آخرین مطالب
آزادی علمی

آزادی علمی = توهم محض

“حقایق بسیاری برای گفتن وجود دارد، اگر ما شجاعت برای گفتن آن ها و موقعیت خوبی برای پذیرششان داشته باشیم”

“فریمن دایسون – Freeman dyson”

جریان اصلی علم امروزه مسیری که زمین مسطح طی میکند را نمی پیماید. میتوان این را متوجه شد که یک جریان مخفی در طی سال ها شواهد و مدارکی را می پوشاند و بنابراین “آزادی علمی – Scientific freedom”  یک توهم باقی می ماند. دانشمندان باید در محدوده قواعد ثابت قرار گیرند و تنها افراد بی باک و بی پروا جرات دارند که این فرمان و قواعد را به چالش بکشند.

در حال حاضر، علیرغم پیشرفت های زیادی که به واسطه تکنولوژی بدست آمده، مردان علم اغلب هنوز در معرض مفاهیم نظری قدیمی هستند و نمیتوانند باور ها و مفاهیم مربوط به گذشته که در طول قرن ها شکل گرفته را شکسته و دوباره از نو بسازند. با توجه به ضعف درونی ذهنی انسان، بسیاری از اصول علمی هنوز ثابت نشده است. علم تنها می تواند “شواهد” ارائه دهد که به معنای ارائه یک مدرک کامل و مطلق نیست. میتوانید نتایجی از مشاهدات بدست آورید اما از آنجا که مشاهدات تجربی هرگز قطعی نیست، هرگز نمی توانید مطمئن باشید که آیا شما حقایق را می دانید یا خیر.

همه اینها در نهایت می تواند منجر به یک سوال شود: آیا منطقی است که اعتقادات خود را بر مبنای مدل های غیر قطعی و دور از حقیقت پایه گذاری کنیم تا به حقیقت دست یابیم؟ هنگامی که مدل ها قابل اعتماد نیستند، زمان باید آن هارا تغییر دهد.

“برتراند راسل – Bertrand Russell” توصیفی از بوقلمونی دارد که بسیار معروف است و اشاره به آن در اینجا مفید واقع خواهد شد:

“به بوقلمونی در اولین روز زندگی اش ساعت ۹ صبح غذا میدهند. بوقلمون عاقلتر از آن است که تنها با یک مشاهده، نتیجه گیری کند. او صبر میکند تا داده های بیشتری جمع آوری کند. او درمییابد که به طور مرتب هر روز ۹ صبح به او غذا میدهند. همچنین متوجه میشود که در شرایط گوناگون، در همه ی روزها، در سرما و گرما پذیرایی صبحگاهی ادامه دارد. او هر روز دادهی جدیدی را به فهرست مشاهدات خود اضافه میکند.

نهایت ا پرنده متقاعد میشود که حجم داده های او به اندازهای بزرگ شده که بتواند از جزء به کل استدلال کند:

” به من همیشه ساعت ۹ صبح غذا میدهند.” در صبح روز قبل از سال نو، اتفاقی غیرمنتظره برای بوقلمون رخ میدهد: در آن روز به او غذا نمیدهند، بلکه سلاخیاش می کنند.”

با این وجود، همانطور که “جیمی هیل – jamie hale” میگوید: “دانشِ علمی تجربی و پیش بینی شده است، و طبیعت آزمایشی (تجربی) علم یکی از نکات برجسته آن است.”

