتى ينتهي كل واحد منهما منتهاه في الزيادة والنقصان ولو كان دخول أحدهما على الآخر مفاجأة لأضر ذلك بالأبدان وأسقمها كما أن أحدكم لو خرج من حمام حار إلى موضع البرودة لضره ذلك وأسقم بدنه فلم يجعل الله عز وجل هذا الترسل في الحر والبرد إلا للسلامة من ضرر المفاجأة ولم جرى الأمر على ما فيه السلامة من ضرر المفاجأة لو لا التدبير في ذلك فإن زعم زاعم ـ أن هذا الترسل في دخول الحر والبرد إنما يكون لإبطاء مسير الشمس في ارتفاعها وانحطاطها سئل عن العلة في إبطاء مسير الشمس في ارتفاعها وانحطاطها فإن اعتل في الإبطاء ببعد ما بين المشرقين [٤] سئل عن العلة في ذلك فلا تزال هذه المسألة ترقى معه إلى حيث رقي من هذا القول حتى استقر على العمد والتدبير لو لا الحر لما كانت الثمار الجاسية [١] المرة تنضج فتلين وتعذب حتى يتفكه بها رطبة ويابسة ولو لا البرد لما كان الزرع يفرخ [٢] هكذا ويريع [٣] الريع الكثير الذي يتسع للقوت وما يرد في الأرض للبذر أفلا ترى ما في الحر والبرد من عظيم الغناء والمنفعة وكلاهما مع غنائه والمنفعة فيه يؤلم الأبدان ويمضها [٤] وفي ذلك عبرة لمن فكر ودلالة على أنه من تدبير الحكيم في مصلحة العالم وما فيه.

[سرما و گرما و منافع آن دو]

توحيد مفضل-ترجمه علامه مجلسى، ص: 176 و 177

عبرت بگير از سرما و گرما كه پياپى بر اين عالم وارد مى شود و به زياده و نقصان و اعتدال در اين جهان تصرّف مى نمايند براى آن كه چهار فصل در هر سال به هم رسد و مصالحى كه مذكور شد و غير آنها به عمل آيد. و ايضاً اين سرما و گرما دبّاغى مى كنند بدن ها را و به اصلاح مى آورند آنها را و اگر هر دو بر ابدان انسان و حيوان وارد نمى شدند هر آينه بدن ها فاسد و ضايع مى شدند.

فكر كن در اين مصلحت كه از سرما به تدريج داخل گرما مى شوند و به عكس، زيرا كه سرما اندك اندك كم مى شود تا گرما به نهايت مى رسد و اگر به ناگاه از سرما به گرما دفعة داخل مى شدند هر آينه ضرر مى رسانيد به بدن ها و احداث امراض مزمنه مى كرد چنانچه اگر كسى از حمّام بسيار گرمى در هواى بسيار سردى داخل شود، به او ضرر عظيم مى رساند و موجب بيمارى او مى شود غالباً، پس حق تعالى اين تدريج را در سرما و گرما مقرّر فرموده براى مصلحت بندگان حقير. و اين يك دليل است براى وجود حكيم قدير.

 

[استدلال به بطوء حركت خورشيد بر صانع اگر كسى گويد كه اين تدريج و تاخیر کردن از جهت دیر آمدن حركت خاصه شمس است در پایین امدن  و بالا رفتن ، مى پرسيم كه علت ابطاء حركت شمس چيست؟ اگر گويند كه علت او بزرگى دايره اى است كه آفتاب آن را به حركت خاصّه قطع مى كند باز از علّت آن مى پرسيم تا آن كه منتهى شود به آن كه از حكمت صانع قادر عليمى است كه به قدرت كامل و حكمت شامل اين حركت را بر قانون مصلحت منطبق گردانيده، زيرا كه ترجيح بلا مرجح محال است و تسلسل علل، ممتنع توحيد مفضل  است بر علم و حكمت او و بدان كه اگر گرما نمى بود ميوه هاى تلخ پخته و شيرين نمى شدند كه مردم از تر و خشك آنها منتفع گردند و اگر سرما نمى بود زراعت در زير زمين بسيار نمى ماند كه جوجه بسيار كند و آنقدر حاصل به عمل آيد كه وفا به قوت انسان و حيوان كند و تخم زياد آيد كه بار ديگر زراعت نمايند. پس نمى بينى كه در هر يك از گرما و سرما چه منفعتها هست و هر يك با نفع عظيمى كه دارند بدنها را مى گزند و آدمى از آن متأثر و آن نيز موجب صلاح دين و دنياى خلق است.


