تجلی دروغ فرضی چرخش زمین / در مرکوری لیورپول[1] در تاریخ 23 مه 1851، نامه زیر پدیدار شد:
“SIR،– مجلات فرانسوی، انگلیسی و اروپایی قارهای، آزمایشی را که در پاریس با آونگ انجام شده بود، تبلیغ نموده اند؛ آزمایشی که گفته میشود وقتی در جاهای دیگر انجام شد، نتایج مشابهی دربرداشت. برای حقایق ذکر شده هیچ تناقضی ارائه نشده است و بنابراین میتوان امیدوار بود که آنها درست باشند. صحت استنباط های حاصل از حقایق بحث دیگری است.
اولین موضع این نظریه پردازان این است که در خلاء کامل، فراتر از حوزه اتمسفر زمین، یک آونگ در همان صفحه اصلی به نوسان ادامه خواهد داد. کل نظریه آنها بر این فرض استوار است. در ایجاد این فرض، این واقعیت نادیده گرفته میشود که هیچ حرکت ارتعاشی وجود ندارد، مگر اینکه از طریق مقاومت اتمسفر، یا با نیروی مخالف تکانه[2] باشد. پیشرفت دائمی در حرکت مستقیم میتواند تصور شود، مانند نظریه جسمی از نور[3]؛ حرکت دایره ای ممکن است در منظومه های سیارها نیز دیده شود و حرکات سهموی و هذلولی در ستاره های دنباله دار.
اما ارتعاش مصنوعی است و مدت زمان محدودی دارد. هیچ جسمی در طبیعت به همان راهی که رفت، بر نمیگردد، مگر اینکه به طور مصنوعی مجبور به انجام این کار شود. فرض یک حرکت ارتعاشی دائمی، مانند آنچه در نظریه پیشرفته فرض میشود، در واقع بی اساس و از نظر ایده پوچ است و کل ماجرای این کشف اعلام شده به نتیجه نمیرسد. نویسنده دیگری اعلام کرد که او و دیگران آزمایش های زیادی انجام داده اند و دریافته اند که صفحه ارتعاش هیچ ارتباطی با طول نصف النهار یا حرکت زمین ندارد، بلکه از صفحه نصف النهار مغناطیسی پیروی میکند.
مرکوری لیورپول در تاریخ 17 مه 1851 شامل موارد زیر است:
“یک شخص علمی در داندی[4] اخیراً آزمایش آونگ را امتحان کرد و میگوید: “این آونگ میتواند حرکت زمین را نشان دهد، من آن را یک توهم بزرگ میدانم؛ اما آن را به نصف النهار مغناطیسی متمایل میکنم.”
در بسیاری از موارد، آزمایشها اصلاً تغییری در صفحه نوسان آونگ نشان ندادهاند. در برخی دیگر، تغییر در جهت نادرست بوده است و اغلب نرخ تغییرات، با آنچه نظریه نشان میدهد، کاملاً متفاوت بوده است (خیلی سریع یا خیلی کند). مورد زیر برای مثال است:–
«در عصر چهارشنبه کشیش اچ. اچ. جونز، [5]F.R.A.S، دستگاه فوکو[6] را برای نشان دادن چرخش روزانه زمین در تالار کتابخانه آتنیوم منچستر[7] به نمایش گذاشت. مقدمات ساده بود. دایرهای با گچ در وسط زمین زیر نورگیر قوسی کشیده شده بود. محیط دایره دقیقاً 360 اینچ بود که هر اینچ نشان دهنده یک درجه بود. طبق محاسباتی که آقای جونز انجام داده بود و شش هفته پیش به انجمن فلسفی ارائه کرده بود، صفحه نوسان آونگ در منچستر در مدت پنج دقیقه حدود یک درجه یا شاید کمی کمتر واگرا میشود. بنابراین او گردی این دایره را دقیقاً 360 اینچ کشید و اینچ ها را روی محیط آن مشخص کرد. آونگ از نورگیر، از بالای مرکز دایره آویزان شد، نقطه آویز (تعلیق) آن 25 فوت (762 سانتی متر) ارتفاع داشت. در آن طول سیم، برای انجام هر نوسان در سراسر دایره، باید 2 و نیم ثانیه زمان نیاز باشد. توپ برنجی که در انتهای یک سیم ظریف آونگ را تشکیل میداد، با یک نقطه روی آن مشخص شده بود تا تماشاگر بتواند مسیر آن را راحتتر مشاهده کند. یک خط طولانی از قطر دایره، در جهت شمال و جنوب کشیده شد و حرکت آونگ به گونه ای شروع میشد که دقیقاً در امتداد این خط تاب بخورد. به سمت غرب در فواصل سه اینچی در محیط، دو خط دیگر ترسیم شده بود که از مرکز میگذشت.