این طبیعت علم است که ما، افراد عادی و همچنین مردان علم، به دنبال حقیقت در ناشناخته ها هستیم که دنیایی بسیار وسیع و پیچیده است و پیش بینی های ما همیشه توسط جهل ما به آینده محدود می شود. اغلب تصور می شود که علم می تواند حقیقت را بیان کند، اما به نظر نمی رسد که علم قادر به دستیابی به حقیقت )بصورت کامل و مطلق( باشد. حقیقت یکی از موضوعات اصلی در علم و فلسفه است. اما، این به اندازه کافی شگفت آور است که حتی اگر علم بتواند ما را به حقیقت هدایت کند، هیچ راهی برای دانستن این وجود ندارد که آیا این حقیقت واقعی باشد یا خیر. چرا؟ چون علم نمیتواند اثبات قطعی مبانی اش را ارائه دهد. علم تنها شواهد را فراهم میکند. برخی اوقات شواهد موجود برای یک نظریه علمی ممکن است بسیار قوی باشند. اما حتی در این مورد ما نمیتوانیم بگوییم که آیا مشاهدات یا آزمایشات آینده تئوری را تایید میکنند یا رد. بنابراین ما می توانیم اغلب چنین چیز هایی را بخوانیم که این یا آن موضوع علمی ثابت شده است )مانند گرانش، نسبیت،کرویت زمین و…..(. بسیاری از مردم اعتراف می کنند که جزئیات علم هنوز اثبات نشده است اما اصرار دارند که پایه های آن ثابت شده اند. به عنوان مثال، در جریان اصلی زیست شناسی، “داروینیسم – darwinism” چارچوب مفهومی مرکزی خود را فراهم می کند و بسیاری فکر می کنند که حتی اگر “تکامل – Evolution” همچنان یک نظریه ساده باشد، ثابت شده است. در تاریخ علم نمونه های بسیاری از انقلاب های علمی وجود دارد که در آن نظریات ثابت شده باید اصلاح شوند یا حقایق جدید که با نظریات پذیرفته شده پیشین مطابقت ندارند جایگزین شوند. فیزیک نیوتونی مثال خوبی است. “بطلمیوس- Ptolemy” در مقابل “گالیله – Galileo Galilei” و گالیله در مقابل زمین مسطح و… مثال دیگری است. علم به دانشمندان اجازه می دهد تا توضیح ارائه داده و پیش بینی کنند. به عبارت دیگر، قدرت توضیحی و پیش بینی شدن دارد. با این حال عدم قطعیتی در این بین وجود دارد. “آلفرد کورزیبسکی – Alfred Korzybski” و دیگران به این اشاره کرده اند که عدم قطعیت، دانش علمی را به طور کلی توصیف می کند و همچنین ممکن است دانش غیر علمی و زندگی روزمره را نیز اضافه کند.

“در قرون وسطی مردم باور داشتند که زمین مسطح است و حداقل شواهدی حسی برای آن داشتند. ما باور داریم که زمین کرویست، نه به این دلیل که یک درصد از ما میتواند دلایلی فیزیکی برای آن ارائه دهد، بلکه به این خاطر که علم مدرن ما را متقاعد کرده است که هرچیزی که واضح است درست است و همه چیز های جادویی، غیر ممکن، عجیب و غریب، دور از ذهن و… علمی است.”

–جرج برنارد شاو- Saint Joan By George Bernard Shaw

معمولا فرضیه های خاص برای ذخیره نظریه ها، پارادایم ها یا دیدگاه های جهان از شواهد متضاد معرفی می شود (به عبارت دیگر، برای توضیح دادن این تضاد). به نظر می رسد تقریبا هر نظریه، پارادایم یا جهان بینی را می توان از طریق فرضیه های ad h راه (حلهای موقت یا خاص) مورد دفاع قرار داد. درهرحال، همچنان که تضاد بیشتر و بیشتر میشود، در نهایت وضع موجود ممکن است از بین برود. اما این ممکن است مدت زیادی طول بکشد و ممکن است تنها پس از مرگ مدافعانش اتفاق بیفتد.

“تئوری نسبیت سرشار از خطا و ایده های فریبنده است که به شدت مخالف تعالیم مردان بزرگ علم و حتی عقل سلیم است…. این تئوری همه این اشتباهات و استدلال های غلط را در لباس ریاضیات بصورت جذاب و خیره کننده ای پوشانده و مردم را برای دیدن اشتباهات و تناقض هایش کور میکند. این تئوری مانند یک لباس فریبنده زرق و برق دار است که مردم نادان آن را برای پادشاه خود میبرند. نمایندگان و پایه گذاران این تئوری مردان بسیار درخشان (معروف و سرشناس) هستند، اما آنها متافیزیست هستند نه دانشمند. هیچ یک از گزاره های نسبیت ثابت نشده است.” -نیکولا تسلا Nikola Tesla-

کارل پوپر (Karl Popper)، مورخ علمی و فیلسوف مشهور، دانش را اینگونه توصیف کرد: “دانش ما محدود است، در حالی که جهل ما باید لزوما بی نهایت باشد.” مشاهدات تجربی، بر طبق نظر پوپر، هرگز قطعی نیست، زیرا ما نمیتوانیم به تجربه جهانی دسترسی پیدا کرده و بفهمیم که در واقع جهان چیست. حقیقت در علم همیشه از واقعیت های مشاهده ای تعریف نمی شود، زیرا واقعیت هایی وجود دارد که توسط حواس های انسانی قابل شناسایی نیست، بلکه تنها با منطق و استدلال قابل درک است. حواس ما باید یک عملکرد بیولوژیک را انجام دهد که صرفا شامل ارائه احساسات و همچنین انتقال دانش نیست. ما نمی توانستیم فقط با احساسات مدیریت کنیم. مشاهدات نقطه عطف نیستند، اما انتظارات هستند. بنابراین انتظارات ما از لحاظ زیست شناختی مهم است.