زحل

چگونگی پدیدار شدن سرما و گرما

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلْحَرِّ وَ اَلْبَرْدِ مِمَّا يَكُونَانِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا أَيُّوبَ إِنَّ اَلْمِرِّيخَ كَوْكَبٌ حَارٌّ وَ زُحَلَ كَوْكَبٌ بَارِدٌ فَإِذَا بَدَأَ اَلْمِرِّيخُ فِي اَلاِرْتِفَاعِ اِنْحَطَّ زُحَلُ وَ ذَلِكَ فِي اَلرَّبِيعِ فَلاَ يَزَالاَنِ كَذَلِكَ كُلَّمَا اِرْتَفَعَ اَلْمِرِّيخُ دَرَجَةً اِنْحَطَّ زُحَلُ دَرَجَةً ثَلاَثَةَ أَشْهُرٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ اَلْمِرِّيخُ فِي اَلاِرْتِفَاعِ وَ يَنْتَهِيَ زُحَلُ فِي اَلْهُبُوطِ فَيَجْلُوَ اَلْمِرِّيخُ فَلِذَلِكَ يَشْتَدُّ اَلْحَرُّ فَإِذَا كَانَ فِي آخِرِ اَلصَّيْفِ وَ أَوَّلِ اَلْخَرِيفِ بَدَأَ زُحَلُ فِي اَلاِرْتِفَاعِ وَ بَدَأَ اَلْمِرِّيخُ فِي اَلْهُبُوطِ فَلاَ يَزَالاَنِ كَذَلِكَ كُلَّمَا اِرْتَفَعَ زُحَلُ دَرَجَةً اِنْحَطَّ اَلْمِرِّيخُ دَرَجَةً حَتَّى يَنْتَهِيَ اَلْمِرِّيخُ فِي اَلْهُبُوطِ وَ يَنْتَهِيَ زُحَلُ فِي اَلاِرْتِفَاعِ فَيَجْلُوَ زُحَلُ وَ ذَلِكَ فِي أَوَّلِ اَلشِّتَاءِ وَ آخِرِ اَلْخَرِيفِ فَلِذَلِكَ يَشْتَدُّ اَلْبَرْدُ وَ كُلَّمَا اِرْتَفَعَ هَذَا هَبَطَ هَذَا وَ كُلَّمَا هَبَطَ هَذَا اِرْتَفَعَ هَذَا فَإِذَا كَانَ فِي اَلصَّيْفِ يَوْمٌ بَارِدٌ فَالْفِعْلُ فِي ذَلِكَ لِلْقَمَرِ وَ إِذَا كَانَ فِي اَلشِّتَاءِ يَوْمٌ حَارٌّ فَالْفِعْلُ فِي ذَلِكَ لِلشَّمْسِ هَذَا «تَقْدِيرُ اَلْعَزِيزِ اَلْعَلِيمِ »

سليمان بن خالد مى‌گويد:از امام صادق عليه السّلام پرسيدم كه گرما و سرما از چه پديد مى‌آيد؟امام عليه السّلام فرمود:اى ابا ايوب!همانا مرّيخ⭐️ ستاره‌اى است گرم و زحل🪐 ستاره‌اى است سرد،پس هر گاه  مرّيخ اوج مى‌گيرد زحل فرود مى‌آيد و اين به گاه بهار باشد.اين دو به همين وضع پيش مى‌روند يعنى هر گاه مرّيخ يك درجه اوج گيرد زحل يك درجه فرود آيد در طول سه ماه تا آنكه مرّيخ به حد اعلاى ارتفاع خود مى‌رسد و زحل آخرين درجۀ انحطاط‍‌ خود را مى‌پيمايد،و در اين هنگام است كه کوکب مرّيخ (در آسمان زمین) بخوبى آشكار مى‌گردد (بدلیل شکست نور در بین گنبد های آسمان) ،و در اين هنگام  گرما شدت يابد،و چون آخر تابستان سپرى شود و اول پاييز فرا رسد زحل ارتفاع گيرد و مرّيخ فرود خود را بياغازد و همچنان پيش مى‌روند يعنى هر درجه‌اى كه زحل اوج مى‌گيرد مرّيخ به همان درجه فرود مى‌آيد (و با پایین امدنش و شکست نور در بین گنبد ها از دید ناظر زمینی محو میگردند) تا آنكه مرّيخ به حد آخر پایین آمدن خودش مى‌رسد و زحل به نهايت اوج و بالا رفتن خود می رسد ،و در اين هنگام است كه زحل آشكار مى‌شود،و اين روند در آغاز زمستان و پايان پاييز است،و از اين رو سرما شدت گيرد ، و هر قدر آن يك اوج گيرد اين يك فرود آيد و هر قدر آن فرود آيد اين يك اوج گيرد،
پس اگر روزى از روزهاى تابستان سرد باشد بدان كه سبب آن ماه است (که از هفت لایه اب و آتش خلق شده و لایه هفتم آن پوششی از آب/یخ دارد )، و روزى از روزهاى زمستان گرم باشد سبب آن خورشيد است(که از هفت لایه اب و آتش خلق شده که پوشش لایه هفتمش از آتش است). و اين است اندازه‌گيرى خداوند عزيز دانا