طبق این نظریه، آونگ باید از خط اصلی خود به سمت غرب، به میزان یک اینچ یا درجه در پنج دقیقه منحرف شود. با این حال، آقای جونز توضیح داد که این موضوع، کمال دقت است که فقط در خلاء قابل دستیابی است و به ندرت میتوان به جایی نزدیک شد که آونگ از جوی در معرض اختلال عبور کند؛ علاوه بر این، اجتناب از کمی سوگیری جانبی در شروع کار دشوار بود. برای جلوگیری از این امر تا حد امکان، سیم فولادی به اندازهای که وزن را تحمل می کرد، با ضخامت 1-30 اینچ (هر اینچ حدود 2.5 سانتیمتر)، ظریف بود و نقطه آویز با ظرافت زیبایی تنظیم شده بود. یک پیچ آهنی در چارچوب نورگیر پیچ شده بود، یک مهره برنجی در آن قرار داده شده بود؛ سیم از مهره رد میشد (قسمتهای توخالی آن زنگولهای شکل بود تا به آن بازی منصفانه ای دهد) و قسمت بالایی سیم به یک قطعه کروی ختم میشد، همچنین یک پیچ ظریف وجود داشت تا از لیز خوردن آن جلوگیری کند.
… آونگ به آرامی به سمت یک طرف کشیده شد، در انتهای جنوبی خط قطری و توسط یک نخ به چیزی نزدیک وصل میشد. وقتی کاملاً ثابت آویزان شد، نخ سوخته شد و آونگ شروع به نوسان در سراسر دایره کرد؛ قبل از اینکه تقریباً هفت دقیقه ادامه داشته باشد، تقریباً به درجه سوم به سمت غرب رسیده بود، در حالی که باید یک ربع ساعت طول میکشید تا از خط شروع خود دور شود، حتی مقاومت جو نیز نادیده گرفته شد”.
علاوه بر بینظمیهایی که اغلب در زمان و جهت ارتعاشات آونگ مشاهده میشود و برای بیارزش کردن آنها به عنوان شواهدی از حرکت زمین کاملاً کافی است، استفاده اخترشناسان نیوتنی از این واقعیت کلی که صفحه نوسان متغیر است، بسیار ناعادلانه و غیرمنطقی بود. درست است که طرفداران یک جهان کروی و گردان هیچ واقعیت یا آزمایش واحدی نداشتند که بتوانند به عنوان اثبات نظریه خود به آن اشاره کنند و «همیشه این تمایل وجود داشت که بتوان روشی ابداع کرد تا این چرخش برای مردم قابل لمس باشد. حتی لاپلاس[8] سرشناس نیز دارای این احساس بود و آن را به یادگار گذاشته است. او میگوید: «اگرچه چرخش زمین اکنون با تمام قطعیتی که علوم فیزیکی به آن نیاز دارد، ثابت شده است، اما اثبات مستقیم آن پدیده باید هم هندسهدانان و هم اخترشناسان را مورد توجه قرار دهد.» هیچ کس هرگز قوانین حرکات سیارات را بهتر از لاپلاس نمیدانست و قبل از نوشتن چنین جمله ای، احتمال می رود که او موضوع را در ذهن خود بدون کشف هیچ فرایندی که از طریق آن بتوان به چیزی دست یافت، بررسی نموده است.