البته به طور کلی، ما مایل به تکیه بر روش های تجربی هستیم اما این همیشه یک استراتژی قابل اجرا نیست. با این حال، ما می گوییم که یک ادعا زمانی درست است که با حقایق در ارتباط بوده یا اظهارات و بیانیه هایی آن را ارائه داده باشند. یکی از مهمترین نتایج منطق مدرن، بازسازی این مفهوم مطلق از حقیقت است. به نظر می رسد بازسازی کامل آن یکی از مهمترین دستاوردهای فلسفی قرن بیستم باشد.

آلفرد تارسکی (Alfred Tarski 1983-1902) یک منطقدان و ریاضیدان آمریکایی تبار لهستانی و یهودی بود که برای تحقیقاتش درباره مفهوم حقیقت در زبان رسمی مشهور است. نظریه مکاتبات او به تعریف حقیقت شناخته شده ارسطو از حقیقت (Metaphysics 1011b25) باز میگردد:

” این قضیه صادق است، در صورتی که آنچه این فرد می-گوید، کاذب باشد، یعنی این قضیه صادق است، اگر خودش کاذب باشد! و نیز کاذب است، در صورتی که آنچه فرد می-گوید، کاذب نباشد، یعنی کاذب است اگر صادق باشد.”

به هر حال، فرمولاسیون های تقریبا یکسانی در افلاطون یافت می شود. معمولا، حقیقت به عنوان مکاتبات زبان یا تفکر به یک واقعیت مستقل که بعضی اوقات نظریه مکاتبات حقیقت نامیده می شود، خوانده می شود. متاسفانه درک درست از حقیقت پشت علم محدود به مناطق و پدیده های خاصی است. پوپر رسیدن به حقیقت علمی را با رفتن نوک قله کوهی که همیشه با ابر احاطه شده مقایسه می کند. مردی که از آن بالا میرود، به سختی رسیدن به قله پی میبرد و شاید نتواند کاملا از دست پیدا کردن به قله آگاه باشد چرا که او نمیتواند در میان ابر ها به درستی تشخیص دهد که کدام انتخاب و مسیر اصلی و کدام ثانوی و فرعی است.

باید تمایزی روشن بین حقیقت و اطمینان ایجاد کنیم. همه ما معمولا می خواهیم حقیقت را بدانیم و گاهی اوقات در مسیر آن موفق شویم، حتی اگر به ندرت یا حتی هرگز در مسیر آن قدم بر نداریم، می توانیم کاملا مطمئن شویم که آن را درک می کنیم. همانطور که پوپر معتقد است، اطمینان و یقین هدف اصلی ارزش علم نیست، بلکه حقیقت چنین است.

برعکس، اکثر مردم متقاعد شده اند که حقیقت همیشه نسبی است و علم درباره موضوعات فراطبیعی نتیجه گیری نمی کند. آیا خدا وجود دارد؟ آیا او در امور انسانی مداخله می کند؟ آنها به سوالات علمی فکر میکنند. برای بسیاری از مردم چنین سوالاتی مربوط به معنویت و اعتقادات شخصی یا ایمان است. اما بگذارید بپرسیم آیا این سوالات واقعا از دسترسی علمی خارج هستند؟

بنابراین، با توجه به عدم قطعیت هر حقیقت بشری، برای این دلیل اساسی، ما در کتب مقدس ادیان مختلف جستجویی را برای شکل زمین و آسمان، ابعاد و مقیاس های دقیقشان آغاز کردیم. به قول پوپر، مهم نیست که ایده از کجا آمده است، بلکه مهم این است که چگونه با آن برخورد و رفتار میکنیم. بسیاری از توصیفات متون عهد عتیق و متون مقدس کمک های شایانی به دانش امروزی می کنند و میتوانند ایده های جدیدی را در ذهن روشن کنند. شهود، تخیل، دانش پیشین (بدین معنی که دانش از قدرت استدلال بر اساس بدیهیات و بینش جهانی است) ایده های پیش بینی شده، و به ویژه، تحریک آمیز ترین و جسورانه ترین آنها، اغلب منجر به نظریه های علمی جدید هستند، زیرا در علم مشاهدات ساده کافی نیست، اما شما ابتدا باید بدانید که هدفتان چیست، نتیجه نهایی شما آرزوی پیدا کردن و یافتن است. برای شروع باید فرض کنید (فرضیه بسازید).