  • (الکافی ج۸ ص۳۰۶)

(http://lib.eshia.ir/11005/8/306)).


 

رمز فایل، در صورت وجود :

درباره مدیر Vlad

مدیر Vlad
ولاد {مدیر تولید محتوای مذهبی در رسانه زمین تخت پارسی} - عکاس ،گرافیست و تدوینگر - محقق ، مستندساز - مدرس رایانه و نرم افزار های adobe (در فضای مجازی)

همچنین بررسی کنید:

بمب اتمی

دروغ بودن سلاح هسته ای – (قسمت 10) برجام

فکر می کنید که چرا ایران در موضوع برجام پای کشور ژاپن را وسط کشیده …

2 دیدگاه

  1. Avatar

    چرا همه رو نصفه گذاشتید…۴ سجده خورشید سه تا بود، ۴ فصل زمستونش نبود…درست مطلبو بزارید خب

    • مدیر Vlad

      بخش چهارمش‌ متاسفانه وجود نداره.
      به کتابی هم درمورد سجده چهارم که حذف شده بود یک مطلبی رو از خودش اضافه کرده بپد که احتمال داده بود یجده چهارم خورشید توی لایه زیرین زمین انجام میشه که بشدت بی معنیه و مخالف با حقیقت .
      یعنی عملا به داخل زمین فرو میره که چنین چیزی هرگز‌ با هیچ دوربینی اثبات نشده ضمن اینکه همواره خورشید در بالای صفحه زمین در چرخش هست و اگر الان ایران صبح هست ، امریکا ۹ساعت از ما عقب تره و اونجا شب هست و اگر ایران ساعتش ۶ بعداز ظهر باشه ، امریکا هم ساعتش ۹ صبح خواهد بود.

      پسنتیجبه میگریم دیدگاه برخی از گذشتگان که میگویند خورشید داخل گودالی فرو میرود و به لایه های زیرین زمین میرود و کل صفحه زمین خاموش و تاریک میشود بی معنی بوده و تفسیر اشتباه انهاست که بدون دقت به اشتباه افتاده اند.

      و پیامبر اکرم فرمود همانا چشمه داغ و گل الود (که نوعی دروازه ای برای تله پورت شدن خورشید هست) در میان آسمان قرار دارد و نه بر روی زمین.
      واین چنین است که خورشید از آسمان چهارم ، تا آسمان هفتم بالا رفته و سپس برمیگردد به همان اسمان چهارم .

      و با ایجاد شدن شکست نور در بین گنبد های شیشه مانند که قابلیتی همچون لنز یا عدسی دارند ، در هر سرزمین ما یک تصویری مجازی از خورشید را داریم و آنگاه که ما گمان میکنیم خورشید پایین میرود ، مردم آمریکا گمان میکنند که خورشید دارد بالا می‌آید و بازهم تکرار میشود که همه اینها با توجه به شکست نور در بین گنبد های شیشه ای رخ میدهد و علت پدیداری شبانه روز نیز این گونه به درستی نمایش داده میشود.

      مستندات فصل دوم زمین تخت پارسی ، قسمت های ۲ و ۳ رو مشاهده کنید .
      از طریق جستجو گر داخلی سایت ویا فهرست دسته بندی ها میتوانید ان را پیدا کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده − شانزده =

Translate »