این فقدان تأیید شده “اثبات مستقیم[9]” از چرخش زمین به وضوح باعث خوشحالی زودهنگام با اعلام آن از پاریس شد که در نهایت آزمایشی انجام شده است که آن را “برای حواس قابل لمس[10]” میکند. صدای شیپوری که به جهان علم اعلام میکرد که پس از قرنها گمانهزنی، مدرکی قابل مشاهده از حرکت روزانه زمین کشف شده است؛ اینکه آنچه برای نسلها یک فرض محض باقی مانده بود، اکنون یک واقعیت مکانیکی است. در هر مجلاتی، چه علمی و ادبی و چه صرفاً متفرقه، تقریباً در تمام نقاط جهان، به طور منطقی مورد بحث قرار نگرفته بود. غرور و شادی اخترشناسان تقریباً بیحد و حصر شد و از خویشتنداری غافل شد. اما پس از مدتی پیروزی پر سر و صدای آنها بر همه کسانی که در درستی سیستم نیوتنی[11] تردید داشتند، ناگهان متوقف شد. شهاب کورکننده به دریا افتاده بود و خاموش شده بود. یک نظریه فریبنده، آنها را به انبوهی از استدلال های نادرست و غیرمنطقی سوق داده بود. آنها مدتها پیش فرض کرده بودند که زمین دارای چرخش روزانه است و اکنون به جای اعتراف به این واقعیت ساده که آونگ تحت شرایط خاص، سطح ارتعاش اولیه خود را حفظ نکرده است، آنها دوباره بر خلاف هر اصل عدالت و عقل، بیپروا جرأت کردند که چنین فرض کنند که اصلا آونگ نبود، اما زمینی که در زیر آن قرار داشت، “در دو جهت مخالف رفت” و به سمت غرب رفت.
حرکت زمین در ابتدا فرض شده بود و هنگامی که هنوز هیچ نشانه قابل مشاهدهای از حرکت وجود نداشت، آنها دوباره فرض کردند که اولین فرض آنها درست است و تأیید کردند که چیزی که واقعاً و آشکارا حرکت میکند، نمیتواند متحرک باشد، زیرا چیزی که نمیتوان دید یا حرکت آن را ثابت کرد باید طبق نظریه یا فرض اول آنها در حرکت باشد! آونگ، انگار موجودی زنده است که از تهمت غیرقابل تحمل آگاه است، متعاقباً رفتارش چنان نامنظم شده است که اخترشناسان این کار را میکردند و خوشحال بودند که آن را به عنوان متحد یا دوست فلسفه بدخواهانه خود انکار کنند. آنها به شدت تلاش میکردند تا ویژگیهای آن را به عنوان دلیلی بر فرضیات بی اساس خود حفظ کنند، اما نبرد کوتاه و سرنوشت ساز بود. آونگ، اتصال را نادیده گرفت و جهان علم مجبور شد که تسلیم جدایی شود و شکست را بپذیرد. استدلال آنها ماهرانه، اما نادرست و فریبنده بود. نقض بیشتر از قوانین تحقیق هرگز انجام نشده بود. کل موضوع، همانطور که توسط فیلسوفان نظری توسعه و به کار گرفته شده بود، تا حد زیادی غیرمنطقی و پوچ بود – نه به عنوان یک “یادداشت خلاصه یا عنوان” بهتر از “استدلال” موجود در نامه زیر:–
به ویراستار از”پانچ“[12]
اجازه دهید توجه جدی و مؤدبانه شما را به پدیده خارقالعادهای که چرخش زمین را نشان میدهد، جلب کنم، چیزی که من در این لحظه تجربه میکنم و خود شما یا هر شخص دیگری، من کوچکترین شکی ندارم که تحت شرایط مشابه درست خواهد بود. ممکن است برخی از افراد شکاک و لجباز شک کنند که حرکت زمین قابل مشاهده است، اما من از روی مشاهدات شخصی میگویم که این یک واقعیت بی شبهه است.
من به طول یا عرض جغرافیایی، یا آونگ ارتعاشی که به دور سینوس از مماس، روی یک سطح کروی، محورها، آپسایدها و هیچ چیز دیگری میچرخد، اهمیتی نمیدهم. همه اینها بیهوده (آشغال) است. تنها چیزی که میدانم این است که سقف این قهوه خانه را میبینم. حول چیزی میچرخد. من این را به وضوح با چشم غیرمسلح درک میکنم – فقط بینایی من با یک محرک خفیف تیز شده است. من بعد از ششمین بار مصرف براندی[13] و آب مینویسم که شاهد آن، دست من است.
“سویگینز[14]”
“گوس و گریدیرون[15]، 5 مه 1851.