همانطور که پوپر می گوید:

انتظارات ابتدا و سپس مشاهدات می آیند

دانش بشری حاکی از انعطاف پذیری است و مشاهده هرگز خنثی نیست، بلکه با نظریه ترکیب شده است، به طوری که گاهی اوقات شما می توانید تفاوت بین “حقایق”. “نظرات” ایجاد کنید. حتی زمانی که مشاهدات به صورت تجربی ادامه می یابد، ذهن انسان ناخودآگاه القا می شود تا با طرح های فکری و طبقه بندی های آن با واقعیت مشاهده شده همپوشانی داشته باشد. شما هرگز حقایق را درک نمی کنید، بلکه فقط نظرات را درک میکنید و به عنوان یک نتیجه مستقیم، طبیعت علم همیشه فاسد و فریبکارانه است. از این منظر، پایه تجربی علوم عینی هیچگاه مطلق نیست. علم قادر به ارائه پاسخهای واضح و جامع به سوالات اساسی نیست بلکه برخی اوقات سردرگمی بیشتری ایجاد کرده و بسیاری از کلاهبردارانی که خود را به عنوان دانشمندان و فیلسوف معرفی میکنند اما قادر به دستیابی به پاسخ منطقی نیستند روانه دنیای علم میکند.

مستند قوی سیاه / اثبات علمی زمین تخت با مشاهدات دریایی – زوم روی کشتی هایی که از دید ناظر محو شده اند ! – کشتی ها به زیر انحنا نمی روند

نسیم نقولا طالب (Nassim Nicholas Taleb) نویسنده قو سیاه (همچنین نویسنده،دانشور، آماردان لبنانی-آمریکایی) می نویسد:

” توضیح اینکه قوهای سیاه، در استرالیا کشف شدند. تا پیش از آن، هر انسان معقولی، فرض میکرد این تئوری که تمام قوها سفید هستند غیرقابل انکار است، اما مشاهده فقط یک قوی سیاه آن تئوری را به هوا فرستاد. هر تئوری که درباره دنیای انسانی و درباره آینده داریم در معرض آسیبپذیری قوی سیاه، یعنی یک رویداد غیرمنتظره است. ما درون قایقهایی شکننده روی امواج متلاطم نا اطمینانی پارو میزنیم. دنیایی که در آن زندگی میکنیم بسیار متفاوتتر از دنیایی است که فکر میکنیم در آن زندگی میکنیم.”

تنها یک مشاهده میتواند مجموع بسیاری از مشاهدات را نقض کند. مشاهده یک قوی سیاه در مقابل مشاهده هزاران قو سفید. این نشان دهنده محدودیت شدید یادگیری ما از مشاهدات و تجربه و شکنندگی دانش ما است. درواقع تنها به یک پرنده سیاه نیاز دارید.

با در نظر گرفتن این دیدگاه، اغلب با قو های سیاه در زندگی شخصی و دنیوی خود مواجه میشوید و خواهید شد.

واضح است که دانشمندان ممکن است نگران باشند که همکارانشان آنها را سرزنش کنند و ایده های خود را مبنی بر عدم داشتن یک پایه علمی مشخص شارژ کنند. آن ها نمیخواهند ریسک کنند و خود را در جوامع علمی منفور کرده یا به خطر بیاندازند. چرا که اعتبار آن ها در محیط های دانشگاهی ازبین میرود و حمایت هارا از دست میدهند. اما همه این موقعیت ها و حالت ها باعث میشوند که جامعه از پیشرفت های علمی واقعی و مزیت های آن بهره مند نشود.

به نظر میرسد ریشه تصورات نظری درخشان و انگیزه لازم برای یک انقلاب علمی خشکیده است. تنها نتیجه این است که تا به امروز، علم به نوعی سر سختی از دین با یک سری اصول که نمیتوان آن را مورد بحث قرار داد، تبدیل شده است. درواقع ترس و وحشتی از ارائه یک پارادایم جدید وجود دارد چرا که فرد ارائه کننده به شدت مورد توهین و تمسخر قرار میگیرد و او را احمق خطاب کرده و از جوامع مختلف طرد میشود. این یک موقعیت نامطلوب جهانی برای همگان است. برای کار در یک محیط علمی، نیازمند پایداری، فداکاری، دقت، و مراقبت هستیم، نه استقلال و ابتکار بیش از حد.

فرمول‌ های غلط ریاضی مبنای بسیاری از مقالات علمی است

رمز فایل، در صورت وجود :

درباره بهرام

بهرام
زمان خود را به بهتر کردن خود با مطالعه نوشته های دیگران اختصاص دهید. بنابراین شما به سادگی آنچه را بدست می آورید که دیگران سخت برای آن زحمت کشیده اند.

همچنین بررسی کنید:

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

هوش مصنوعی یا اجنه شیطانی ؟

چت و گفتگو با هوش مصنوعی یا چت و گفتگو با اجنه شیطانی؟ همانطور که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده + 10 =

Translate »