P.S.– چرا دو پیشخدمت میآیند وقتی فقط یکی را صدا میکنم؟
کل موضوع، آن گونه که نظریه پردازان نجوم به آن پرداخته اند، کاملاً سزاوار تمسخری است که در نقل قول بالا ذکر شده است. اما چون نبوغ فراوان و اندیشه و فداکاری بسیار در ارتباط با آن تجلی یافته است و عموم مردم را به شدت فریب دادهاند، لازم است که موضوع، مورد بررسی منصفانه و جدی قرار گیرد. حقایقی که توسط آزمایشهای متعدد و اغلب مکرر ایجاد شدهاند، چیست؟
اولاً- هنگامی که یک آونگ، مطابق طرح M ساخته شده است. فوکو (آونگ فوکو) مجاز به ارتعاش است، صفحه ارتعاش آن گاهی اوقات ثابت و گاهی اوقات متغیر است. تغیر یکنواخت نیست – همیشه در یک مکان یکسان نیست، از نظر نرخ، سرعت، یا جهت آن یکسان نیست. این تغییرپذیری زیاد در رفتار آن با فرض کره زمین یا جهان از نظر شکل و حرکت با سرعت یکنواخت سازگار نیست. بنابراین نمیتوان آن را به عنوان مدرک تلقی کرد؛ زیرا چیزی که ثابت نیست، جایز و قابل استناد نیست. از اینرو مدرکی نیست و با ملاحظه آن، چیزی ثابت یا تصمیمگیری نمیشود.
ثانیاً– با پذیرش صفحه ارتعاش به صورت قابلتغییر، ارتباط بین چنین تغییری و حرکت فرضی زمین کجاست؟ کدام اصل استدلال آزمایشگر را به این نتیجه میرساند که زمین است که در زیر آونگ حرکت میکند و نه آونگی که روی زمین حرکت میکند؟ کدام درستی یا ضرورت منطقی یک نتیجه را بر دیگری ترجیح میدهد؟
ثالثاً– چرا چیدمان خاص نقطه آویز آونگ با توجه به تأثیر احتمالی آن بر صفحه نوسان مورد توجه قرار نگرفته است؟ آیا شناخته نشده بود، یا نادیده گرفته شده بود، یا در اوج خوشگذرانی نظری، نادیده گرفته شد – فکری که ارزش بررسی ندارد –که یک اتصال “گوی و سوکت[16]” یا یک نقطه کروی آویز در یک سطح صاف، نقطهای است که حرکت دایرهای را راحتتر از هر نقطه دیگری تسهیل میکند و اینکه آونگی که به این شکل معلق است (مانند M. فوکو[17]) نمیتواند پس از عبور از یک قوس ارتعاشی، از همان کمان بدون شانس زیادی به قوسی برگردد که نقطه کروی آویز آن، کمی روی بسترش میچرخد یا میپیچد و بنابراین به نوسان برگشتی یا رو به عقب تغییر جهت جزئی دهد؟ تغییرات در شرایط الکتریکی و مغناطیسی اتمسفر و همچنین تغییرات در چگالی، دما و حالت رطوبت سنجی آن ممکن است علاوه بر حالت خاص آویز، آونگ را در جهتهای نامنظم نوسان دهد. پس تا اینجا که توانستیم موضوع را ردیابی کنیم، با شواهد بهدست آمده مجبور به انکار هستیم که تغییرات مشاهده شده در نوسانات یک آونگ آزادانه ارتعاشی با حرکت یا عدم حرکت سطحی که روی آن ارتعاش میکند، ارتباطی دارد.
_______________________________________________________________
زیرنویسها و منابع
307:1 “منچستر اگزمینر”، ضمیمه، 24 مه [18]1851.
308:1 “اسکاتلندی”، مقالهای علمی، توسط ویراستار، آقای چارلز مکلارن [19].
310:1 “پانچ”، 10 مه [20]1851.
_____________________________________________________________
[1] Liverpool Mercury
[2] impulse
[3] corpuscular theory of light
[4] Dundee
[5] Rev. H. H. Jones, F.R.A.S
[6] Foucault
[7] Manchester Athenæum
[8] Laplace
[9] direct proof
[10] palpable to the senses
[11] Newtonian system
[12] “TO THE EDITOR OF ‘PUNCH
[13] Brandy
[14] SWIGGINS
[15] Goose and Gridiron
[16] ball-and-socket
[17] as M. Foucault’s
[18] 307:1 “Manchester Examiner,” supplement, May 24, 1851.
[19] 308:1 “The Scotsman,” a scientific article, by the editor, Mr. Charles Maclaren
[20] 310:1 “Punch,” May 10, 1851.